سلام

گفته می‌شود تا سال‌های ۲۰۳۰ یا کمی آن‌ور تر، احتمالا دموکراسی دیگر یک امر تشریفاتی برای حکومت‌ها یا چیزی برای مردم که باید برای به‌دست آوردنش بجنگند، نخواهدبود. در آن سال‌ها، خود حکومت‌ها دنبال مردم خواهندبودکه بیایندگوشه‌ای از تابوت حکومت را بردوش بکشند. در آینده‌ای نزدیک دو چیز مهم اتفاق خواهد افتاد. یک این‌که هیچ اسرار مگو بین مردم و حکومت نخواهدماند. مردم هیچ نیاز و انتظاری از حکومت نخواهندداشت که فلان خبر یا موضوع را بگوید یا نگوید. دومین اتفاق مهم آن خواهدبود که دیگر هیچ شهر غیرجهانی نخواهیم داشت. شهر یا جهانی خواهدبود یا از نقشه جهان به مرور خارج خواهدشد. اما چگونه یک شهر می‌تواند یا باید جهانی شود؟ شهر باید چیزی برای عرضه به شهرهای دیگر داشته‌باشد. شهر باید بتواند در جریان یک بده‌بستان بزرگ ملی و جهانی قرار بگیرد؟ به همین خاطر است که شهرهای عالم در تب و تاب یافتن یا الصاق برندی برای خود هستنند. در آینده نزدیک باید هر شهری، از کلانشهر تهران تا کوچک‌شهر نطنز برند داشته‌باشد. برندی که در زیر علم آن بتواند وارد بازار بده‌بستان جهانی شود. ولی آیا این بده‌بستان جهانی فقط در خریدوفروش اقلام تجاری و صنعتی خلاصه می‌شود؟

 این‌جاست‌که متفکرین برنامه‌ریز جهان دنبال یافتن عناصر و زمینه‌های متنوع در معادله بده‌بستان جهانی هستند. یکی از مهم‌ترین و پایدارترین اقلام هرشهر برای ورود به بازار بده‌بستان جهانی، قلمرو فرهنگ است. چرا مهم است؟ چون نشان‌دهنده یک هویت مشخص است و تنه‌به تنه برند و آوازه می‌زند. و چرا پایدارتر است چون هر شهر و ملتی می‌تواند فرهنگ پایا و پویای خودش را داشته‌باشدکه قابل تولید توسط شهر یاجامعه دیگر نیست. اما موضوع به همین سادگی هم نیست. فرهنگ یک امر جاری و ساری است. یعنی هم باید جریان داشته‌باشد و هم باید قدرت سرایت به جوامع دیگر. فرهنگ ابزار جنگ نیست. ابزار جدایی نیست. حوزه‌ای عمومی و ارادی است. هیچ‌کس را در هیچ‌کجای عالم نمی‌توان به زور وارد علاقمندان یک فرهنگ کرد. افراد و جوامع فرهنگ یا پاره‌فرهنگ را خودشان می‌پذیرند. پس برای پایداری در بازار بده‌بستان جهانی باید مسلح به فرهنگ پیشرو و آینده‌گرا بود. با چنین بستر و زمینه‌ای می‌توان درجهان امروز دوام آورد و افول نکرد. به گفته یکی از بزرگان معماری، فرهنگ هر جامعه در حقیقت قصه آن جامعه است. بنابراین وقتی وارد بازار بده‌بستان فرهنگی با جهان می‌شویم، وارد بازار خرید و فروش قصه می‌شویم. امروز هر شهر و حتی هر خانه باید قصه داشته‌باشد، در غیر این‌صورت کالبدی بی‌روح‌و بی‌اثر است. پس برای روایت قصه شهرمان باید آماده شویم. باید پیرنگ این قصه‌را از میان لایه های تاریخی و اجتماعی آن بیرون بکشیم و روایت‌های امروزی بر آن سوار کنیم. قصه‌ای با ریشه‌های تاریخی برای جهان امروز.

بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۱۵۹

1
0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx