صدوههجدهمین شب فیلم/ 30 خرداد ماه 1403 خورشیدی
در یک کشور و در میان یک ملت، به ندرت اتفاق میافتد تصنیف یا ترانهای نسل به نسل خواندهشود و هر روز بر شادابی و زایش آن افزوده شود. در میان چند تصنیف معروف و ماندگار ایرانی، «مرغ سحر» به دلایل متعدد جایگاه خاصی دارد. انگار بخشی از هویت فرهنگ موسیقی ما شدهاست. اثری ازمرتضی نیداوود روی شعر محمدتقی بهار که گفته میشود اولین بار در جشن ششمین سال انتشار نشریه ناهید در سال 1306 خورشیدی اجرا شد.
بعدها و در مناسبتهای مختلف این تصنیف بازخوانی شده، ریتم و رنگآمیزی تازهای پیداکرده. شایدآخرین یا یکیاز آخرین اجراهای این تصنیف با صدای فرهاد باشد که اجرایی کوبنده و بسیار متفاوت است. در یکصد و هیجدهمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان، مستند «مرغ سحر» ساخته مهدی باقری به نمایش درآمدو با اقبال عمومیو خوب مخاطبان روبرو شد. این فیلم نخستین ساخته این کارگردان است.
میگوید «حدود دو دهه پیش فرید رشتیان دفتری داشت برای تولید آثار هنری و مستند. کسانی مثل مهرداد اسکویی و دوستان دیگر هم در کنارش بودند. یکی از اهالی آن دفتر مرا به دفتر معرفی کرد برای ساخت مستند.»
اما داستان این مستند از جنبه دیگری هم جالب است. ظاهرا «شبکه اول تلویزیون قراردادی با دفتر رشتیان برای تولید سیزده پرتره از شخصیتهای فرهنگی و هنری ایران داشت. نکته ظریف آنکه مدیر این بخش در آن زمان یک روحانی بود.
به هر دلیلی چنین تصمیمی گرفته شدهبود. بگذریم بعدها این مدیر و یک مدیر دیگر به خاطر سفارش این مستندها تنزل مقام پیدا کردند.»
به گفته مهدی باقری، دو مستند از این مجموعه را به او میسپارند یکی درباره محمدتقی بهار و دیگری درباره عارف قزوینی. باقری در پرتره بهار، اصل را بر تصنیف مرغ سحر میگذارد چون «پرداختن به تمام وجوه زندگی و افکار محمدتقی بهار پروژه بزرگی بود و از توان و خواست این تهیهکننده خارج بود.»
با همین تصنیف میشدبه گوشههای مهم زندگی بهار پرداخت. باقری کوشیده در آیینه «مرغ سحر» شخصیت خاص محمدتقی بهار را به تصویر بکشد. موفق هم بوده.
نشانهگذاری
محمود یارمحمدلو، معتقد است شنیدن اجراهای مختلف مرغ سحر در بخشهای مختلف فیلم نوعی نشانهگذاری است که ما را تا انتهای فیلم هدایت میکند و با خود میبرد. او میگوید کسی که با موسیقی، به خصوص زدن ساز آشنا باشد متوجه میشود این تصنیف چقدر «سهل و ممتنع» است.
شاید یکی از دلایل ماندگاری آن هم همین ویژگی و خصلت باشد. یارمحمدلو به قصه جالبی اشاره میکند: «وقتی در پهنه و مکانی گم میشوید، اگر به ناگاه خویش یا آشنایی را در برابر ببینید چقدر خوشحال میشوید و ذوق میکنید.
احساس میکنید دیگر نجات یافتهاید. در مستند مرغ سحر هم وقتی در ایستگاهها و میانه راه نوای مرغ سحر را با صداها و اجراهای مختلف میشنویم، انگار خویش و راهنمایی پیدا کردهایم که دستمان را بگیرد و تا انتهای فیلم ببردمان. از این زاویه، کارگردان بسیار موفق است». او به سکانسهای انتهایی فیلم هم اشاره و باور دارد همینکه بدون نگاه تبلیغاتی به سراغ جنگ رفته و آنجا هم ردپای مرغ سحر پیدا کرده، خوب است.
مرثیه یا شِکوه؟
در تکهای از فیلم، از زبان سپانلو میشنویم که مردم ایران در حال «گذر از رعیت به ملت» بودند. این نکته مهم و قابل بحث در کلام و نظرات مخاطبان مستند مرغ سحر هم به شکلهای محتلف بیانمیشود.
بیش از همه خود کارگردان به موضوع حساس است: «مرغ سحر، در حقیقت ناله است. هر وقت گیر کنیم به سراغ مرغ سحر میرویم.» او تا بدانجا پیش میرود که اگر امروز بخواهد مستندی با موضوع یک تصنیف بسازد سراغ مرغ سحر نمیرود. «
امروز باید سراغ ترانه و تصنیفی برویم که حرکت و امید بیافریند. شور و اشتیاق بیافریند و ما را به زندگی بهتر امیدوار سازد». نظر کارگردان در این مورد به یک تبصره از سوی یکی از مخاطبان میخورد او میگوید «حرف سپانلو نکتههای بسیار ظریف دارد.
ما در عصر رعیت، با نوحه وتعزیه خودمان را تسکین میدهیم. گریه و زاری سر میدهیم و آرام میشویم تا به زندگیمان برسیم. در عصر ملت، ما نه با نوحه بل با موسیقی این آرامش را پیدا میکنیم. به همین خاطر هم هست که تصنیف مرغ سحر اینچنین دوام دارد. موضوع مهم است».
همهپسندی تصنیف!
یکی از مخاطبان سپاسگزار کارگردان استکه توانسته تقریبا تمام اجراها و تمام اقشاری که دوست دارند این تصنیف را بخوانند یا گوش کنند را در این مستند پیدا کرده و کنار هم بچیند.
اما کارگردان با فروتنی خاص خودش اعلام میکند «بسیاری از جاها را نتوانستیم در فیلم بگنجانیم. یا در دسترس نبودند یا محضوریت داشتیم. مثلا همه میدانیم مرغ سحر از اصلیترین زمزمههای زندانیان سیاسی در ادوار مختلف بود ولی دسترسی به آنها وجود نداشت. یا مرغ سحرهایی که بر سر مزار سیاسیها در شهرهای مختلف میخواندند و میخوانند. اینها را نشد در فیلم بیاریم».
با این حال، به باور برخی مخاطبان، مرغ سحر را در تصاویر خاصی از فیلم هم دیدیم که خیلی جذاب و ماندگار هستند. مثلا شنیدن تصنیف در پسزمینه ساختمانهای شهر در شب. یا کنارهم قرارگرفتن تصنیف و ساندیدن رضا شاه. ضمن آنکه سپانلو هم خیلی متین و منسجم حرف میزند و نخ تسبیح خوبی برای فیلم شده.
یکی از مخاطبان، که گویا آشناییهایی با خانواده بهار دارد علاقمند است مستند وجوه دیگری از زندگی بهار را هم پوشش میداد: «محمدتقی بهار در میان شاعران پس از مشروطه جایگاه خاصی دارد. نباید از دیگر وجود زندگی او عبور کرد. بهار، شاعر و ادیب بود ولی در عین حال سیاستمدار هم بود. ابا نداشت وکیل مجلس باشد ولی شعر سیاسی مخالف بسراید.
او در سالهای 1308 تا 13011 تند حرکت میکرد. دستگیرش میکنند، نمیگذارند خانهاش را بفروشد. مسلول میشود. تبعیدش میکنند، ولی او پیوسته در پی شکستنقفساستو رهایی».کارگردان معتقد است بهتر است «بگذاریم بهار یک شاعر ملی بماند. اتفاقات خاص زندگی او را حکم تاریخ بدانیم و از تصنیفها و شعرهایش لذت ببریم و بر خود ببالیم. کافی است».
ریزبینیهای مستند
در سرتاسر مستندکوتاه 38دقیقهای مرغ سحر، تصاویر یگانه و خاصی هست که فیلم را موثرتر میکند. یکی از مخاطبان به تصاویر موزه صنعتی در نبش میدان توپخانه اشاره میکند که پس از نقل دستگیری بهار و در متن موسیقی نرمو آهسته مرغ سحر سرهای عریان و فروافتاده آدمها را میبینیم. انگار زندان است.
سرپوشیده یا روباز! مخاطب دیگری به تصویر نمایندگان مجلس اول شورای ملی اشاره میکند که در قلب و میانه قاب عکس شاه است و بر بالای قاب و بر بالای سر عکس نمایندگان، عکس دو روحانی مشروطه، آیتالله سید صادق طباطبایی و آیتالله بهبهانی، قرار دارند با قاببندی متفاوت از قابهای نمایندگان. یکی دیگر از مخاطبان به غنای تصاویر و مدارک آرشیوی در مستند علاقه نشان میدهد.
در این مورد کارگردان علاقمند است برخی شبههها را در مورد برخی مدارک رفع کند. «در این مستند و تقریبا تمام مستندهای مرتبط دیگر، صدای قمرالملوک را از گرامافون میشنویم. این اشتباه است. قمر این تصنیف را خوانده ولی هرگز ضبط نشده. آن صدا متلعق به خوانندهای به نام هلن استکه در میان مردم به «ایران خانوم» معروف بود.
ضمن آنکه یک اجرای ضبط شده دیگر هم با صدای صفوی وجود دارد که در آن زمان یک پسر سیزده ساله بود و بخاطر نازکی صدا، گاه او را هم جزو خوانندگان زن این تصنیف قرار میدهند که اشتباه است».
باقری توضیح میدهد که خانواده صفوی خیلی مقید به مناسک مذهبی بود و به همین خاطر اجازه ندادند این پسر به خوانندگی ادامه دهد. شاید این ترانه اولین و آخرین ترانه ضبطشده او باشد. این را هم بدانیم مرغ سحر را تاج اصفهانی هم اجرا کرده ولی هرگزضبط نشدهاست. شاید هم دیگران مثل اقبالالسلطان آذر که آن هم ضبط نشدهاست.
شاعر و خانواده!
هارون یشایایی معتقد است «عشق خانواده بهار به ایران و مدنیت ایران چنان است که قابل توصیف نیست. این عرق و پایبندی از فعالیتهای خود ملکالشعرا از عصر مشروطه شروع میشود تا به امروز و در قالب فعالیتها و زندگی فرهنگی فرزندان و نوه و نتیجهها تداوم مییابد».
یشایایی به یاد میآورد که حدود یک سال و نیم با مهرداد بهار زندانی کشیده. در سالهایی که هم او هم مهرداد بهار در حزب فعال بودند و سری پرشور داشتند. او با تاکید میگوید :رابطه با خانواده بهار رابطه صمیمی و عاطفی دارم. اینان مردمی هستند قابل احترام و قابل اتکا. خیلی شریف هستند. متاسفانه قدر این خانواده دانسته نشده».
چند تن از مخاطبان به حضور شهر در این مستند اشاره دارند. مهدی باقری ضمن تایید این موضوع اعلام میکند که پرداختن به شهر و آوردن تمام قصه به متن شهر، در ابتدا، توصیه پیروز کلانتری بود. خوب هم از آب درآمد.
او در پاسخ به سخن یکی از مخاطبان که دیدن شلوغی خیابانها و ازدحام موتورسیکلت و سروصدای آنها کافی است تا تهران تداعی شود، تاکید دارد «تهران را دوست دارم و اگر بارها قرار باشد شهری را برای سکونت انتخاب کنم، باز هم تهران را انتخاب خواهم کرد!»
موضوع تهران که در این مستند به نوعی تبدیل به «پرسونا» شده، موضوع جالبی است و برخی از مخاطبان معتقدند بهتر است دربارهش زیاد صحبت شود. شاید به بهانه مستندی درباره تهران.
در صحنهای از فیلم فیلمساز را میبینیم که برای رفتن به کتابخانه مجلس ترک یک موتوری سوار میشود. گذشته از ظرافتی که در این موضوع هست و موتور سکلت هم به عنوان بخشی از هویت شهر تهران آمده، جالب است که راننده در طول مسیر مرغ سحر را برای مسافرش میخواند. مهم نیست خوب میخواند یا نه. مهم استکه موتوری هم این تصنیف را میشناسد.
فیلماولی!
این مستند، نخستین کار مهدی باقری است. الحق به عنوان نخستین کار بسیار موفق است. نخست به این خاطر که نه تصنیف و نه بهار به صورت متنزع از جامعه دیده شدهاند.
تمام زیروبم تصنیف و عادات و رفتار محمدتقی بهار با پسزمینه رویدادهای اجتماعی بیان میشوند. نکته دوم در روانی و انسجام فیلم، توسل جستن به شیوه روایت اول شخص است.
باقری میگوید با همین فیلم به این نتیجه رسیده که روایت اول شخص روش خوبی برای انسجام و پیوند یک فیلم است و بعدها همین روش را در فیلمهای دیگرش به کار برده.
باید یادآور شد مهدی باقری از جمله فیلمسازان گزیدهکار است و در حوزه شهر و به ویژه تهران، مستندهای به یادماندنی دارد. از جمله «اهالی خیابان یکطرفه»، «ملاقات با خورشید» و «لالهزار هزارچهره».
مستند زیبای «آناهید» هم کار مهدی باقری است. در مستند مرغ سحر، دلبستگی باقری به شهر خودش را نشان میدهد. با فرازهایی چون «تاریخ جهان، تاریخ شهر است» یا «تهران شهر میدانها».
جالب است او در این مستند گلهمند است که چرا در میدانهای شهر تندیس شاعران نوپرداز نیست! و تنها در حد شاعران قدیم توجه شده! میگردد و تندیسی از محمدتقی بهار را پیدا میکند.
آخرین نکته در مورد این مستند آن است که نگاه به بهار نگاه نوستالژیک یا قهرمانانه نیست. میخواهد نشان دهد او نه یک «سیاسی» بلکه یک «سیاستمدار» است. او شخصیتی متینو جاافتادهاست. هم درمجلس میتواند مفید باشد هم در جهان ادبیات و روزنامه!