مستند فیدوس

صدو بیستمین شب فیلم/ 13 تیر ماه 1403 خورشیدی

«چندسال پیش مهندس حسن کتیبه رادر یک مهمانی خصوصی دیدم. در همان دیدار اول، احساس کردم او از یک روحیه خاص انسانی برخوردار است. خاص. من که در ارتباط با کارم ملاقات و حشرونشر زیادی با پیشکسوت‌ها داشتم، هنوز هم دارم و خواهم‌داشت، وقتی ایشان را دیدم، حس کردم جنم دیگری دارد».

 این‌ها نخستین جملات سارا عابدی کارگردان مستند «فیدوس» است‌که در یکصدوبیستمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان به نمایش درآمد. او حس می‌کند شخصیت و زندگی این مرد درون‌مایه لازم برای یک مستند ماندگار را دارد. 

با این‌حال هنوز مردد است. با دوست هنرمندش، تصمیم می‌گیرد در کلاس آموزش انگلیسی مهندس شرکت‌ کند. در جریان این آموزش متوجه می‌شود «مهندس حسن کتیبه دو ویزگی خاص دارد: یک، روش خاص زندگی؛ دو، پیشینه کاری. او حتی به برخی رفتارهای ما و حتی فکرهای ما ایراد می‌گرفت و می‌گفت «سم است، نکنید این کار را!». به عبارتی، تنها معلم زبان نبود. 

روش زندگی یادمان می‌داد». به این ترتیب است که سارا عابدی تصمیم می‌گیرد پرتره این بازمانده شرکت نفت ایران و انگلیس را بسازد. البته تاکید دارد که «دوست نداشتم زیاد وارد زندگی خصوصی این شخص شوم. در جریان بودم کسان زیادی در سال‌های اخیر علاقمند شده ‌بودند مستند زندگی او را بسازند ولی او رضایت نداده‌بود».

 

 برای سارا عابدی پیشینه کاری این شخص از چند جهت جذابیت داشت. نخست به این خاطرکه  خود شرکت نفت ایران و انگلیس قصه پیچیده ولی مهمی در تاریخ معاصر دارد. دوم این‌که مهندس کتیبه هم آن شرکت را تجربه کرده‌بود، هم دو مقطع مهم ملی‌شدن نفت ایران و سپس انقلاب اسلامی را. 

پس او باید آیینه‌ای از بخشی از زیست اجتماعی تاریخ معاصر ایران هم باشد. و از همه گذشته، تاثیر این نوع کار و زندگی بر شخصیت و رفتار او چه می‌تواند باشد. مستند «فیدوس» محصول سال 1400 که نخستین نمایش‌های خود را در یک ماه گذشته داشت، داستان زندگی و کردار مهندس حسن کتیبه است. آخرین بازمانده از کارکنان شرکت نفت ایران و انگلیس.

فیدوس؟

اولین پرسش از کارگردان درباره نامِ مستند است. او ضمن آن‌که روایت‌های بسیاری را شنیده، ولی یکی از آن‌ها را قرین به صحت می‌داند: «فیدوس نامی بود که مردم به بوق پالایشگاه داده‌بودند.

اما چرا؟ به نظر می‌آید نوعی تداعی از یک جریان نام‌گذاری در دوره برده‌داری آمریکا است. در آن دوره، نه فیدوس، بل فیداس، به مثابه خبرکردن برده‌ها و کارگرها برای رفتن به سمت کانتر غذا بود. فید آس یعنی غذا دهید به ما. شیپور یا بوقی که صدایش در محوطه می‌پیچید

پیام می‌داد که وقت غذا است. شاید این کلمه است که به عنوان بخشی از فرهنگ کار و کارگری در زبان انگلیسی، در شرکت نفت ایران‌و انگیس ساری‌و جاری شده.» 

عابدی تاکید دارد این شان نزول ممکن است اشتباه باشد. یکی از مخاطبان معتقد است این کلمه در زبان هندی به نوعی نی خیزران گفته می‌شود که صدای بم و سنگینی دارد و چون بخشی از نخستین کارگران‌و کارکنان شرکت‌را هندی‌هاتشکیل می‌دادند، بعید نیست این عنوان از فرهنگ هندی آمده‌باشد». به‌هر رو، آبادانی‌ها بوق پالایشگاه را فیدوس می‌نامند.

انسان خاص

اسماعیل پوررضا مهندس کتیبه را «خیلی فعال و شاد و مثبت» توصیف می‌کند. می‌گوید «او که رفتار و نظم خاصی داشت، بسیار هم باسواد بود. ساخت این مستند حدود سه سال طول کشید و سارا عابدی ممارست و پیگیری زیادی داشت تا این فیلم به سرانجام برسد». پوررضا که کتیبه را از نزدیک دیده و شناختی نسبی هم از او دارد، «سکانس انتهایی فیلم تصویرگر کامل شخصیت این فرد است.

او که در زبانش تلخی ناشی از دیدن سرنوشت آبادن جاری است، در همراهی با ساز و موسیقی یک کافه ساحلی، بلند می‌شود و رقصی موقر و زیبا می‌کند. ممکن است اسم این رقص را «بومی» بگذاریم. یا رقص زندگی. شاید هم رقص ناشی از سرخوردگی.

مستند فیدوس،سارا عابدی چهارشنبه 13 تیر ماه ۱۴۰۳

 اما آن‌چه مهم است پایان‌بندی فیلم با یک رقص است: زندگی ادامه دارد». سکانس مورد اشاره پوررضا مورد توجه خیلی از مخاطبان است. تا جایی که برخی‌ها می‌گویند با گریه مهندس کتیبه اشک به چشمان‌شان آمده. یکی از مخاطبان هم نه گریه کتیبه بل تنهایی و غربت او در آبادان را که با زاویه دوربین تشدید می‌شود، غمبارتر می‌داند.

فرزند از دست رفته!

مهندس کتیبه، در دو جا به توهینی که تحمل کرده اشاره می‌کندو نخست، زمانی که وقتی از اتوبوس یا کامیون شرکت نفت ایران و انگلیس پیاده می‌شود و یک افسر انگلیسی شرکت لگدی به او می‌زند و کتیبه آن حرکت را آپارتاید می‌نامه و دوم زمانی که انقلاب شده و نماینگان دولت انقلابی، مهندس بازرگان و مهندس صباغیان حکم «خانه‌نشینی» او را صادر و امضا می‌کنند. کتیبه می‌گوید این «دومین توهین به من بود. من که در جریان ملی‌شدن نفت فعال بودم و به پالایشگاه و مردم آبادان خدمت کردم.» وقتی در ادامه این گفته، ازش پرسیده می‌شود چه تصوری از آبادان دارد؟ اشک در چشمانش حلقه می‌زند. 

او که اولین توهین به خود را در آبادان تجربه کرده و اصالتا آبادانی هم نیست (بچه شیراز است) ولی تا اسم آبادان می‌آید شور و شوقی در خود احساس می‌کند. وقتی بالاخره به توصیه کارگردان به آبادان می‌رود، و وضع شهر و پالایشگاه را می‌بیند. پر از غصه می‌شود. «همه جا ریخت‌وپاش است، لوله‌ها زنگ زده، درها پوسیده». و به این نکته اشاره می‌کند، البته به طنز، که «در را باز کردم دیدم دارند چای می‌خورند! لابد بعد هم می‌روند ناهار بخورند». اشاره‌اش به در کارگاه مرکزی تعمیرات است که در زمان او مثل ساعت کار می‌کرده.

این مشاهدات دل اورا به درد می‌آوردو وقتی می‌خواهد از آبادان خارج شود، غصه دارد. با این همه، در همین سکانس‌ها هم زیبایی‌های خاصی وجود دارد. وقتی او به دیدن پالایشگاه و دفتر و محل کار قبلی خودش می‌رود با کارمندانی برخورد می‌کند که او را می‌شناسند و خاطره دارند. همان‌ها که شاید شاهد خانه‌نشینی او در شلوغی پس از انقلاب یودند علاقمند هستند عکس یادگاری با او بگیرند و خاطره آن سال‌ها را زنده کنند. این همان زیبایی انسانی است که گاه رخ می‌نماید.

 

ساختار رمان‌گونه

محمود یارمحمدلو که مستند را دوسه هفته قبل هم دیده، از تمجید فیلم و کارگردان فروگذار نمی‌کند و معتقد است «یکی از دلایل موفقیت فیلم ساختار رمان‌گونه آن است. در عین این‌که اطلاعات می‌دهد، زندگی شخصی راوی را هم روایت می‌کند. در تمام مدت فیلم مخاطب میخکوب است تا روند ماجرا را با اشتیاق دنبال کند.» 

از دید یارمحمدلو، «این مستند یک دوره ازتاریخ معاصر ایران را روایت می‌کند و نوعی هم‌ذات‌پنداری در بیننده به وجود می‌آورد. ولی چون نخ تسبیح درستی دارد ما را با روایت تاریخ خسته نمی‌کند. ما با زندگی یک شخص خاص و واقعی تاریخ را مرور می‌کنیم. درست مثل این‌که داریم قصه‌ای گوش می‌دهیم.»

 این مستندساز هم به مانند بسیاری از مخاطبان، به سکانس انتهایی و رقص مهندس کتیبه اشاره دارد که «درست مثل یک قلاب است که به جان ما می‌افتد و ما را با خود می‌کشد.» در مورد قصه‌های فیلم، امیرهادی ملک‌اسماعیلی معتقد است «صنعت نفت داستان‌های زیادی دارد و هریکی جذاب‌تر دیگری است. 

این مستند نکته مهمی که وجود دارد آن است که نقد هم هست. روایت سراسر تعریف و تمجید نیست.» با این حال، ملک اسماعیلی معتقد است «هروقت صحبت از صنعت نفت می‌شود، یک راست می‌رویم سراغ دکتر مصدق و این مسائل. ولی مثلا موضوع مهم کنسرسیوم و مسائل بعد از آن را فراموش می‌کنیم». 

کارگردان پاسخ می‌دهد: «نه تنها کنسرسیوم، بل ده‌ها مساله و موضوع دیگر هم بودند که ما حتی اسنادش را داریم یا فیلم گرفته‌ایم ولی موضوع ما واکاوی یک شخصیت بود. با فرهنگ ایرانی زاده‌شده، تحت تاثیر فرهنگ و نظم اروپایی در محیط کار قرار گرفته و در طول حیات و کارش چند اتفاق بزرگ ملی هم در زندگی‌ش موثر افتاده».

آموزه‌های زمان

حسن (بیژن) صفدری از تپرسشی که فیلم برای او به وجود آورده می‌گوید: «چرا مهندس نفت امروز ما مثل مهندس کتیبه کار نمی‌کند؟ چه اتفاقی افتاده؟» خود او معتقد است: «در نظم و دوره مهندس کتیبه، کارمند خود را دارای هویت می‌دانست. 

حتی می‌شود گفت هویت خود را با شرکت تعریف می‌کرد. معروف بود که می‌گفتند فلانی شرکتی است. یا شرکت نفتی است. او نه فقط کارمند یا کارگر، بل کارآفرین بود و تلاش می‌کرد هشت‌ساعت کارش موثر افتد نه اتلاف وقت».

 اما این‌که چرا امروز چنان نیست فعلا بر ما مجهول است. یکی از مخاطبان، در خصوص نظم تعریف شده در فیلم در جریان تعریف زندگی مهندس کتیبه، معتقد است «فیدوس این جرقه را می‌زند که آیا آن نظم قوی قوی حاکم بر سیستم شرکت نفت ایران و انگلیس خوب است یا این بی‌نظمی.

 آیا خوب است که مدیر انگلیسی کارمند را برای فقط یک دقیقه تاخیر جریمه می‌کند خوب‌است یا اگر می‌توانست درد و علت تاخیر را بداند و موجه قلمداد کند؟ این‌ها نکاتی است که با دیدن سرگذشت مهندس کتیبه در این مستند در ذهن ما جرقه می‌زند».

 طبیعی است نظر این مخاطب موجب بحث‌هایی شود و حتی به مبحث پر محتوا و حاشیه «بیگانگی» بکشد که ویژگی جامعه صنعتی سرمایه‌محور است. در این مستند، ترتیب و جریان رویدادهای زندگی مهندس کتیبه به‌گونه‌ای است که انگار او تعلق خاطر کامل به شرکت دارد و خود را جزیی از آن می‌داند و بیگانه با کار نیست. 

این که آیا چنین وضعیتی در تمام شرکت‌ها می‌تواند وجود داشته‌باشد نیاز به بحث زیاد دارد. اما آن‌چه که در فیلم می‌بینیم. روحیه حس تعلق مکان و حرفه، سبب شده که مهندس کتیبه در کارهای دیگرش هم همان عرق و تعلق خاطر را داشته‌باشد.

ساختار درست

برخی از مخاطبان کنجکاو بودند بدانند آیا پوشش و حتی پوزیشن مهندس کتیبه در قسمت‌های مختلف فیلم عمدی و از روی سناریو است یا اتفاقی و از سر ناچاری بوده. 

پیش از این‌که سارا عابدی به این پرسش پاسخ دهد، عباس جهانگیریان می‌گوید: «یکی از کارها در مستند حتی سینمایی، انتخاب درست است. یعنی این‌که بدانی چه تکه و متنی را باید انتخاب کنی که به ساختار فیلم کمک کند.از سوی دیگر، اگر در یک فیلم ساختار درست باشد، اصلا فرقی نمی‌کند  گوینده یا راوی داستان در کجا نشسته و په لباسی دارد.

دهخدا, گزارش مستند فیدوس, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

 مهم آن است‌که تمام سکانس‌هاو پلان‌ها درست انتخاب شوند و درست تدوین شود. فیدوس از این جهت موفق است». در انتهای جلسه، یکی‌از مخاطبان معتقد است «فیلم امتیازات خوبی دارد. 

هم از جهت عکس‌ها و اسناد تاریخی و آرشیوی ناب، مثل عکسی از بندر بوشهر آن زمان‌ها، هم از جهت ارائه و القای پیام مستند به مخاطب. در سمتند شاهد هستیم وقتی پالایشگاه در حال راه‌اندازی است آبادن شهری نحیف و ناآباد است ولی احساس می‌شود نظم فرنگی جدید احتمالا ساختار و فرهنگ شهر را تغییر خواهدداد.

 عناصر شهری تازه‌ای به وجود می‌آید که در عین این که به نظر تبعیض‌آمیز می‌آیند، ولی در هرحال نظم سنگینی در شهر و پالایشگاه سبب خواهدشد.» سر آخر به نقل از یکی از مخاطبان «کیارستمی می‌گفت با من به زبان اشاره حرف بزنید، سکانس آخر فیدوس این خواسته را برآورده می‌کند. آن رقص و آن پیری و دلنشینی، همان زبان اشاره است که زندگی ادامه دارد و همین کافی برای لذت‌بردن از فیلم.

 

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx