ابراهیم قنبری

صدو بیست و سومین شب فیلم/ 17 مرداد ماه 1403 خورشیدی

مستند پرتره «ساز و مهر» در یکصدوبیست و سومین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان به نمایش درآمد. اثری مشترک از محسن نظری و مرجان قنبری مهر. روایتی از زندگی و هنر استاد ویولون‌ساز شهیر ایران و جهان، ابراهیم قنبری مهر. پس از تماشای فیلم، در جلسه گفت‌وشنید، نخست، هارون یشایایی است که سخن می‌گوید. خیلی ساده: «جذاب بود. راحت و روان درباره هنرمندی که برای من خیلی آشنا نبود. این همه اطلاعات درباره چنین شخصیتی را انتظار نداشتم. آن هم بصورت روایت اول شخص».

شخصیت ابراهیم قنبری مهر شخصیتی یگانه است. جنم خاصی دارد. در این مستند روایت می‌کند همان دوران کودکی تیله سنگی می‌ساخته و خرجش را درمی‌آورده. در همان سال‌ها شاگرد حلبی‌ساز و آهنگر بوده. آخرسر به سمت نجاری و کار با چوب می‌زود و «اسیر مهر و عطر چوب می‌شود». در درس‌خواندن هم اصلا خوب نبوده. تا کلاس پنج بیشتر نخوانده.

. تا این‌که عشق موسیقی بر او آوار می‌شود. می‌گوید برای گرفتن طلب از یک مشتری بدعنق می‌رفته، با دوچرخه، با این نیت که یا «پولم را می‌دهد یا پولش می‌کنم! خسته شده‌بودم از بدقولی‌او».

 در مسیر، در چهارراه گمرک، صدای آوازی در دستگاه دشتی از قهوه‌خانه‌ شنیده می‌شود. می‌گوید «تا صدای این آواز را شنیدم پاهایم سست شد. دیدم توان رکاب‌زدن ندارم. همان کنار قهوه‌خانه نشستم و با دل سیر آواز را گوش کردم!». و این چنین است که ابراهیم، کارگر جوان نجار، دنبال موسیقی می‌افتد و با چه دلهره و روندی خودش را به استاد صبا می‌رساند.

 در خانه‌اش در ظهیرالاسلام که کلاس‌هایش هم در همان‌جا برگزار می‌شد. مستند«ساز و مهر» روایت دلی استاد قنبری مهر از این دلدادگی به موسیقی و استاد صبا است. تمام فیلم چهره استاد را در قاب درشت می‌بینیم که دارد زندگی‌ش را تعریف می‌کند و در چند سکانس کوتاه هم چند عکس یا فیلم کوتاه آرشیوی را می‌بینیم که شاید کمک کند به تاثیر بیشتر این روایت.

 به عبارتی ساده‌تر، هیچ تلاشی نشده تا برای معرفی استاد قنبری مهر از گفتار و نظرات دیگران استفاده شود. همه قصه را از زبان خود او می‌شنویم.

استاد سختگیر

محمود یارمحمدلو تعریف می‌کند چگونه در سال‌های دور، پس از خواندن مصاحبه‌ای از قنبری مهر سراغ او را گرفته، دنبالش رفته و علاقمند بوده گفتگویی تصویری از او بگیرد که موفق نمی‌شود. «چون استاد خیلی سختگیر بود و علاقه‌ای به مطرح‌شدن در فضاهای رسانه‌ای نداشت. حتی اصرار داماد هنرمندش مرتضی پورصمدی، که فیلم‌بردار بود هم ثمری نداده ‌بود». 

نهایتا استاد این مستندساز علاقمند و پیگیر را به کارگاه و موزه ساز فرهنگ و هنر راهنمایی می‌کند با این توضیح که هرچه بخواهی آن جا هست! بر این اساس، به نظر می‌آید مستند «ساز و مهر» تنها مستند درباره استاد است که توسط مرجان قنبری مهر و همسرش کارگردانی شده و داماد دیگر استاد هم که یاد و نامش بخیر، زنده‌یاد مرتضی پورصمدی، آن را فیلم‌برداری کرده‌است. 

این مستند از همین جهت هم مغتنم است چون در کنار این هنرمندان و عوامل اصلی فیلم، فرشاد فدائیان را هم به عنوان تدوینگر فیلم داریم که مهر و نقش خود را بر فیلم زده. این نقش فداییان بر فیلم را می‌توان در تیتراژ نهایی فیلم دید.

قصه انتهای مستند!

در سکانس‌های انتهایی مستند ساز و مهر، شاهدیم که استاد قنبری در خانه بسیار ساده خودش است و همسرش جیره قرص‌های او را می‌چیند. نشانه پیری و رو به فناشدن. شاید گنجاندن این صحنه‌ها را بشود از سلیقه تدوینگر دانست. یارمحمدلو می‌گوید: «غالب مستندهای فدائیان محور فناشدگی دارد.

مستندساز و مهر،محسن نظری و مرجان قنبری مهر چهارشنبه 17 مرداد ماه ۱۴۰۳

مثلا روستای زیارت و آن صمیمیت و مودت، که دیگر نیست. شادابی کار و زندگی در ماسوله که دیگر نیست. قهوه‌خانه‌ای که محور روستا بود که دیگر نیست.  در این مستند هم تمام شادابی و سرزندگی که در طول روایت قصه زندگی استاد قنبری مهر از زبان خود او می‌شنویم، نهایتا به تصویر روزهای فرسودگی و پیری و جیره قرص‌ها می‌رسد. 

به عبارتی دیگر «قنبری مهر پر از تلاش‌و افتخار که دیگر نیست!»اگر کس دیگری فیلم‌را مونتاژ می‌کردشاید چنین پایانی را شاهد نبودیم. و به همین دلیل، شاید برخی از مخاطبان این سکانس را متصل به کل فیلم ندانند». همین‌طور هم هست. برخی از مخاطبان نتوانستند با سکانس مربوطه ارتباط برقرار کنند و توجیهی بر آن نیافتند. هرچند دیگرانی هم آن را به عنوان «پیام واقعی زندگی» ستودند.

فاصله‌گذاری؟!

امیرهادی ملک‌اسماعیلی معتقداست «کاری‌که دیدیم نمونه خوب مستند پرتره بود. وقتی خود قنبری مهر درباره خودش صحبت می‌کند، قصه بسیار خوب و راخت روایت می‌شود. کارگردان هم با هوشیاری تمام تکه‌های بسیار کوچک و کم آرشیوی را در لابلای حرف‌های او جا داده. بسیار گزیده و دقیق. کار تدوین  هم بسیار ظریف از آب درآمده. 

آن‌جا که قنبری مهر دچار احساسات می‌شود و اشکش جاری می‌شود، از فیلم برداشته نشده. تدوینگر بسیار هوشمندانه اجازه می‌دهد ما با حس‌و حال استاد همراه شویم. باکی ندارد گریه استاد را نشان دهد. این‌ها هم بخشی از شخصیت حسی‌و عاطفی او هستند چرا حذف شوند». 

با این حال، ملک اسماعیلی معتقد است بخش پایانی مستند با کلیت روایی و منسجم آن نمی‌خواند. او، هم‌چنین، معتقد است اطلاعات بسیار زیادی که در متن تیتراژ پایانی وجود دارد، بهتربود در متن اصلی فیلم گنجانده می‌شد. اطلاعاتی که از ساخته‌ها و نمونه‌های شاخص کارهای استاد قنبری ارائه می‌کرد.این موضوع را خانم هنرمندی که در جلسه حضور دارد به شکلی دیگر بیان می‌کند: «به عنوان یک عکاس و گرافیست می‌دانم گرفتن آن عکس‌ها چقدر مشکل است.

 تصویر گرفتن از ویولونی که در زمینه مشکی قرار دارد و کنترل بازتاب نور در آن و ظرایف دیگری که جزییات بدنه  و اجزای ساز را کدر و نامرئی نکند بسیار سخته.

 و چرا کاری به این ظرافت را در بخش تیتراژ پایانی آورده‌اند؟ حیف نیست؟» با این‌حال یکی‌از مخاطبان این انفصال را یادآور روش «فاصله‌گذاری» برشتی می‌داند و معتقد است برای برجسته‌ترشدن بخش روایی مستند، شاید لازم بود آن بخش انتهایی به همان شکل باشد تا مخاطب را در رویای پیروزی‌های استاد قنبری رها نکند و زندگی عادی و شخصی استاد را یادآور شود.

سنت استاد شاگردی!

یکی از مخاطبان به نکته ظریفی اشاره دارد: «در این مستند دو چیز بسیار روشن را شاهدیم. نخست این‌که این انسان فرهیخته و جاافتاده، در سن حدود هشتاد سال، وقتی یاد برخی روزهای عطف زندگی‌ش بویژه در ارتباط با استاد صبا می‌افتد، دقیقا احساسی شبیه یک کودک را دارد. 

یا وقتی از کبوتری می‌گوید که در یک ناودانی گیر کرده و تقلا می‌کرد، دچار چنان حس و احساسی می‌شود که نمی‌تواند حرفش را ادامه دهد. این انسان شریف در عین سالخوردگی، و با این همه افت‌وخیز در زندگی، هنوز دلی به صافی یک کودک دارد و احساساتش عین یک بچه صاف و زلال است. چرا چنین است؟ آیا ذاتی اوست؟

 در یک جایی استاد قنبری از «سید حسین خان» و دیدارش با صبا تعریف می‌کند و در ضمن روایت می‌گوید «خیلی آدم خوبی بود. اصلا مگر اهل موسیقی بد می‌شود؟!» اشاره ظریفی به این اصل که «دایره هنر بسیار وسیع‌تر از دایره سیاست و سیاست‌زدگی است».

 این رفتار و حس را استاد قنبری با تمام بزرگانی که در زندگی‌ش دیده یا برخورد کرده، شناسایی می‌کند. از استادان بزرگ و برجسته ویولون جهان، یهودی منوخین یا خویتسف که در تعریف از حق اصلا عقده ندارند. وقتی منوخین بزرگ و نام‌آوازه جهان ویولون ساخته دست قتبری را آزمایش می‌کند و درجا از صدا و ظرافت ساخت و بدنه آن تعریف می‌کند، نشان‌دهنده وسعت نظر و سعه صدر یک هنرمند است.

 دومین نکته در فیلم، روش استاد شاگردی است که در ارتباط قنبری مهر با استاد صبا است. قنبری مهر که اینک در قله شهرت است، وقتی از استاد صبا تعریف می‌کند، درست مثل روزی است که با ترس، دلهره و نگرانی به خانه صبا رفت‌و مریدانه با او برخورد کرد. این روش استادو شاگردی رمز عبور حکمت آموزشی در ایران بود. امروز دیگر نیست.

طول و عرض مستند

رسول پیروی، فیلم‌بردار، معتقد است «این مستند در جاهایی، می‌توانست کمی کوتاه شود. برای ما که با قنبری مهر الفت حسی و ملی داریم، نشستن پای حرف‌هایش هرچه طولانی هم باشد، چندان عجیب نیست ولی اگر این اثر را در یک جمع غیر ایرانی نشان دهیم شاید در جاهایی کمی خسته‌کننده نشان دهد.»

 در تایید این حرف، یکی دیگر از مخاطبان که مستند می‌سازد و با تدوین آشنا است، معتقد است هفت یا هشت دقیقه از فیلم را می‌توان حذف کرد بی‌آن‌که خشی به اثر بیفتد. اما فخرالدین سیدی که مستندساز و تهیه‌کننده است، مخالف این نظر است: «بله می‌شود تکه‌هایی از این فیلم را حذف کرد. ولی حاصل کار، دیگر این فیلم نیست. فیلمی دیگر است. 

ممکن است بهتر از این باشد یا بدتر». هارون یشایایی هم معتقد است «هر فیلم  را باید در قالب امکانات و خواست‌های زمان خودش بررسی و نقد کرد. ضمن آن‌که ما حق نداریم در اظهار نظر درباره یک فیلم بگوییم بهتر بود فلان‌جور ساخته می‌شود. اگر چنان می‌شد، فیلم مال آن کارگردان نمی‌شود.» مخاطب دیگری، اصولا، با کلیشه‌ای کردن نظرات موافقت ندارد و معتقد است: «عموما درمیان بسیاری‌از جوامع، حتی‌در جمع کوچک ما در این جلسه، تمایل رایجی هست که دوست دارد همه‌چیز را با کلیشه‌های مورد نظر خودش بسنجد. اگر طبق آن الگوها و کلیشه‌ها نباشد، رد می‌شود. ولی بیایید بگذاریم هنرمند، حتی آدم عادی، خودش باشد و خودش را روایت کند. هرکسی برای کارش نیتی دارد. این نیت‌مندی را نباید نادیده گرفت. کارگردان اگر نیت‌مند نباشد، نمی‌تواند اثری خلاق بسازد.»

این مستند علاوه بر زیبایی‌های روایت زندگی و هنری استاد قنبری مهر، نشانی‌های شهری زیبایی از تهران دهه‌های قبل دارد که شایسته تامل و مغتنم است.

چه داشته‌هایی داشتیم!

یکی از مخاطبان با نوعی حسرت، معتقد است وقتی زندگی و هنر استادانی چون صبا، قنبری مهر، اقبال آذر و دیگران را مرور می‌کنیم متوجه می‌شویم چه داشته‌های مهم و معتبری داریم. و گاه ممکن است تاسف بخوریم که چرا فرصت‌های لازم برای به‌وجود آمدن چنین آدم‌هایی دیگر وجود ندارد.

ابراهیم قنبری, گزارش مستند ساز و مهر, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

 این مخاطب برای اثبات مدعای خویش به رابطه سبا با قنبری مهر اشاره می‌کند و علاوه می‌کند وقتی مدیریت فرهنگی کشورمتوجه استعداد قنبری‌مهر می‌شود،امکان تاسیس کارگاه ساخت ساز را فراهم می‌آورد که امروزها دیگر چنین فرصت‌هایی خلق نمی‌شود.

این مخاطب از سوی دیگر به رفتار قنبری مهر در دوره آموزش در فرانسه اشاره می‌کند که رئیس کارگاه به خاطر رشد فنی قنبری مهر پاداشی نقدی برای او می‌آورد ولی او نمی‌پذیرد، با این استدلال که آمدن او از فرانسه با خواست و هزینه دولت ایران است و او از دولت ایران حقوق و هزینه می‌گیرد پس پول از فرانسه قبول نمی‌کند!

 این مخاطب می‌پرسد مگر آن پول، به‌اصطلاح، حلال و حاصل دسترنج قتبری مهر نبود؟ ولی او نمی‌پذیرد! چرا؟ چون او عرق وطن‌دوستی خالص ایرانی را در دل و مغز خود دارد. چرا امروز این عرق نیست؟

مخاطب دیگری، از این دوست می‌پرسد «چرا فکر می‌کنید این خصلت و عرق امروز نیست!» به‌نظر می‌آید می‌توانیم فعل عنوان این بخش‌را عوض کنیم: «داریم» به جای «داشتیم»! بگوییم «چه داشته‌های مهم و معتبری داریم!» با نگاهی دیگر، استاد صبا، استاد قنبری مهر، استاد امیر جاهد و همه آن‌هایی که بودندو امروز نیستد، همگی، به همراه همه آن‌ها که هستند «داشته‌های ما هستند».

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx