سلام

روزگاری نه چندان دور، کسی اگر می‌خواست خوی مسالمت‌جو و مدارای خود را نشان دهد یا بیان کند، می‌گفت «تا حالا پایم به کلانتری باز نشده!» یعنی نه با کسی دعوا کرده‌ام نه کسی با من اختلاف پیدا کرده. هرچه بوده با خیروخوشی، تا کنون، طی شده و الحمدالله، همه‌ در امن و امانیم. این حرف بدین معنا نیست که کلانتری، خدای نکرده، جای بدی است و بدنامی می‌آورد. در بطن این سخن یک باور و حقیقت دیرین نهفته است. «گرهی که با دست باز می‌شود چرا باید به دندان کشید». یا این باور مهم و معتبر که وقتی می‌توانیم مساله را در خانواده و آشنایان حل کنیم چرا برویم پیش قاضی و پاسبان؟ این باورها، صدها سال قوام خانواده و محله را حفظ کرده‌بود و اغلب مسائل و اختلافات بین خانواده و اهالی محل با پادرمیانی آشنا و خودی حل می‌شد و در مواردی هم به حکم ریش‌سفیدی قوم یا محله تن می‌دادند و والسلام. حالا چه؟

امروز دوران ریش‌سفیدی به سر آمده. خوب یا بد، مردم حل اختلاف خود با دیگری را به «نهاد»های قانونی و قضایی می‌سپارند. ادعا نیست اگر گفته شود، اکثریت اهالی کشور، به نوعی، گذارشان به محکمه و قضاوت افتاده. به‌حق یا ناحق. متاسفانه رجوع به قضاوت نهادها در میان مردم، امری عادی شده و گرایش به حل اختلاف اهالی باهم با وساطت دوست و آشنا کم شده. این امر مبارکی نیست. نتایج مطلوبی هم به بار نمی‌آورد. باید کمی تامل کرد و راهی جست. البته که در جهان متکثر امروز، طبیعی است که تنازع منافع آدم‌ها با همدیگر گاه به اختلاف و دشمنی بکشد. هرچه جهان پیچیده‌تر و رابطه آدم‌ها باهم متنوع‌تر شود، این تنازع هم می‌تواند بیشتر شود.

می‌تواند بیشتر شود ولی نه این‌که باید بیشتر شود. کاهش یا کنترل تنازعات به عوامل متعدد و زیادی وابسته است که در حوصله این یادداشت کوچک نیست و امری ملی و حتی منطقه‌ای است. آدم‌ها وقتی خود را در محیطی پر از «دشمن» ببینند، احتمالا به دشمنی با خود و خانواده‌ هم کشانده می‌شوند. صحبت ما بر این امر نیست.

حرف آن است که آیا امروز در غیاب «ریش‌سفید» ها جایگزین بهتری نسبت به محکمه و پاسبان نیست؟ نهادهای معاصر اجتماعی و مدنی نمی‌توانند جای ریش‌سفیدها را بگیرند؟ مثلا شورایاری‌ها، یا سندیکاهانمی‌توانند در اختلاف‌ها حکم باشند؟ سازمان‌های مردم‌نهاد آیا نمی‌توانند واسطه حل اختلاف افراد باهم باشند؟ آیا اعضای هیئت مدیره صندوق‌های خیریه و قرض‌الحسنه نمی‌توانند مرجع حل اختلاف هم‌محل‌ها باشند؟چه جریان ونهادی می‌تواندجای کدخدای روستا و ریش‌سفید قوم را بگیرد؟ آیا گرفتاری در راهروهای دادگاه‌ها خسته‌کننده نشده؟ آیا زمان و انرژی مردم بی‌پایان است که باید دنبال پرونده ومحکمه باشند؟ ساختار قدیم محله درس و سنتی برای ما باقی نگذاشته؟ چگونه می‌توانیم آن سنت را معاصر کنیم؟

نوشته‌ی بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۴۱

 

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx