گزارش مستند قلعه خاموش, گزارش مستند قلعه خاموش, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

صدو چهل و پنچمین شب فیلم/ 17 بهمن ماه 1403 خورشیدی

ایران سرزمین شگفتی‌ها است و وقتی یک مستندساز عزم می‌کند به سراغ این شگفتی‌ها برود، باید منتظر رخدادی زیبا باشیم. حنیف شهپر راد، فیلم‌ساز صاحب سبک، در آخرین اثرش به سراغ قلعه ایزدخواست در استان فارس رفته. قلعه‌ای که در میانه راه آباده به شیراز چشم هر بیننده‌ای را مسحور می‌کند. و البته دل هر دوستدار ایران‌و میراث تاریخی آن‌را به درد می‌آورد. شهپر راد کلیدخوردن این پروژه را در ارتباط با تولید یک‌رشته مستند تحت‌عنوان «خاطرات روستا» می‌داند که با تهیه‌کنندگی فرهاد ورهرام تولید می‌شود. کاری که از سال 1396 شروع شده، هنوز هم ادامه دارد. «یکی از ویژگی‌های خاص این رشته‌مستندها رفتن به سراغ روستاها یاآبادی‌هایی است‌که دردهه‌های گذشته درباره‌شان مستند تهیه شده ولی امروز دیگر شبیه آن سال‌‌ها نیستند. مثلا در سال 1357 مستند داستانی درباره قلعه ایزدخواست ساخته‌شده و در آن زندگی تقریبا عادی مردم به تصویر کشیده شده. ولی وقتی امروز به آن‌جا می‌رویم هیچ اثری از آن زندگی و کالبد نیست. فیلم سال 57 را رضا جان‌قربان برای تلویزیون اصفهان ساخته. حالا می‌شود صحنه‌های آن را با مستند «قلعه خاموش» شهپر راد مقایسه کرد.»

 

حنیف شهپرراد، منابع و ماخذ خود را چنین تعریف می‌کند: «درابتدای امر رفتم دانشکده معماری دانشگاه شهید بهشتی، سراغ پایان‌نامه‌ها و دیگر اسناد. کمک کردند و خط‌وربط‌‍‌هایی را معرفی کردند. مثلا معلوم شده مهندی یزدی‌خواست درسال42 یا 44 تک‌نگاری  قلعه را تهیه کرده. از آن بالاتر، مهندس اسفندیار بیگلری اسکیس‌هایی از قلعه زده که امروز حکم سند تاریخی را دارند». شهپرراد خود را خوش‌شانس می‌داند که توانسته این‌دو مهندس پیش‌کسوت‌را پیدا و با آن‌ها مصاحبه کند. می‌گوید «شانس و افتخار بزرگی است که وقتی نشانی و شماره تماس مهندس یزدی‌خواست را پیدا کردم و به او که در اصفهان بود زنگ زدم و موضوع مستند را شرح دادم، فردا صبح او را در شهر ایزدخواست دیدم. با خوش‌رویی تمام آمد پای صحبت و ارائه اطلاعات. همین‌طور مهندس بیگلری که حاضر شد مقابل دوربین من قرار گیرد و حرف بزند».

زنانِ سالدار ولی پرنشاط!

کارگردان به سراغ پیران روستا (شهر کنونی) می‌رود و از آن‌ها می‌خواهد هرچه از گذشته به یاد دارند دریغ نکنند. متاسفانه تعدادشان زیاد هم نیست. یا کوچ کرده‌اند یا به دیار باقی شتافته‌اند. ولی نکته جذاب در این گفتگوها شادابی و بذله‌گویی پیرزنان است در برابر صحبت‌های عادی‌وخشک مردان. شهپرراد این تجربه را جالب می‌داند «پیرزنان بسیار بذله‌گو بودند و نگاه نافذی داشتند. کمی شاداب‌تر و تیزتر از شوهران‌شان بودند. انگار شوخی بخشی از هویت‌شان بود و هست».

بابک بهداد معتقد است «این نوع مستندها بسیار مهم و مغتنم هستند، چون بعد از مدتی حتی همین مقدار هم از قلعه ایزدخواست را نخواهیم‌دید. مستند «قلعه خاموش» را در زمره فیلم‌های مردم‌نگارانه می‌دانم چون به زیست مردم هم پرداخته. تمرکزش فقط بر روی قلعه و کالبد نیست.» او ادامه می‌دهد: «خوب است که خود آدم‌ها وارد جریان شده‌اند و روایت قلعه و زندگی را به عهده گرفته‌اند». بابک بهداد به نقش و تاثیر فرهاد ورهرام به عنوان تهیه‌کننده هم اشاره دارد: ورهرام، معمولا، قبل از این‌که سوژه‌ای را به یک کارگردان پیشنهاد کند، زمینه و اطراف موضوع را کاملا مطالعه می‌کند و با چشمان باز وارد می‌شود».

محیط زیست و محیط اجتماعی

پرداختن به موضوعات مهمی چون محیط زیست و شیوه رفتار مردم در پاسداشت ذخایر طبیعی اطراف خود، به باور یکی از مخاطبان از نقاط قوت این فیلم است. در جای‌جای فیلم موضوع آب و نحوه برداشت و استفاده از آن مطرح است و نشان می‌دهد اهالی روستا دانایی ذاتی و سنتی نسبت به داشته‌های خود داشته‌اند. متاسفانه با متروک‌شدن این آبادی‌ها و کوچ مردم از آن‌ها سنت‌ها و شگردهای زندگی هم ترک یا فراموش می‌شوند.

گزارش مستند قلعه خاموش, گزارش مستند قلعه خاموش, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

با این‌حال، این پرسش یکی از مخاطبان را هم باید خیلی جدی مورد توجه و تامل قرار داد: «در این فیلم و در غالب آثار و مکتوبات مرتبط با میراث فرهنگی بر غنای «دانایی» مردم ایران در استفاده از داشته‌های طبیعی و زمینی تاکید می‌شود. و غالبا از این‌که این رفتارها و دانایی‌ها از بین رفته‌اند تاسف می‌خورند. اصولا چرا این دانایی‌ها از بین می‌روند؟ مگر چاره درد مردم نبودند؟ مردم آیا با خود و تاریخ‌شان دشمنی دارند که سنت‌های مغتنم و مفید را کنار بگذارند؟» آیاسنت‌ها و دانایی‌های مردم را باید همان‌گونه که در گذشته بوده، پاسداری کنیم؟ مگر نه آن است که اگر درمانی برای یک درد هست خود آن درمان سبب پایایی و مانایی‌اش می‌شود؟

تصاویر زیبا وتاثیرگذار

یکی از ویژگی‌های مستند قلعه خاموش، تصاویر و قاب‌بندی‌های آن است که به زعم کارگردان، حاصل مهارت و هوشمندی فیلم‌بردار، محمدرضا تیموری، است. شهپرراد تاکید دارد «کار با این فیلم‌بردار بسیار راحت است. کافی‌است هدف‌و خواسته خود از سکانس را بگویید. او خود می‌داند با چه زاویه کدام قاب را باید بسازد، با چه ترکیب نور و سایه». این نظر را فخرالدین سیدی هم بنا به تجربه خودش با تیموری بیان می‌کند: «وقتی فیلم‌برداری دوتا از کارهایم را تیموری به دست گرفت، من هیچ‌وقت پشت ویزور نرفتم. می‌دانستم او خود بهترین نور و زاویه و قاب را انتخاب خواهدکرد. تیموری در غالب کارها فقط از نور طبیعی استفاده می‌کند». یکی از مخاطبان هم درباره نقش تیموری در زیبایی مستند قلعه خاموش معتقد است «تصاویر به‌خوبی شکوه قلعه‌را نشان می‌دهدو معماری و سامان کالبدی قلعه را به مخاطب منتقل می‌کند. لانگ‌شات‌ها و کلوزآپ‌های متوالی و دقیق هم بر گویایی و خوانایی فیلم می‌افزاید». به نظر می‌رسد این فیلم‌بردار شناخت خوب از فضا و معماری دارد. یکی دیگر از مخاطبان در وصف قاب‌بندی‌ها و تاثیر آن‌ها بر دیدن و شناختن جزییات، به این نکته اشاره می‌کند که «در فیلم هرگز حس نمی‌کنیم به چیزی مستقیم و بلاواسطه ورود کرده. همه‌چیز در ارتباط و کنار هم حرکت می‌کند و ما بی‌آن‌که حضور سنگین کارگردان را احساس کنیم، با موضوع فیلم پیش می‌رویم».

مهندس کاوسیان که آشنایی با اسفندیار بیگلری دارد، معتقد است «در خصوص برخی موضوعات فیلم می‌شد به جزییات بیشتری پرداخت، از جمله درباره شخصیت و فعالیت اسفندیار بیگلری که معمار و استاد بزرگی بود و در زندگی شخصی هم بالاوپایین زیادی داشت ولی ناشناخته مانده.»

سرزمین ِتاریخ
شهپرراد به این نکته اشاره می‌کند که به دلایل متعدد به برخی کنج‌وگوشه‌های قلعه وارد نشده و خیلی سریع از آن‌ها رد شده. از جمله درباره مقبره امامزاده محمد در آن. این مقبره در سال‌های ماضی گنبد جمع‌وجور و فروتنانه داشته ولی در مرمت و بازسازی، آن را بلندتر از خط آسمان قلعه ساخته‌اند که نه متناسب با بافت قلعه و اطراف آن است نه با الزامات میراث جهانی سازگار است.

 به همین خاطر این اثر ناب نمی‌تواند وارد جریان ثبت جهانی شود. ناهید بهرامی که اهل شورجستان است، از داستان مرمت و بازسازی امامزاده آن‌جا می‌گوید و پیداشدن جسد مومیایی یک زن در دل امامزاده و قصه ناپدیدشدن آن و خیلی مسائل دیگر. به اعتقاد این خانم ارجمند، پهنه بزرگ ایزدخواست و شورجستان و اطراف، پهنه مهم تاریخی و باستانی است که اگر مورد توجه سازمان‌های مرجع و مسئول قرار گیرد، حتما به شواهد تازه و مهمی از گذشته پرافتخار این آب‌وخاک می‌توان دست یافت. 

او در مورد معماری ایالت خود این اطلاع را اعلام می‌کند که در «شورجستان هم بناهای سه طبقه خشتی کم نیستند. حتی تک‌وتوک چهارطبقه هم هستند. از فضاهای عمومی هم برخوردار بود‌ند: حمام، کاروانسرا و اماکن مذهبی. امامزاده دربیرون روستا قرار داشت. و قصه‌هایی که باید در فرصت‌های دیگر گفت».
مرجان یشایایی خوشحال است‌که مستند قلعه خاموش روایتی عادی و ساده دارد. «برخی از مستندهای این ژانر، خیلی غمناک و آزاردهنده هستند. با دیدن‌شان از غصه می‌میریم؛ برخی هم چنان نوستالژیک هستند که ازآن طرف بام می‌افتیم. ولی «قلعه خاموش» خیلی ساده و بدون حواشی قصه امروز و دیروز قلعه را تعریف می‌کند بی‌آن‌که قضاوتی داشته‌باشد و حکمی صادر کند. از این جهت مستند دلنشین و آموزنده‌ای است».
دور از قلعه
امیرهادی ملک‌اسماعیلی معتقد است با تکیه بر اسناد و تصاویر زیادی که در اختیار کارگردان بوده، بهتر بود جغرافیا و موقعیت فضایی قلعه دقیق‌تر مطرح می‌شد. «به داخل قلعه هم کم‌تر از ظرفیت آن پرداخته‌شده. نماهای شارپ‌و زیبا زیاد هستند ولی کم‌تر با ذات قلعه ارتباط برقرار می‌شود. خیلی دور از قلعه هستند. از بیرون آن را می‌بینیم نه از درون». این مطلب را خود کارگردان هم تاحدی می‌پذیرد «قبول دارم که در این مستند می‌شد و بهتر بود از نقشه‌هاو اسناد فضایی زیادو بیشتر بهره گرفت و ارتباط‌ها و دسترسی‌ها را دقیق‌تر نشان‌داد. 

 بااین‌حال چون‌یکی‌از اصلی‌ترین ویژگی های قلعه ایزدخواست حجم و شکوه آن است، خواسته و ناخواسته توجه ما را بیشتر جلب کرد». در خصوص درون و بیرون قلعه، یکی از مخاطبان معتقد است «نفسِ توجه به نما و حجم بیرونی قلعه محل اشکال و ایراد نیست. بالاخره هر بنا یا محوطه‌ای کارت ویزیت خود را دارد، کارت ویزیت این قلعه هم حجم و نمای آن است. مهم آن است که ابتدا و انتهای فیلم باهم می‌خوانند. 

کارگردان در پایان، با تصاویری زیبا یادآور می‌شود از کنار این قلعه به‌سادگی رد نشویم و آن را فراموش نکنیم.» به باور این مخاطب، تلفیق و کنارهم‌چینی پلان‌هایی از مستند سال 57 با پلان‌های وضع موجود قلعه هم از زیبایی‌های فیلم است. آن مستند ما را با نحوه زندگی مردم در قلعه آشنا می‌کند. و وقتی راوی محلی مستند، رضا صالحی، را در کوچه و معابر قلعه می‌بینیم‌که فضاهارا توضیح می‌دهد، یاد آن زندگی‌ها می‌افتیم.

 هرچند مستند سال 57 هم نه مستند خالص، بل قصه‌ای سینمایی از گذشته قلعه است‌و در سال ساخت آن در قلعه زندگی وجود نداشت.  در مجموع روایت امروز و سال‌های قبل قلعه، شناختی نسبی از آن به دست می‌دهد که حتما مغتنم است.

زیبایی‌ها

مستند قلعه خاموش سکانس‌هاوتصاویر به یادماندنی کم ندارد. از جمله حرف‌های پیرزنان مستند که در تدوین‌ هم تلاش نشده راست‌وریس شوند. مثلا وقتی پیرزن درباره دامداری روستا در گذشته دور صحبت می‌کند، می‌گوید: « گوسفند داشتیم. می‌دانی گوسفند چیه؟!» همین خانم وقتی‌از ازدواج‌و مراسم آن می‌گوید و پس از این‌که تشریفات امروز را توضیح می‌دهد که ماشین عروس و این‌جا و آن‌جا، تشریفات زمان خود را با این چند کلمه ختم می‌کند: «نه الاغ بود و نه ماشین! از این اتاق به آن اتاق!». یادآور زندگی خانواده گسترده در خانه‌ای با اتاق‌های دور یک حیاط مرکزی. یکی از مخاطبان به تصاویری از شهر ایزدخواست در این مستند اشاره دارد که ردیفی از تیرهای سیمانی چراغ برق در زمینه‌ای از کف و ابنیه خشتی را نشان می‌دهد.

گزارش مستند قلعه خاموش, گزارش مستند قلعه خاموش, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

خشونت این تیرهای بتونی چنان آشکار است که یادآور ابتدای رمان اسپارتاکوس از جاده‌ای پر از تیرهایی است که بردگان را آویزان کرده‌اند.

البته در کنار زیبایی‌های پرشمار در این مستند، احتمالا برخی پلان‌ها یا سکانس‌ها می‌تواند مورد پسند برخی مخاطبان نباشد. مثل تصاویر و حرف‌های جوانکی که برادرزاده صاحب بومگردی است و تعاریف و تفاسیری که از آبادی می‌دهد مغشوش و مخدوش است.

یکی از مخاطبان حضور آن جوانک را چنین تعبیر و می‌کند که در کنار پیرانی که در مستند حضور دارند، حضور یک جوان می‌تواندبه عنوان نماینده نسل جوان  تلقی شود. اما این استدلال چندان مورد پذیرش مخالف نیست «وقتی فقط یک جوان را با این ادبیات نشان می‌دهیم، نمی‌تواند نماینده نسل باشد».

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx