سلام

یکی از ۳۶۵ روز سال را «روز ملی فرش» نام گذارده‌اند. بقیه، هیچ. همین هم غنیمت است. اما، در این یادداشت ما در پی جمله‌پردازی درباره فرش نیستیم. نه ما بضاعتش را داریم نه این‌جا مکان مناسبی برای این‌موضوع است. ولی از موضوع فرش می‌خواهیم حسن‌ استفاده را برای هدف خود که محله و شهر است، بکنیم. نخست از خودمان می‌پرسیم، «چرا بخشی از مردم فرش ماشینی را جانشین فرش دستباف در خانه‌های خود می‌کنند؟» دمِ دست‌ترین پاسخ بسیاری‌ها این است که فرش دستباف گران است! همه مردم توان خرید آن را ندارند.شاید این پاسخ در مواردی درست و قانع‌کننده باشد ولی پاسخ عام و مقبول همه نیست. بسیاری‌ها فرش دستباف خانه‌شان را به مفت به دلال‌ها و مال‌خرها می‌فروشند و فرش ماشینی می‌خرند. گران‌تر از فرش‌هایی که فروختند. این‌جا چه پاسخی داریم؟ پس مساله فقط قیمت فرش نیست. حتما اگر کسی بخواهد فرش دستباف زیر پایش باشد و امکان مالی‌ش هم کم باشد، می‌تواند فرش سی یا چهل رج بخرد نه فرش ریزباف و گران. در برخی اداره‌ها و موسسات هم خوش‌سلیقگی می‌کنند و دربرخی فضاها فرش پهن می‌کنند، ولی فرش ماشینی، عموما. این‌ها که دیگر مشکل حاد مالی ندارند و می‌توانند چنین خرج‌هایی بکنند. ولی چرا نمی‌کنند؟ به نظر ما، اینان و بسیاری از ماها تعلق خاطر عاطفی به فرش دستباف نداریم. چرا؟ چون حسی را که باید از آن فرش بگیریم نداریم. چرا؟

 

چون نمی‌دانیم و ندیده‌ایم برای بافتن آن فرش چقدر انرژی و حس انسانی مصرف شده. حس انسانیِ پشت یک قطعه فرش بسیار مهم‌تر از آنی است که بگوییم چندساعت روی آن کار شده یا چقدر هزینه پشم و مواد آن شده. این‌جا است‌که می‌گوییم «دیدن، اولِ عاشقی است». اگر سری به کارگاه‌های بافت فرش بزنید و دختران و زنانی را که با هر گره و تقه نغمه‌ای را زمزمه می‌کنند، تازه متوجه می‌شویم که «این فرش هفت‌رنگ که پامال رقص توست/ از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ/ در تار و پود هر خط و خالش، هزار رنج/ در آب و رنگ هر گل و برگش، هزار ننگ» و بعد از آن حتما به سراغ فرش دستباف می‌رویم حتی اگر درشت‌باف‌ترین فرش باشد. چون تازه متوجه شده‌ایم که در هر تاروپود و گره این فرش آرزوها و عشق‌ها نهفته که به ما منتقل می‌شود و پیام دوستی و عشق می‌آورد. ما وقتی به کارگاه‌های صنایع دستی می‌رویم، معمولا، دست خالی از آن‌جا بیرون نمی‌آییم، چون با دستان آن هنرمند حسی به ما منتقل می‌شود که با دیدن آن شیء در ویترین مغازه حاصل نمی‌شود. در محله و شهر هم همین‌طور است. گشتن و دیدن شهر را فراموش نکنید.

بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۱۲۶

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx