گزارش مستند خور بر کرانه کویر نمک, گزارش مستند خور بر کرانه کویر نمک, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

صدو پنجاه و هفتمین شب فیلم/ 21 خرداد ماه 1404 خورشیدی

در یکصد و پنجاه‌ و هفتمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان، فیلمی از مهدی باقری به نمایش درآمد، به نام «خور بر کرانه کویر نمک» از رشته مستندهای «خاطرات روستا» به تهیه‌کنندگی فرهاد ورهرام، که در سال 1397 ساخته شده. این نشست مهمان محترمی هم از خور داشت: آقای رضا شایگان به‌همراه همسر ارجمندشان. چند نفر دگر از اهالی خور هم به تماشای این فیلم نشستند. شایسته است بدانیم خور در میان برخی پژوهشگران به شهر شاعران معروف است چرا که تقریبا همه اهالی این روستای سابق و شهر امروز یا شعر می‌گویند یا شعر می‌خوانند. به ‌نقل از مهدی باقری تقریبا در همه خانه‌های خور دیوان اصل و غیرسانسوری «یغما» وجود دارد. او می‌گوید «طبق برنامه رشته فیلم‌های «خاطرات روستا»، قرار بود به روستاهایی برویم که مونوگرافی دهه‌های قبل را داشته باشند. اما خور مونوگرافی قبلی نداشت». با این حال، خوش‌شانسی کارگردان چنان بود که منابع خیلی خاص و ناب در اختیارش قرار می‌گیرد. «تهیه‌کننده گفت برو، آدم‌ها پیدا می‌شوند».

و این چنین می‌شود که باقری راه خور را در پیش می‌گیرد. در فرصتی دلنشین، در خور، با آقای رضا شایگان، فرزند بازمانده نسل شعرای برجسته خور محمد شایگان، آشنا می‌شود و او می‌شود راهنما و زبان کارگردان در خور. از طریق او، و باز در فرصتی ناب، معلوم می‌شود در سال 1353 یکی از اهالی روستا دو حلقه فیلم از روستا و مراسم عروسی خودشان گرفته و از آن زمان تا کنون بدون استفاده و دست‌نخورده مانده! 

بدین‌گونه، مهدی باقری به منابعی دست پیدا می‌کند که حکم کیمیا داشتند. به قول خودش «شبیه معجزه است که توانستم آخرین شاعر زنده کلاسیک خور را پیدا کنم و تصاویری از پنجاه سال پیش به دستم برسد که حتی خودشان هم از آن زمان تا کنون آن را بر پرده ندیده‌اند». قصه آشنایی با رضا شایگان از زبان ورهرام شنیدنی است: «دختر آقای شایگان دوست دختر من در اتریش است. وقتی داستان مستند خور مطرح شد، از طریق این دو دختر ما با رضا شایگان آشنا شدیم و ارتباط ایشان با مهدی باقری برقرار شد که بسیار مغتنم بود.»

مستندهای ماندگار

رضا شایگان معتقداست «به‌گفته کاتوزیان، ما درجامعه کوتاه‌مدت زندگی می‌کنیم. خود همین مستند را امروز که می‌بینیم، متوجه تغییراتی می‌شویم در همین هفت سال گذشته در خور افتاده. کی‌ها رفتند و کی‌ها ماندند و اتفاقات دیگر. به همین خاطر، ساختن چنین مستند هایی غنیمتی است برای ثبت احوالات جامعه برای آیندگان». او متاسف است که «پدر فوت کرد و اثری از او منتشر نشد». به گفته رضا شایگان، در گویش خوری، واژه‌ها و مفاهیمی هست که انگار از دوره هخامنشیان بدون تغییر به ما رسیده‌اند. «خوشبختانه، پدر، محمد شایگان، این فرهنگ را جمع‌آوری و ثبت کرد. یادگاری ماندگار ازاین انسان شریف‌و فرهیخته».

فرهاد ورهرام، نهیه‌کننده، علقه و سابقه‌اش با خور را چنین بیان می‌کند: «اول‌بار پس‌از زلزله طبس ازطریق نایین به طبس رفتم. آن موقع این جاده خاکی بود. در نیمه راه، برای گذران شب در خور توقف کردیم. یک مغازه داشت. پرسیدیم کجا می‌شود شامی بخوریم و شب‌را به صبح برسانیم، گفت هیچ‌کجا؛ در مغازه روغن و تخم‌مرغ هست‌و یک چراغ پریموس. نان هم هست. نیمرو درست کنید و کرکره را بکشید پایین و بخوابید. صبح موقع رفتن دوباره کرکره‌را بیاوریدپایین وبروید».

روستای رازها!

آلفونس گابریل، پزشک اتریشی، سه بار به ایران سفر کرد. در سفری که سال 1933 داشت، کویرهای ایران را کامل گشت و مطالعات دقیقی روی وجوه مختلف انجام داد و بعدها به صورت کتاب منتشر کرد. از جمله کتاب معتبر «عبور از صحاری ایران». از جمله جاهایی که گابریل سفر کرد و ثبت کرد، خور بود. و شانس ورهرام بود که در سفر چند سال پیش به خور با آقای نصرالله شیبانی آشنا می‌شود که در شصت‌ سالگی راهنمای گابریل در سفر به کویر بود.خور که به روستای شاعران معروف بوده، یکی از اتراق‌گاه‌های این پژوهشگر اتریشی می‌شود. در این روستای کوچک آنقدر انسان فرهیخته وجود داشت و دارد که چند کتاب جامع درباره سرشت و سرنوشت آن نوشته‌اند.

گزارش مستند خور بر کرانه کویر نمک, گزارش مستند خور بر کرانه کویر نمک, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

از جمله اثر مهم عبدالکریم حکمت یغمایی. این کتاب اخیرا با ویرایشی جدید تحت نام «خور، شهر شورستان» منتشر شده. نویسنده محترم این کتاب که به «دائره‌المعارف سیار» خور معروف بود به بیماری کووید درگذشت. او در مستند باقری یکی از کسانی است که پشت دوربین قرار گرفته و درباره خور داده‌های درخور و مهمی را مطرح می‌کند. یادش گرامی باد. حضورش غنیمتی برای خور و مردم بود.

ارزش‌های مستند

محمود یارمحمدلو معتقد است «درست است باقری خوش‌شانس بوده که فیلم‌های هشت میلیمتری سال 1353 به دستش رسیده، ولی فیلم پیچیدگی و ظرایفی دارد که شایسته توجه است. مثلا آن‌جا که موتورسوار شتربان دارد درباره حرفه‌اش صحبت می‌کند، به یک باره می‌بینیم صدابردار با بوم ضبط صدا در داخل قاب فیلم قرار می‌گیرد و صحنه و پشت صحنه باهم در می‌آیند. حرکتی ظریف و ابتکاری که البته گنجاندنش در یک مستند، شجاعت می‌خواهد که باقری دارد»

ساقی سلیمانی معتقد است «وقتی صدابردار از پشت صحنه وارد صحنه می‌شود، با آن وسایل صدابرداری، و پس از آن‌که شتربان صحبتش تمام می‌شود، چهره یک کارشناس محلی را در قاب داریم که درباره منافع شترداری صحبت می‌کند و تاکید دارد پروش شتر تنها وسیله نجات خور است. و ما گله کوچک شتران را در مقابل داریم که آهسته آهسته از ما دور می‌شود و به پشت یک تپه کوتاه سر می‌خورد. در حقیقت حرکت رو به غیب‌شدن شتران بر عکس خواست و مطالبه کارشناس است. حرکتی زیبا از کارگردانی».

سلیمانی، با این‌حال، معتقد است «داده‌ها و فیلم‌هایی در اختیار کارگردان قرار گرفته که حتما مهم هستند ولی کارگردان کمی با سخاوت با این فیلم‌ها برخورد می‌کند. می‌شد کمی از اطناب کلام کاست.» خود کارگردان هم در این باره حرف‌های جالبی دارد. «ما تقریبا فیلم را بسته بودیم، فیلم جدیدی از پنجاه سال پیش به دست‌مان رسید و حیف‌مان آمد استفاده نکنیم. یا وقتی داشتیم قضیه را جمع می‌کردیم موضوع مدرسه سابق خور پیش آمد و آن بازدید و توضیح فضا ها.» باقری اضافه می‌کند «من همیشه تمام موارد را از پیش طراحی و ثبت می‌کنم ولی گاه کار چنان پیش می‌رود که ناچار و با اشتیاق طرح را تغییر می‌دهی».

داستان‌ها و قصه‌ها

در طول فیلم صحبت از آب فراوان خور در دهه‌های گذشته می‌شود و «سرچشمه». تصاویری از حوضچه آب داریم با ماهیانی در آن. در میان مردم خور، هستند کسانی که معتقدند این حوضچه و ماهیان آن خاصیت درمانی دارند. هرچند هیچ مرجع علمی چنین چیزی را تایید نکرده. رویا نیساری به تجربه خودش اشاره دارد و می‌گوید چند وقت قبل در خور پاها را داخل این حوضچه کردم و متوجه شدم ماهی‌ها نوک می‌زنند و یک جوری انگار دارند پاها را می‌مکند. می‌گفتند همین کار خاصیت درمانی دارد. سبب آرامش پوست می‌شود. و بعضی‌ها کراماتی هم برای ماهی‌ها قائل بودند.»

واقعیت آن است که پهنه‌هایی مثل خور که غالبا دور از دسترس عمومی و رایج گردشگران هستند، همیشه می‌توانندرازهای سربه‌مهر داشته‌باشند.در خور، سرمای سال 1386 بسیاری از درختان را سوزاند. می‌گویند حدود 1800 نخل از بین رفت. همین اتفاق طبیعی، به خودی خود سبب‌ساز نقل اتفاقات عجیب و غریبی شد. امروز وقتی تصاویردرختان خشک کنده‌شده و سوزانده شده در کنار نخلستان خور را می‌بینیم به ذهن‌مان چنین می‌آید انگار با حادثه‌ای آخرالزمانی مواجه هستیم.

 طبعا در سال‌های نه چندان دور درباره این اتفاق و نخل‌های سوخته قصه‌های خاص نوشته خواهدشد. اما آن‌چه که هرگز احتمال دست‌بردن در آن نیست ذوق و عشق مردم خور به شعر و شاعری است. آن هم، به‌قول ورهرام، «نه از جنس شعر حافظ، بل از جنس زندگی زمینی مردم خور.» مهدی باقری می‌گوید زندگی مردم خور خیلی ساده است. از صبح اول وقت تا آخر شب کار می‌کنند. کار. و این را در قالب شعر بیان می‌کنند. به همین خاطر شعر خوری، متفاوت از شعر با قالب زیبایی‌شناسی است. مزه زندگی دارد». شعرهای محمد شایگان دقیقا چنین است.

رو به انقراض‌ها

در سکانسی، شاهد قالی‌بافی یک زن سالخورده خور هستیم. چشمانش سو ندارد. فقط زیر پایش را می‌بیند و تاکید دارد تا زمانی که زیر پایش را می‌بیند به دکتر مراجعه نخواهدکرد. کارگردان تصاویر کاملی از این زن سالخورده و رفیق کناری‌ش می‌گیرد و سپس از کارگاه می‌آید بیرون و ما این دو زن را از نیمرخ و در قاب یکی از شیشه‌های در کارگاه می‌بینیم‌شان. تمام آن ابهت و صحبت و کار و قالی، خلاصه می‌شود در قاب یکی از شیشه‌های یک در یا پنجره فکسنی و بی‌ریخت. به نظر می‌آید استعاره دقیق و زیبایی از آینده رو به اضمحلال قالی‌بافی در خور. این فانی‌شدن را در حرف‌های مغازه‌دار فروشنده خامه و نخ قالی هم می‌بینیم که «تا چندی پیش لوازم قالی‌را با کامیون و وانت می‌آوردیم، امروز تقاضاو قالی‌بافی چنان کم شده که مواد مورد نیاز را با پست برای‌مان می‌فرستند». این در حالی است که قالی‌بافی منبع معتبرتری برای معاش است تا کشاورزی که نصف سال تعطیل است. باقری از این ظرایف در فیلمش زیاد دارد. هرچند بر روی برخی از آن‌هامکث نمی‌کند و به عنوان سندی عادی ازکنارش رد می‌شود.مثل روش ساعت‌زنی زمان آب برای بهره‌بردارها با روش قدح در کاسه بزرگ آب.

همین‌طور اشاره به مدرسه‌ای که نیست. نشانه‌هایی از رو به افول بودن روستا و روستانشینی. واقعیت آن است که روستاهای کشور آخر و عاقبت درستی ندارند و کسی نمی‌داند با این موضوع چگونه باید برخورد شود. روستای خور هم که تبدیل به شهر خور شده، چیزی به عنوان شهر ندارد. تنعمات زندگی شهری در چنین آبادی‌هایی در این حد است که «خانه بهداشت» تبدیل به درمانگاه شود. اگر هم بعضی‌ها بیایند در حوزه گردشگری کار کنند، می‌شود همان واحد تجاری خور که نما و حجمی غلط‌انداز دارد با ادبیاتی الکن!

قدرش را بدانیم!

با این حال نباید از برخی ترکیب‌بندی‌های هنرمندانه فیلم گذشت. مثلا سکانس‌هایی از زنی که در درگاه خانه‌اش نشسته و درباره گذشته خور حرف می‌زند. قاب پشت سر او بسیار جذاب است. تصاویری هم که از دورنمای خور می‌بینیم، بخوبی بیانگر آن است که خور در عداد روستاهای اربابی بوده. آسیاب درست و درمان داشته و کاسبی به راه بوده. اما بسته و محدود در حوزه جغرافیایی خودش. در فیلم نشانی از تاثیر عبور کاروان از خور نمی‌بینیم. این در شرایطی است که تا سال‌ها، خور در میانه راه ترانزینی یزد و اصفهان به مشهد قرار داشت و قاعدتا باید از این مزیت بهره می‌برد. اگر از دوران سرسبز و آباد روستای خور رد شویم، به شهر امروز خور می‌رسیم که چیزی فراتر از همه شهرهای کوچک بی‌هویت ندارد. این پرسش را می‌توان طرح کرد، اگر شهر از نظر نظام مدیریتی یا از جهت تولیدات معاش‌محور دچار مشکل شده، آب چرا مثل گذشته نیست؟ آیا آب هم از بحران مدیریتی شهر تبعیت کرده؟ این پرسش برای بسیاری‌از روستاها صادق است.

 

گزارش مستند خور بر کرانه کویر نمک, گزارش مستند خور بر کرانه کویر نمک, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

مهدی باقری، برای سالم‌ماندن هدف فیلم که تصویر واقعی وضعیت امروز در قیاس با دوره گذشته است، وارد این مسائل نشده. بگذریم!در انتها، یکی دو تصویر و پلان: در سکانسی از فیلم آرشیوی، زنی درکنج اتاق دارد پنبه می‌ریسد. شوهرش در کنارش دراز به دراز کشیده و خواب‌های طلایی یا نقره‌ای می‌بیند! این خانم دارد برای شوهرش لالایی می‌نوازد! در سکانسی دیگر، خانمی دستبافت‌های خور را که معرفی می‌کند، یکی از بقچه‌ها را چنین تعریف می‌کند: بچه را در آن می‌پیچند. یا لباس را!

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx