صدو بیست و پنجمین شب فیلم/ 31 مرداد ماه 1403 خورشیدی
مهران پورمندان، کارگردان مستند «یک موسیقیدان فرانسوی در دربار قاجار» میگوید، البته با کمی طنز، «این مستند را در دشمنی با کتاب ساختم!» و توضیح میدهد برای انتشار فلان اثر پژوهشی خود که سالها برایش زحمت کشیدهبود، چه زحمتها و مرارتها را تحمل کرد و تازه، پس از انتشار هم رفت تو قفسهها و تمام! میگوید «به این نتیجه رسیدم که محتوای پژوهشهایم را به صورت مستندهای سینمایی درآورم.
با تصویر و فیلم ارتباط بهتری با مخاطب برقرار میشود». پورمندان در جایجای صحبتهایش تاکید دارد که «مستندساز نیستم و تخصصم موسیقی است. اما در سه وجه پژوهش، آموزش و تولید» یعنی اگر موضوع مهم و خاصی در این حوزه هست، پژوهش شود و به صورت منطقی آموزش دادهشودو حاصل کار به صورت مکتوب، تصویری یا موسیقایی منتشرشود.
مستند «یک موسیقیدان فرانسوی در دربار قاجار» با محور حضور و نقش «لومیر» ساخته شده. آهنگسازی که در سال 1220خ.، در بیست و چهار سالگی، پس از فارغالتحصیلی از کنسرواتوار فرانسه، به ایران میآید و بقیه عمرش را در ایان کشور میگذارند.
41 سال. و نهایتا در سال 1285 در تهران میمیرد و در گورستان کاتولیکها دروازه دولاب به خاک سپرده میشود. این اثر، شاید تنها مستند درباره این آهنگساز است که کوشیده زندگی و شخصیت او را از جهات مختلف بررسی و شناسایی کند. کارگردان اعلام میکند که دفترهای پژوهشی اینمستند، شامل پنجمقاله، انشاالله، منتشر خواهدشد. خبر میدهد که دو تا از این مقالات را دانشگاه استراسبورگ منتشر کرده و یکی را هم نشریه آنالیتیک. ولی دو تای دیگر هنوز منتشر نشدهاند. بهگفته پورمندان«این پنجمقاله حاصل حدود دوازده سال پژوهش است». و چنین برمیآید که نیاز به ویرایشی تازه برای انتشار دارند. اما درباره خود مستند. نظرات مخاطبان، هرچند، عموما، مثبت و تحسین آمیز بود، ولی نکات خاصی هم داشت که کارگردان توضیحات لازم را ارائه کرد. نکته جذاب در گفتوشنید مخاطبان با کارگردان این بود که مهران پورمندان اصراری بر فیلمساز بودنش نداشت.
مستند و دقیق
مینا زرپور معتقد است این مستند از نظر تحقیق و استناد بسیار غنی است و به عنوان سند قابل ارجاع خواهدبود. ضمن آنکه نه تنها شخصیت فردی لومر، بلکه مهمترین وجوه زندگی اجتماعی زمان او هم در این مستند مورد اشاره قرار گرفتهاند. مثلا موضوع فراماسونری در ایران یا قراردادهای مهمی که در سرنوشت مردم ایران نقش داشتند. اینها سبب میشوند این مستند از نگاه تکبعدی به آلفرد لومیر فراتر شود و تبدیل به یک اثر اجتماعی و تاریخی شود.
پورمندان در ادامه صحبت این مخاطب به یک قرارداد نهچندان شناختهشده اشاره میکند. موضوعی که در متن مستند هم آمده. میگوید حدود سهسال پس از فروکش کردن جنبش تنباکو و ابطال آن قرارداد، لومیر قرارداد انحصار تریاک ایران را با دربار میبندد که سی سال اعتبار داشته و برداشت و فروش محصول را در انحصار خود قرار میدهد و سالانه سیهزار لیره باید به شاه مملکت بپردازد. در حقیقت، لومیر که به عنوان یک موزیسین و مامور از طرف وزارت جنگ فرانسه برای تشکیل دسته موزیک سلطنتی ایران آمده، وارد مسائل اقتصادی شده و در قراردادها نقش ایفا میکند.
اما، ویژگی مهم لومر
آنچه که حضور و نقش لومر در ایران را برجسته و ماندگار کرده، ساخت اولین سرود ملی ایران توسط او در زمان ناصرالدینشاه است. سرودی که در چندسال اخیر با اجرای تازه توسط «موسیقی ملل» دوباره گل کرده و بر سر زبانها افتاده. به باور کارگردان، در ابتدا به عنوان سرود ملی نبوده و با عنوان «سلامتی» در مواقع خاص برای سلامتی شاه اجرا میشده.
در سفر اول ناصرالدین به اروپا، میزبانان، طبق اصول رایج و عرف بینالملل، باید سرود ملی میهمان در بدو ورود او نواخته شود و معلوم نیست با توصیه کی و چگونه این سرود را پخش میکنند و نامش میشود «سرود ملی ایران». در مورد نحوه احیای معاصر آن هم حرف و حدیثهایی بین دو رهبر اصلی گروه موسیقی ملل وجود دارد که خوشبختانه کارگردان مستند آن را چندان جدی نمیگیرد و وارد حاشیه نمیشود.
جواد وطنی، فیلمساز، که قبلا هم این مستند را دیده معتقد است «این مستند، به هرحال، اثری جامع و کامل است و اطلاعات بسیار زیادی را هم به مخاطب منتقل میکند. ولی حجم زیاد اطلاعات، که قطعا یک نقطه قوت است ممکن است پاشنه آشیل آن شود».
موقعیت مکانی موضوع
رسول پیروی معتقد است «سکانس ابتدایی فیلم که منظریاز شهر تهرانرا از پنجره هواپیما نشان میدهد و سپس منظر زمینی شهر را قاب میگیرد، تناسب و تفاهم درستی با بقیه فیلم ندارد. در هیچ بخش بعدی فیلم به این سکانس ارجاع نمیشود». پیروی ضمن ستایش ارزشهای فراوان مستند، بر این اعتقاد است که فیلم از پلان تیتراژ به بعد شروع میشود و قبل از آن را میشود حذف کرد بی آنکه خدشهای بر انتظام فیلم وارد آورد. برعکس، انسجام آن بیشتر میشود.
مهران پورمندان، مخالفتی با نظر رسول پیروی ندارد. و حتی معتقد است انتظام و روانی فیلم از سکانس تیتراژ به بعد بیشتر است. با این حال به این موضوع اشاره میکند که «میخواستم موقعیت جغرافیایی و مکانی اتفاقات موضوع مستند را نشان دهم. شاید این هدفرا میشد باروشی بهتر محققکردولی میخواستم بگویم که این اتفاقات در تهران میافتد».
یکی از مخاطبان به همین سکانس تیتراژ اشاره میکند و معتقد است «نحوه شکلگرفتن کل پلان تیتراژ، نوعی پازلبندیست. قراراست تابلویی ازیک ارکستر کوچک قاجار تصویر شود. در طول سکانس شاهد هستیم که تکههای این تابلو دانهدانه کنار هم مینشینند و آن را کامل میکنند.» ازدید این مخاطب، این نحوه چیدمان اجزای تیتراژ گویا میخواهد بگوید که قرار است معمای زندگی و شخصیت لومر را تکهتکه روشن کنیم و کنار هم بگذاریم تا تصویرش کامل شود.
کارگردان، ضمن تشکر از این مخاطب که چنین برداشتی از تیتراژ اول مستند دارد، اعلام میکند اصلا چنین برنامه و هدفی نداشته و موزاییکیبودن تابلو را مبنا قرار دادهبود. هرچند برداشت حل معمای زندگی لومر با این نوع تیتراژ میتواند باعث خوشحالی شود. البته تیتراژ نهایی اثر هم نکات زیبا و موثری دارد.
روایت خوش؟!
جالب است که بنا به گفته مهران پورمندان، استقبال فرانسویان از این اثر چندان خوش نبوده. او اشارههایی به نمایش فیلم در فرانسه و از جمله در میدان شهر زادگاه لومیر دارد و از عدم استقبال گرم مخاطبان و حتی منتقدان فرانسوی تعجب میکند.
البته پس از چند سال از نخستین نمایش این اثر در فرانسه یا برای فرانسویها، کارگردان متوجه میشود آنان علاقه و اشتیاقی نداشتهاند بدانند لومیر در ایران نه فقط برای آموزش موسیقی بل برای تجارت و دلالی هم بوده و توانسته مال و منال خوبی جمع کند.
البته واقعیت هم همین است. خوشبختانه این مستنددنبال ساخت پیکره و بت از لومیر نیست. فعالیتهای خوب موسیقایی و فرهنگی او را به صورت کامل مطرح میکند و خدماتی را که برای تشکیل «موزیکانچیها» داشته نشان میدهد ولی دیگر وجوه زندگی او را هم در حد ایجاز ارائه مینماید.
لومیر که در ابتدا با هدف تشکیل سازمان موزیک دولتی ایران و راهاندازی آموزش موسیقی آمده، در اواخر عمر سمت مدیریت ظاهرا اولین لژ فراماسونری ایران را به عهده میگیرد. چگونه یک موزیسین در روند زندگی اجتماعی خود به این سو میلغزد، موضوع شگفتی است. جالب است که یکی از افتخارات لومر دریافت نشان «مجیدیه» از شاه ایران است که نشان درجه دو برای تقدیر از شرف و شرافت است.
اصولا، این پرسش برای بسیاریها مطرح است که چه انگیزه یا نفعی سبب میشودیک فرانسوی بیش از چهل سال از عمر خود را در ایران بگذراند. و با دیدن این مستند متوجه میشویم که این موزیسین متبحر و معتبر برای ماندن و زیستن در ایران، علاوه بر علایق هنری و فرهنگی، انگیزه اقتصادی و مالی داشته و با کسانی مثل تولوز، پزشک ناصرالدینشاه، شراکتهایی داشته و امتیازهایی از دولت ایران گرفتهاست.
تاریخ و اثر هنری
مهران پورمندان، در نشست پس از تماشای مستند، یک موضوع مهم را مطرح میکند. موضوعی که دغدغه او بوده. میگوید دنبال پاسخ این مساله بودم و هستم که «چگونه میشود در یک اثر هنری تاریخ را دید. و برعکس، چگونه ممکن است تاریخ سببساز خلق یک اثر هنری شود». او در روند یافتن پاسخ به این پرسشها، بر روی چند موضوع و حوزه متمرکز میشود. به زبان و گفته خودش، روی سه موضوع معماری، موسیقی و نقاشی متمرکز میشود.
و پژوهش خود را بر اساس مصادیقی از این سه حوزه پیش میبرد. میگوید «در حوزه معماری، لالهزار را مبنای تحقیق قرار دادم. موسیقی را با پژوهش بر روی لومر بررسی کردم و کمالالملک از به عنوان مصداق حوزه نقاشی مورد مطالعه قرار دادم».
مهران پورمندان درباره انتخاب هریک از این سه مصداق توضیحاتی دارد ولی از آنجا که تخصص اصلی او موسیقی است، شنیدن نظر او در مورد نقش تاریخی مولر خیلی جذاب است. «اگر مولر نبود، قطعا وزیری بهوجود نمیآمد.
و اگر وزیری نبود، موسیقی امروز ما این نبودکه هست.» حکم مهمی که او در اهمیت نقش وزیری و لومر صادر میکند حتما قابل تامل است. پورمندان در مستند خود عکسها و مدارکی از ارکسترهای ناصری را آورده. در کنار این اسناد متوجه میشوم ناصرالدینشاه علاوه بر لومر موزیسینهای دیگری از اروپا را هم به ایران دعوت کرده و در صدد بوده سازمان موسیقی دربار و بیرون دربار را رونق بخشد.
او از لومر میخواهد که مدرسه عالی موسیقی را در دارالفنون راهاندازی کند و همین مدرسه موسیقی است که بسیاری ازبزرگان و موزیسینهای بعدی ایران را تربیت میکند. روال کار بهگونهایاست که پرسشهایی درباره آن دوره و راهِ پیشِ رو ناصرالدینشاه رادر ذهن متبادر میکند.
مسیر گریزناپذیر!
یکی از مخاطبان میگوید آنگونه که از فحوا و روند مستند فهمیدیم، اگر ناصرالدینشاه کشته نمیشد و دوسه دهه دیگر هم دوام میداشت، شاید ما شاهد رونق موسیقی و هنرهای دیگر در ایران میبودیم.
تصویری که چندان با سابقه ذهنی ما از دوره قاجار سازگار نیست! پورمندان معتقد است «اگر چنین عمری میداشت، قطعا این اتفاقها میافتاد. نه بخاطر اینکه او هنردوست بود، بل به این خاطر که راهی به چز این نداشت. همانطور که اگر شاه هم دوام میآورد، مجبور بود راه و روش دیگری در پیش بگیرد.
اصولا بسیاری از اتفاقات تاریخی که توسط سلاطین و حاکمان میافتد، ازسر ناچاری است». به اعتقاد مهران پورمندان، روند مدنی یک جامعه، هرچند با افت و خیزهای گاه شدید، همیشه رو به جلو است و در هیچ کشور و در هیچ زمانی روند حرکتی آن کور نشده و نهایتا به سرانجام رسیدهاست. تحولات فرهنگی دوره ناصرلدینشاه بازتاب آن نیازها در حوزه مدنی بود.
این نکته را یکی از مخاطبان بسط میدهد و اشاره به این نکته میکند که اصولا روی کار آمدن کسی مثل امیرکبیر بازتاب همان روند مدنی بود. حکومت وجامعه در برابر خیزش بزرگ «باب» بود که آن نیز خود متاثر از حرکت جهانی «روشنگری» بود. اگر امیرکبیر با آن وجهه ملی و اجتماعی نبود، هیچ دولتی نمیتوانست نهضت باب را از میان بردارد. و دیدیم وقتی او توانست آن نهضت را سرکوب کند، وجودش دیگر اضافی بود و رگش را در حمام فین زدند و از میان برداشتند. و هرچند نهضت باب سرکوب شد، ولی دامنه آن جنبش مشروطه را به وجود آورد که قصههای خودرا دارد.