صدو چهلمین شب فیلم/ 5 دی ماه 1403 خورشیدی
سال 2011 فاجعه بزرگ سونامی در شرق ژاپن، علاوه بر خسارتها و تلفات وحشتناکی که به بار آورد، جهان را با یک پرسش بنیادین هم روبرو کرد: تا کی و تا کجا میتوانیم در بهرهوری از طبیعت فقط جاهطلبی و زیادهخواهیخودمان را در نظر بگیریم. تا کی میتوانیم به قانون طبیعت و خشم و هیجان آن بیتوجه باشیم. طبیعت وقتی به خشم آید بلایی سر ما میآورد که آن سرش ناپیدا. در سونامی ژاپن، در عرض فقط یک ساعت، بیش از چهارصدکیلومتر از ساحل از بین رفت و خودروها، قطارها و حتی هواپیماهای پارکشده در آشیانهها مثل فیل خشمگین با جریان آب به در و دیوار و ساختمانهای شهر میکوبیدند و جانها بودند که از بین رفتند یا ناپدید شدند. ساختمانها فرو ریختند و مزارع ازبین رفتند. و مصیبت عظما آنکه نیروگاه اتمی فوکوشیما که در عداد بزرگترین نیروگاههای اتمی جهان بود فرو ریخت و مواد رادیواکتیویته خود را به محیط اطراف سرایت داد. مصیبتی که، به اعتبار حرف و گزارش کارشناسان، حداقل چهل سال طول خواهد کشید تا اثرات آن مهار شود. تازه اگر بشود!اینها همه به یک طرف، یک خبرنگار ایرانی که در آن زمان چندان شناختهشده نبود، از طرف یکی از خبرگزاریهای اروپایی ماموریت پیدا میکند یک تیم خبری را به قلب ماجرا ببرد و گزارشهای دست اول به جهان مخابره کند. این شخص، افشین والینژاد است.
خبرنگاری که عشقش سه چیز است: موسیقی، شعر و سفر. طبیعی است گزارشهای او درونمایههای خاص خودش را باید داشتهباشد. نکته جذاب دیگر آن که پس از انجام ماموریت همه اعضای تیم به سر خانه و زندگی خود میروند ولی افشین میماند. میماند تا نفسهای فوکوشیما را که به شماره افتاده حس کند و جوانههای احتمالی شکفتگی دوباره را شاهد باشد.
مستند «مسافر فوکوشیما» از معصومه نورمحمدی این تب و تاب را روایت میکند. مستندی که در یکصدو چهلمین شب فیلم خانه اردیبهشتاودلاجان به نمایش درآمد. یک مستند 52 دقیقهای که هم داستان افشین است هم داستان فوکوشیما. مستندی که خوشبختانه در نمایشهای محدودی که داشته، مورد اقبال بوده.
آشنایی، پشتِ آشنایی!
معصومه نورمحمدی میگوید: «در سال 90 و 91 فیلمی با موضوع باغ ژاپنی و فرش کار میکردم به نام «رویای بهشت». در جریان آن کار با «سوزنگرد» آشنا شدم که قصه خودش را داشت. فرشی ایرانی در ژاپن که متعلق به دوره صفوی است. در طول روزهای محدودی که در ژاپن روی آن فیلم کار میکردم با افشین آشنا شدم. کسی که تجربه خاص و تک گزارشگریاش از سونامی ژاپن و داستان نیروگاه فوکوشیما بسیار جذاب بود. و چنان پیش آمد که
مستند «مسافر فوکوشیما» کلید خورد. چون دیدم کسی بهتر از افشین نمیتواند راوی این فاجعه بزرگ باشد. چرا؟ چون افشین عاشق زندگی بود. او در حالی حرفهاش را عاشقانه ادامه میدادکه از پارکینسون رنج میبرد. امروز هم به دلیل شدت بیماری از ژاپن به ایران برگشته و روزهای سختی را میگذراند.»
ساخت این فیلم، قطعا یک حرکت مثبت و خوب است. تردیدی نیست. اما احتمالا کارگردان هدف بزرگتری داشته که سبب شده فیلم از حالت یک گزارش خبری یا سینمایی فراتر برود و حرف برای گفتن داشتهباشد.
درد مشترک جهانی
بسیاری از مسائل جهانی نقاط اشتراک فراوان باهم دارند. در برخی کشورها میشود درباره این دردها و مسائل حرف زد و فیلم ساخت، در برخی دیگر نه. به باور کارگردان، رویداد بزرگ و فاجعهبار سونامی ژاپن وسیلهای شد برای روشنفکران و فرهیختگان جهان که سود و زیان انرژی هستهای را یک بار دیگر باهم بسنجند.
آیا مصائب احتمالی این انرژی به مزایای آن میارزد؟ معصومه نورمحمدی میگوید: «در ایران من نمیتوانستم درباره انرژی هستهای فیلم بسازم. ضمن آن که بهانهای هم نبود .ولی رویداد ژاپن این فرصت را به من و دیگران داد تا در این موضوع وارد شویم و ابعادفاجعه احتمالی را برای خود دیگران تصویرکنیم.»
او این فرصت را داشت که از عکس و فیلمهای ناب و منحصربفرد افشین استفاده کند و تجربه زیسته او را به عنوان خمیرمایه و تهرنگ اصلی فیلم مورد استفاده قرار دهد. این فرصت را هم داشت که روایت فیلم را خود افشین به عهده بگیرد. هرچند «به دلیل مشکل پارکینسون، گفتارها بریدهبریده انجام میشد و زمان زیادی میبرد. با این حال، روایت افشین بسیار گویا و موثرتر از گفتار دیگری میتوانست باشد».
افشین و فوکوشیما
یکی از مخاطبان علاقمند است بداند آیا افشین محور مستند است یا فوکوشیما. کارگردان توضیح میدهد افشین بیش از 70 بار به فوکوشیما سفر کرده. نه فقط به عنوان خبرنگار، بل به عنوان کسی که دغدغه آنجا را داشته. انگار بخشی از وجودش را در آنجا گذاشته. به عبارتی دیگر، این دو باهم عجین شدهاند. پس من نمیتوانستم افشین را از فوکوشیما جدا کنم. روایت فوکوشیما را هم نمیشد بدون تجربه افشین ارائه کرد. اتفاق عجیبی است. «جالب است که در نمایش مستند در جشنواره حقیقت، یکی از مدیران توصیه میکرد کاش فقط درباره افشین میبود نه مسائل مربوط به نیروگاه فوکوشیما و حواشی آن. این توضیه نشان داد رفتن تو دل رویداد فوکوشیما اتفاق خوبی بود!»
در مستند، سهجا دیالوگهایی به زبان ژاپنی وجود دارد و مخاطب متوجه کلام آنهامیشود. یکیاز مخاطبان، اعظم ارجح، میخواهد کارگردان آن گفتگوها را توضیح دهد. «یکیاز این تکهها، گفتههایزنی ازاهالی فوکوشیما است که در لحظه فاجعه صاحب فرزند شده و به طرز معجزهآسا نجات پیدا کرده و الان در حاشیه توکیو زندگی میکند. افشین بعد از سه چهار سال برای دختر او هدیه میبرد. آن زن در این ملاقات اعلام میکند که هرگز نمیخواهد به فوکوشیما برگردد». زن و شوهری که در خرابههای فاجعه یک رستوران زدهاند که عجیب است، میگویند «بعد از سالها، به این فکر رسیدهایم که آیا ما به انرژی اتمی نیاز داریم؟ با این همه خطرات احتمالی؟مگر دیوار بتنی سنگینو زمخت به ارتفاع پنج متر توانست جلو سونامی را بگیرد؟» این حرفها در کشوری بیان میشود که دولت دربدر دنبال یک وجب خاک فراموششده است تا آبادش کند. در تمام ژاپن یک متر جاده خاکی وجود ندارد. همهجا تمیز و آباد است و فناوری واقعا بیداد میکند.
گاو، نماد دروغ حاکمیت!
در این مستند با یک مرد گاودار آشنا میشویم که در کنار مکان فاجعه یک مجتمع گاوداری به ظرفیت 300 گاو داشته. وقتی فاجعه روی میدهد از او خواسته میشود هم مکان را تخلیه کند هم گاوها را بکشد. او این کار را نمیکند. به اعتراض در برابر دروغ حاکمیت!
مجبور میشود گاوها را به مکانی دیگر ببرد ولی نه آنها را میکشد و نه از شیر و محصول آنها استفاده میکند. در برابر اعتراض دولت بر این نکته اصرار دارد که «شما بهما درباره این انرژی دروغ گفتید.این گاوها یادآور و راوی دروغ شما به ما مردم است. مراقبت میکنم تا آخرین روز حیات طبیعیشان زنده بمانند تا این دروغ را فریاد کنند!».
وقتی قصه این مرد در جلسه روایت میشود، یکی از مخاطبان علاقمند است بداند آیا ژاپن، آنچنانی که گفته میشود کشور راستیها و شفافیتها است یا آنها هم دوز و دغل دارند؟ آیا در مورد ژاپن هم «آواز دهل از دور» صادق است؟
شهریار مظاهری بر این باور است که «دیدن این نوع مستندهای ناب ما را به زاویه دید و نگاه خاصتری میکشاند. تازه ازخود میپرسیم آیا اصولا نیاز به انرژی هستهای داریم؟ با این مصیبتهای مورد انتظار؟».
واقعیت آن است که با استناد به گزارش این مستند، به سونامی ژاپن از چند زاویه میتوان پرداخت. نخست از زاویه دید انرژی اتمی. دوم از نگاه محیط زیستی و سوم از نظر تابآوری شهری. یا همان پدافند غیر عامل. در تمام این موارد، آنچه که اصل و اساس موضوع است، سرنوشت انسان این کره خاکی است.
طبیعیاست انرژی هستهای را نمیتوان صرفا از جهت تولید برق و انرژی بررسی کرد. این صعنت امروز تبدیل به نقل و نبات محافل سیاسی و حکومتی جهان شدهاست و منافع و منابع بسیاری بر گرد آن مجتمع شده. فعلاوجود داردو تا مدتها هموجود خواهدداشت.
ملایمت با ژاپن
گفته میشود سونامی ژاپن بزرگترین فاجعه اتمی جهان بود. خیلی بزرگتر و مصیبتبارتر از چرنوبیل. اما هنوز وقتی صحبت از فاجعه اتمی میشود، همه به یاد چرنوبیل میافتند. این در حالی است که عمق خسارات اتمی آن بسیار کمتر از فوکوشیما بوده. چرا چنین است؟ محسنیان بر این باور استکه «کشورهای غربی با ژاپن خیلی مهربان هستند! خیلی ساده به آن نگاه میکند و به جای پرداختن به عمق فاجعه، به عمل و اقدامهای دولت ژاپن پروبال میدهند که چگونه فلانجا را تمیز کرده یا دوباره ساخته و از این حرفها و وقتی صحبت از فاجعه اتمی میشود، فوری فیلم و عکسهایی از بایگانیها بیرون میآید و از مصایب چرنوبیل میگوید».
این هم از مسائلی است که متاسفانه در ایران به آن مبتلا هستیم. مرغ همسایه غاز است. با اینحال، واقعیت آن است که کشور ژاپن با استفاده از فناوری پیشرفته چنان سطحی از رفاه و آسایش را فراهم آورده که مثالزدنی است. در این مستند خیابانی خالی و بدون سکنه را میبینیم که مثل قبل تمیز و آراسته است و چراغ چشمکزن سر تقاطع هم دارد کار میکند انگار تردد سواره و پیاده برقرار است، در حالی که نیست! در این کشور نه از ناترازی برق خبری هست نه از کمبود گاز و بنزین. از این نظر ژاپن کشوری بینظیر است ولی آنجا هم دروغ هست و دزدی هم میشود. کم و زیاد دارد.
در مستند نظم و نظافت ژاپنیرا بهخوبی میتوان دید. برنامهریزی برای هر اقدام کوچک و بزرگ را هم میتوان دید. اما آیا در بطن و متن جامعه هم همهچیز به همین رول است یا نه چندان معلوم نیست.
یکی از مخاطبان با اشاره به تجربه خود از ژاپن معتقد است «آنچه که درباره قدرت تحمل و سازندگی ژاپنیها نقل میشود مربوط به این نسل نیست. ژاپن را نسل جنگ جهانی دوم ساخت. نسل امروز آن جوهره را ندارد.»
روایتی روان!
به باور یکی از مخاطبان، یکی از ویژگیهای خیلی مهم این مستند آن است که ما حضور کارگردان را حس نمیکنیم. قهرمان قصه روایت خودش را بدون دخالت (ظاهری) کارگردان بیان میکند و در این روایت تمام زیباییهای حسی خودش را هم چاشنی آن میکند. به همین خاطر استکه روایت خستهکننده نیست چون تجربه زیسته واقعی راوی است.»
مخاطب دیگریکه ظاهرا مجذوب شخصیت افشین شده، معتقد است در فیلم کمی هم درباره خود افشین گفته میشد. از زیباییهای شخصیتی و رفتاری او. این شخص قطعا فقط یک خبرنگار نیست.
آدمی است با تمام ظرایف حسی یک شاعر. وقتی تصمیم میگیرد برای مردم مصیبتدیده هدیه جمع کند، اسم آن را «تور عشق».به همه کسانی هم که میخواستند کمک کنند، میگوید اولا پول نقد ندهند، ثانیا هدایا هم دست اول و مناسب شان و احترام آدمها باشد. او به مخاطب خوداحترام میگذاشتودوستش میداشت.
به نقل از معصومه نورمحمدی، افشین جزو اولین گروه های کارگری بود که برای کار و کسب درآمد به ژاپن رفت. به اصطلاح جزو «عمله صادراتی» بود. وقتی از ژاپن برمیگردد، کاملا متحول شدهبود. وارد کار خبرنگاری میشود و برای یک رسانه محلی ژاپن خبر و گزارش تهیه میکند. شخصیتی رمانتیک دارد و ایران را عمیقا دوست میدارد. اخیرا، با همین حال نزار، در تلهکیوتو سخنرانی داشته با عنوان عشق، با عکس و فیلمهایی از ایران و زیباییهایش. به هرحال، ما با روایت افشین و کارگردانی یک ایرانی ثبت رویداد بزرگ ژاپن را به اسم سینمای مستند ایران زدیم.