صدو بیست و نهمین شب فیلم/ 4 مهرماه 1403 خورشیدی
صدوبیستونهمین شبفیلم خانهاردیبهشت اودلاجان، به نمایش مستند «فریاد شد آواز»اختصاص داشت. به نظر میآید این عنوان آنی نبود که فیلمساز از قبل انتخابش کردهباشد. کارگردان، کتایون جهانگیری، این موضوع را تایید میکند و میگوید «نام پیشنهادی من برای این مستند «فریاد شو آواز» بود ولی کارفرما و اداره ارشاد آن را به «فریاد شد» تغییر دادند. همین یک تغییر کوچک یعنی تبدیل «و» به «د»، کل معنا و مفهوم را تغییر میدهد. وقتی میگوییم فریاد شو، در پی آنیم که آوازهای ما تبدیل به فریاد شوند. میخواهیم موسیقی نقش مدنیو اجتماعی خودرا بازی کند، ولی وقتی آنرا تبدیل به فریاد شد میکنیم، یعنی دیگر بس است. آوازهای ما فریاد شدهاند و الان زمان رکود و سجود است و بیخیالی. این تغییر استعاره خوبی است ازنحوه ممیزی فیلمکه داستان جالبی دارد. از سوی دیگر یادآور ظرافتی است که در شعر مولانا وجود دارد. تا مدتهای مدید، میگفتیم «از نیستان تا مرا ببریدهاند/ از نفیرم مرد و زن نالیدهاند»، تا اینکه مرحوم مجتبی مینوی درسالهای اول پنجاه، استدلال کزد «از نفیرم» نیست «در نفیرم» است.
چه تفاوت شگرفی است میان این دو. وقتی میگوییم از نفیرم، یعنی نوای من موجب ناله و عذاب مردم است.ولی وقتی میگوییم «در» نفیرم، یعنی نوای من بازتاب دردها و مطالبات مردم است. این دو خیلی فرق دارند باهم. یکی مرثیه است، آن یکی فریاد و مطالبه.
در تغییر اسم مستند «فریاد شد آواز» هم چنین حاتی حاکم است. یکی دنبال مطالبه و فریاد است، دیگری معتقد و تشویق به وضعیت موجود! با این حال، این فیلم مستند، به مانند بسیاری مستند دیگر، برگی از تاریخ هنر معاصر ایران.
حتی همین تغییر عنوان هم نشانهای است از وضعیت حاکم بر فضای مدیریتی هنر و سینمای کشور در آن سالها. به عبارت دیگر هم متن فیلم و هم حاشیههای آن بخشی از مستندنگاری وضعیت سینمای ایران در این سالها است.این مستند دوازده سال پیش ساختهشده و نمایش فراگیر وعمومی زیادینداشته. گاه بهصورت محفلی و محدود دیدهشده. پس لذت دیدنش زیاد است.
موسیقی اعتراضی
کتایون جهانگیری میگوید «در سالهای 80، طرحی در ذهن داشتم درباره موسیقی اعتراضی ایران. آن را به صورت یک پیشطرح ارائه دادم و امیدوار بودم مورد تصویب قرار بگیرد. نشد. آدمها جابجا شدند و یکی آمد، یکی رفت.؛ و پروژه رفت هوا» با اینحال، بالاخره طرح با نام دیگری تصویب میشودو کار کلیدمیخورد. بهنقل از کارگردان، قرار بود قصه فیلم تا شروع انقلاب باشد، ولی بعد از اینکه فیلم آماده میشود، کارفرما علاقمند میشود که موسیقی دوران انقلاب هم بیاید.
این موضوع را کارگردان با ادبیاتی شیرینتر مطرح میکند: «بعد از اینکه گفتند سرودهای انقلاب هم در فیلم بیاید، خواستندکه در مقابل موسیقی دوران پهلوی حذف شود! خواستهای که اصولا فیلم را فاقد ارزش نمایش میکرد. چطور میشود تطور موسیقی ایران از قاجار به انقلاب را تصویر کنید ولی دوره حدود شش دهه پهلوی در ان نباشد». وقتی این حرفها را میشنویم، متوجه میشویم چرا در جاهایی از فیلم تصویر نوازندگان قاجار را با موسیقی امروز میبینیم. «اغتشاشی که در برخی از سکانسها وجود دارد ناشی از فشار برای این حذف و تعدیل بود».
قدم بعدی!
کارگردان، خوشبختانه، اعلام میکند که در ادامه این مستند فرصت یافته مستند دیگری بسازد که موسیقی سالهای شصت را مطرح میکند. با نام «قطار مسیر شصت». او خوشحال است که این دومی اسیر لج و لجبازی و سختگیریها نشد و فیلمی روان و راحت با موضوع موسیقی سالهای شصت ساختهشد.
امیرهادی ملک اسماعیلی معتقد است مستند «فریاد شد آواز» فیلمی با ژانر غالب آرشیوی و اطلاعرسانی است. دادهها و اطلاعات زیادی در آن وجود دارد و همین فراوانی، ممکن است گاه به ضد خود تبدیل شود. اصولا، ذات اطلاعات این است که متضاد خود را هم دارد و غلطیدن به این بدهبستان ممکن است به نفع فیلم نباید.»
او به این نکته هم اشاره میکند که «موسیقی اعتراضی سالهای انقلاب، عموما در اختیار گروههای سیاسی چپ بود که در این مستند امکان بروز ندارد». این نکته را مخاطبان دیگر هم مطرح میکنند. اصولا تب و تاب انقلاب ایجاب میکرد موسیقی اعتراضی تبدیل به سرودهای تند و غلیظ انقلابی شود، البته با استثناهایی مشخص، که دستپخت هنرمندان اصیل و نامدار بود.
درونمایه
این پرسش از کارگردان هم جای تامل دارد که هدف و خواست فیلمساز از ساخت این فیلم چیست. علاوه بر آن چرا موسیقی به عنوان موضوع فیلم انتخاب شدهاست. کارگردان میگوید «زمانی که شروع کردم، دنبال پاسخ به این نوع پرسشها بودم که موسیقی چه تاثیری از رویدادهای اجتماعی ممکن است بگیرد.
یا اصولا آیا التهابات و جریانات اجتماعی فرهنگی ممکن است در قالب موسیقی نمایان یا بیان شوند». در تکمیل حرف کارگردان، میتوان به یک نکته مهم دیگر هم اشاره کرد: حتی اگر معلوم شود که رویدادهای اجتماعی میتوانند سبب خلق قطعه موسیقی شوند، نفع و اثر این موسیقی چیست؟ بود و نبود آن چه تاثیری در چه چیزی دارد؟در اینجاست که میتوان هدف و انگیزه کارگردان را چنین تکمیل کرد که «میخواستم بدانم رویداد اجتماعی چگونه به خلق موسیقی میانجامد و این موسیقی چه تاثیری بر آن رویداد یا رویدادهای دیگر میگذارد».
بنابراین، موسیقی دارای پیام و تعهدی در برابر جامعه است و علاوه بر این که از جامعه و رویدادهای آن نشات و سرچشمه میگیرد بر آنها نیز تاثیر میگذارد. به همین خاطر است که در کوران وقایع انقلاب بهمن، گروهها و نحلههای فکری و سیاسی حاضر در میدان نواها و موسیقیهای خاص خود را خلق کردند.
هم برای این که با آن موسیقیها نظر و اعتقادات خود را بیان کنند، هم برای اینکه هواداران خود را تهییج و تجهیز کنند. موسیقی چنین تاثیر و اهمیتی دارد. بیخود نیست که ناظم حکمت، شاعر بلندآوازه ترک، میگوید (نقل به مضمون) «بی هوا و بدون نان میتوانم زنده بمانم، اما بدون ترانه هرگز!»
موسیقی قدرت زیادی برای بیان خواستها و مطالبات مردم داردو تجربههای خود ماها در طول چند دهه گذشته این مدعا را اثبات میکند.
انقلاب شد!
رسول پیروی معتقد است فیلم «خوب شروع شد و خوب هم جمع شد. یکدستی خوبی داشت، البته تا سکانسهای مرتبط با انقلاب. به نظر میآید تدوین از اینجا دچار اغتشاش میشود.
یکدستی خود را از دست میدهد». او پس از طرح این موضوع، پرسشی هم از کارگردان دارد «دو سه بار تصویر میز موویلا را داریم. آیا هدفی از این پلانها داشتید؟ چیزی میخواستید بگویید؟» کارگردان حرفهای پیروی را تایید میکند و عدم یکدستی تدوین در بخشهای انقلاب به بعد را ناشی از فشارهای کارفرما برای حذف یک دوره و الصاق یک دوره دیگر به فیلم اعلام کرد. اما در مورد میز موویلا فقط به این نکته اشاره کرد که «جذابیت بصری آن میز و قاببندی متاثر از آن مدنظربود. هر چند نشستن پشت میز موویلا برای دستاندرکاران سینما معنا و پیام خاصی دارد که قابل احترام است.»
محمود یارمحمدلو معتقد است «هرچند دومین بار است فیلم را میبینم، بازهم برایم دلنشین است. مستند خوب آن است که هرچه از زمان ساختش بگذرد، با ارزشتر شود. آنانکه با فضای فیلمسازی آشنا هستند میدانند ساختن فیلمی با موضوع موسیقی درآن سالها چقدر جسارت میخواست.» او به گفتهای از محمدتهامینژاد استناد میکند که تلویزیون از او خواسته فیلمی درباره استاد عبادی بسازد ولی ساز در آن نباشد! بعد از آنکه با این پرسش روبرو میشوند که چگونه از عبادی میشود فیلم ساخت و از ساززدن او تصویر نگرفت، گفتهبودند «بساز، عیبی ندارد، نشانش نمیدهیم!» و آن فیلم بیست و سه سال پس از تولیدش در یک برنامه تلویزیونی گنگ و بیهنگام نشان دادهشد! این مثالها گویای سختی کار روی موضوع موسیقی در سالهای نهچندان دور این کشور است و جنس و ارزش فیلم را با آن شرایط باید سنجید.
اعتراض آهنگین
یکی از مخاطبان به یک نکته ظریف اشاره میکند: «نقش هنرمند در جنس و اعتبار اثر هنری بسیار ممتاز است. اگر هنرمند، به معنای واقعی هنرمند باشد، هنر در دستان او تبدیل به موم میشود و میتواند آن را به هرشکلی که لازم دارد درآورد. در غیر این صورت، اثرش فصلی و موسمی میشود نه پایدار».
این مخاطب، در ارتباط با موسیقی روزهای انقلاب به تصنیفهای معتبر و هنرمندانهای اشاره میکند که توسط گروه عارف، یا شیدا و سپس چاووش نوشته و اجرا شدند. در آن گروهها بزرگانی چون محمدرضا لطفی، محمدرضا شجریان، کامکارها و حسین علیزاده بودند. اینان همه استاد این کار بودند. به همین خاطر با خمیرمایه موسیقی ایرانی، که عموما نرم و ملایم و گاه مجزون است، تصنیفهای شاداب و انگیزاننده با موضوع سیاسی و اجتماعی تولید کردند. این موسیقیها هرگز شکل هجویه و شعار نداشتند و به همین خاطر تا امروز هم دوام آوردهاند. باز هم خواهند ماند. چرا؟ چون «موسیقی» بودند نه بیانیه. این امر در شعر هم صادق است. در معماری هم. تقریبا تمام شعرهای شاملو، فروغ و بسیاری از شعرهای سایه و نادرپور بار سیاسی دارند و از مصائب و مظالم روزگار میگویند، و تا به امروز هم ارزش و دلنشینی خود را حفظ کردند. چون پیش و بیش از همه «شعر» هستند و بار سیاسی و اجتماعی آنها بر شعر سوار هستند نه بر بیانیه و شعار.
در حوزه موسیقی برخی نمونههای بسیار ناب و معتبر داریم که ارزش و اعتبار موسیقیدان را گواهی میدهند. تصور کنید سرود ملی ایران را بار اول یک موسیقیدان فرانسوی دربار ناصرالدینشاه، موسیو مولر معروف، ساخته به نام برای وطنم. اگر این موسیقی تا بهامروز ماندگار مانده به این خاطر است که او واقعا یک موسیقیدان بوده و کارش را بلد بود.
یادآور روزها
یکی از مخاطبان نمایش میز موویلا در چند پلان این مستند را تداعی و نشاندهنده خواست کارگردان به یادآوری روزهای گذشته میداند. روزهایی که یادآوری آنها دل آدم را به درد میآورد. وقتی فیلمساز پشت میزموویلا نشسته،تکههایی ازگذشته راجستجو میکند ما به یاد خیلی چیزها میافتیم.
این حرف در دیگر مخاطبان هم بازتاب خودش را دارد. یکی از آنها به نکته ظریفی اشاره میکند که با روند اعتراضات مدنی جامعه ایرانی مرتبط است.«در این مستندکه با پژوهش و تحقیقی سعدوندیان ساختهشده، با نخستین شکلهای اعتراض «موزون» و «آهنگین» در دوره فتحعلیشاه آشنا میشویم.
عموما اشعاری ساده و در حد کوچهبازاری در ژانر هجو و هزل. متن و سخن چنان است که گویی فقط برای «عوام» نوشته شده و کاری با مخاطب خاص ندارد. سپس متوجه میشویم مظفرالدینشاه به این خاطر که از تصنیف (هجویه) یک خواننده برآشفته میشود، دستور میدهد بر پاهای او نعل ببندند و او را آنقدر در کوچه و خیابان با آن پاها بگردانند تا بمیرد. و چنین میشود.
آیا چنین توحشی امروز قابل تصور است؟! چرا نه؟ چون جامعه مدنی، در یکصدسال گذشته «حق اعتراض» را بر مسند نشاندهاست.
این اعتراض وقتی آهنگین میشود موثرتر میشود. به همین خاطر است که تولیدهای گروه مثلا چاووش تا این اندازه غنیتر و موثرتر از انواع تصنیفهای هجوی دوره قاجار است. چون هم مخاطب مدنیتر دارد هم خودش تکامل یافته و غنی و پربار شدهاست. اینها همه ناشی از رشد و توسعه جامعه مدنی ایران در این دههها است.