صدوپانزدهمین شب فیلم/ 9 خرداد ماه 1403 خورشیدی
داستان قیصر امینپور از آن دسته داستانها است که مخالف و موافقش در دو سر یک طیف نه چندان بلند قرار دارند. عموما یا مخالفند یا موافق. میانه کم است. در یکصدوپانزدهمین شبفیلم خانه اردیبهشت اودلاجان مستند«حرف آخر عشق»ساخته شهاب عموپور نمایش دادهشد.
مانند بسیاری از جلسات پس از نمایش فیلم، بیشتر صحبتها حول شخصیت قیصر امینپور بود تا درباره ساختار و فرم فیلم. مخاطبی میگفت: «امینپور از گذشتهاش نبرید ولی در گذشته هم نماند.» همین مخاطب درباره خود فیلم هم معتقد است «فیلم کند بود. تنوع بصری نداشت.
غالبا قابهایی بود از چهره اشخاصی که درباره او حرف میزدند. همه هم تعریف میکردند». بهباور این مخاطب اگر به جای این قابها شعرهای قیصر خواندهمیشد و متناسب با مضمون آن شعرها پسزمینههای مناسب گذاشته میشد، بهتر و گویاتر میشد.
مخاطب، در ادامه به روند شعری قیصر امینپور هم اشاره میکند و معتقد است «هرچه میگذشت، شعرهای امینپور تلختر میشد. درحالیکه شاعر باید هر روز نسبت به روز قبل آرمانگرا تر شود. چه اتفااقی افتاده یا چه روندی در زندگی قیصر بوده که شعر و کلام او را روز به روز تلختر میکرد. در فیلم نشان نمیدهد».
این باور را برخی دیگر از مخاطبها هم داشتند و معتقد بودند فیلم اطلاعی از زاد و رشد شاعر نمیدهد.
این مستند بیشتر شبیه به یک گزارش است تا یک مستند سینمایی.در مقابل این نظرها، هارون یشایایی معتقد است «باید دید فیلم کی و در چه بافت زمانی و اجتماعی ساختهشده. و از آن مهمتر باید بدانیم و ببینیم فیلمساز چه میخواسته بگوید و آیا با اثر خود توانسته آن حرف را درست بیان کند یا نه.» مخاطبان مستندها عموما طالب اطلاعات هستند.
تصاویر ناب!
در این مستند تصاویر ناب و یگانهای هست که شاید اگر بیشتر موردتوجه قرار میگرفتند بر ارزشهای فیلم افزوده میشد. مثل مراسم عروسی قیصر و ماشین پیکانی که عروس و داماد (قیصر) را به مراسم میآورد.
خلوص و سادگی زیبایی در آن هست. درست است که این قسمت از بایگانی شخصی شاعر برداشتهشده، ولی انگار با میزانسن و تعمق ساخته شده.
رنگ قرمز ماشینو چادر سفید عروسو حواشی دیگر، مثل صحنه پیادهشدن قیصر و بازکردن در ماشین تا عروس پیاده شود. صحنههای ناب و زیبایی هستند.
همینطور صحنههای اسکیت/دوچرخهسواری قیصر که علیرغم رنگ و ترکیب کاملا غیرحرفهای تصاویر، بسیار شاداب و گویا هستند و استفاده از این تصاویر بر حس و حال مستند نشاط خوبی دادهاست.
از این صحنههای آرشیوی خانوادگی که بگذریم، صحنههای انتهای فیلم که مراسم تشییع جنازه قیصر را نمایش میدهد،از جذابترین بخشهای فیلم است.
فرهاد ورهرام بر این باور است که «این سکانسها که توسط تیموری و احتمالا به سفارش تلویزین تصویربرداری شده، کاملا حرفهای و جذاب است.» ورهرام معتقد است لزومی ندارد فیلمساز ما را با انبوهی از اطلاعات زائد و رشد قهرمان فیلمش کلافه کند. این اطلاعات را در کتابها و فضاهای مجازی به راحتی میشود پیدا کرد.
فیلمساز باید با بیان سینمایی و هنری ما را با وجوهی از زندگی و آثار فرد آشنا کند که نقطه عطف هستند. در زندگی همه ماها زمانها و رویدادهایی هستند که زندگیمانرا به راه و روند دیگری میکشانند.
این نقاط عطف، خود متاثر از اتفاقات یا فضاهای اجتماعی خاصی هستند. به همین خاطر هنرمند نمیتواند نسبت به اوضاع اجتماعی اطراف موضوع فیلم بیتوجه باشد.
جهان ذهن، جهان عین
محمود یارمحمدلو به نقل از نوشتهای که چندسال پیش خوانده، میگوید اگر از فیلمی خوشمان نیاید نمیتوانیم نقدش کنیم. او به نقل ازناصر تقوایی، بر این باور است که «شعر یک جهان است.
جهان عین. شاعر آن جهان را ذهنی میکند. سینما عکس آن است. موضوع ذهنی را عینی میکند. مثلا در متن میخوانیم «او که در اعماق سیاه زندگی است، از پنجره بیرون را نگاه میکند».
این اعماق سیاه را چگونه میتوان در سینما نشان داد؟ آنچه که کار فیلم و فیلمساز را مشکل میکند همین یک نکته است. عینیکردن جهان ذهن.» یارمحمدلو پس از بیان این نکته ظریف، معتقد است «مثلا میشد روی تصاویر دوچرخهسواری، عروسیو دیگر سکانسها، شعر قیصر را گذاشت و حالوهوای شاعرانه به آن زندگی داد.» یارمحمدلو معتقد است شعرهای امینپور ظرفیت و غنای تصویری دارند.
این شاعر که پایاننامهاش را با دکتر شفیعی کدکنی با عنوان «پادشاه فتح» درباره شعر نیما کار کرده، میداند شعر نو لزوما به معنای آوردن واژههای به اصطلاح جدید نیست.»
موسیقی و مرگ!
یکی از موضوعات مورد بحث درباره مستند «حرف آخر عشق»، موسیقی متن آن است. کار کیوان کلهر. همین امتیاز ممکن است تبدیل به نقطه مشکل مستند شود. هرچند برخی از مخاطبان فیلم خوشحال هستند که موسیقی کلهر را در فیلم میشنوند، ولی برخی هم بر این اعتقاد هستندکه سایه کلهر بر مستند سنگینی میکند و «صدای موسیقی سوار بر فیلم است» و این سنگینی وقتی خودش را بیشتر نشان میدهدکه پخش هم حرفهای نباشد.
در سالن خانه اردیبهشت اودلاجان که حرفهای نیست، ایراد صدای فیلم بیشتر خودش را نشان میدهد. به هرحال، سنگینی موسیقی متن در فیلم کاملا مشخص است و در بسیاری جاها صدای آن بلندتر و غالبتر از صدای خود قیصر امینپور بود که داشت شعری میخواند. تم و درونمایه موسیقی هم چندان شاداب نیست و به عزاداری بیشتر میآید.
این نکته را یکی از مخاطبان چنین تعریف میکند که در این مستند «مرگ بر زندگی غالب است.
نه به خاطر صحنههای طولانی مربوط به مراسم تشییع جنازه، بلکه به خاطر سکانسهای دیگری که سایه مرگ را بر بالای سر قیصر القا میکرد. این در حالی است که خود قیصر امینپور زیاد به مرگ فکر نمیکرد.
او خود را شاعر انقلاب و جنگ میدانست و معتقد بود «این روزها که میگذرد/ شادم/ این روزها که میگذرد/ شادم که/ میگذرد/ این روزها/ شادم که میگذرد.» او به بهانه آرزوی گذر روزها، فقط به «شادم» تاکید میکند.
درست است که در تصادفی زخم و خسارت زیادی دید ولی هشت سال با این حادثه ساخت و از پا ننشست. هرچند، بالاخره با نتایج و آثار آن تصادف جان خود را از دست داد. در 48 سالگی. کارگردان میتوانست بر این روحیه تاکید بیشتری داشتهباشد و نقطه عطفهای زندگی شاعر را موثرتر بیان کند».
شاعرِ نا همواریها!
یکیاز مخاطبان معتقداست نسل هنری قیصر امینپور نسل خاصی است. نسلی که حول محور «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» جمع شدند و هریک با آرمان و آرزویی خاص در پی خلق آثار هنری و فرهنگی بودند، در ابتدا با شور و حرارت فراوان دست به خلق آثار نمودند ولی اتفاقات بعدی سبب شد این حوزه لباس دولتی بپوشد و از آرمانگرایی اولیه عدول کند. «این محفل با آغاز جنگ تحمیلی و بنا بر ضرورت زمانه خلعتی اداری و رسمی پوشید و ذیل سازمان تبلیغات اسلامی تعریف شد.»
این تغییر را در طول مستند «حرف آخر عشق» شاهد هستیم. از زبان کسانی که درباره قیصر امینپور حرف میزنند میشنویم که «آرمانهایی داشت که میدید دانه دانه پر پر میشوند.» از زبان یکی دیگر میشنویم «فضا بر شاعر تنگ میشود».
اینها نشانههایی از تغییر فضای اطراف قیصر امینپور است به سمت رخوت و رکود. او که علاقمند بود شعر را ابزاری برای گریز از جنگ بسازد، دچار انفعال میشود و این تلخی را در گفتههای دوستان او در این مستند بخوبی میبینیم.
او در قطعه شعری کوتاه معتقد است «شهیدی که بر خاک میخفت/ سر انگشت در خون خود میزد و مینوشت/ دو سه حرف بر سنگ/ «به امید پیروزی واقعی/ نه در جنگ/ که بر جنگ». او علاقمند بود بر جنگ پیروز شود. جهان بدون جنگ باشد.
اما، به نقل از یاران او در این مستند، هر روز بیش از روز قبل، زمانه بر شاعر تنگتر میشد. منتاسفانه کارگردان به این ظرایف نپرداخته و بیشتر دنبال ساختن گزارشی تصویری در حد یک یادبودنامه بوده. شخصیتهایی مثل امینپور بخواهیم یا نخواهیم در سرنوشت ادبی و فرهنگی ما نقش دارند.
وقتی شعرهای او در کتابهای درسی مینشیند، خواه و ناخواه وارد زندگی تکتک فرزندان این کشور میشود، پس شایسته است روند زندگی او را بهتر بشنایم و به قول یکی از مخاطبان «بدانیم چه شد که عنوان شاعر جنگ گرفت و چه شدکه بهعنوان بزرگِ شعر انقلاب نامیدهشد و تندیس و نامش بر شهرها نشست. با چه زمینههایی.
مستندی برای آینده
با هر متر و مقیاسی، مستندی که با موضوع یک شاعر و ادیب ساختهمیشود، درتاریخ فرهنگی کشور ماندگار میشود. امروز پس از بیش از یک دهه، عرفان نظر آهاری، عبدالجبار کاکایی، هادی خانیکی، عموزاده خلیلی و تعداد دیگری از دستاندرکاران فرهنگی و ادبی کشور را در این مستند میبینیم.
علاوه بر آن، تصویرهایی از بایگانی شخصی قیصر امینپور را هم میبینیم. تصاویر تشییع جنازه او را هم میبینیم. اینها همه سند هستند برای آینده فرهنگی این مملکت. پس باید سپاسگزار شهاب عموپور بود برای ساختن این فیلم. در نظر بگیریم اگر این مستند ساخته نمیشد، ما این یادگاریها را هم نداشتیم.
گیرم که فیلم در جاهایی ضعف یا کمبود دارد، که هر فیلمی ممکن است داشتهباشد. اما مهم آن است که مستندی درباره قیصر امینپور در دست داریم با تصاویری از او و بزرگانی دیگر. علاوه بر اطلاعات رسمی یا حرف و تعریفهایی که دوستان شاعر نقل میکنند ما تصاویر بسیار ناب و شخصی از زندگی قیصر را در فیلم میبینیم که قطعا در جای دیگری امکان دیدنش نبود.
مثلا آنجا که دختر قیصر دارد فلوت میزند یا تلاش میکند که بزند. یا تصاویری از همسر و بچههای او که نشان میدهد خانوادهای بسیار راحت و سادهگیر هستند و به شعرهای انقلابی و سخت قیصر شباهت ندارد. خانوادهای ظاهرا غیر متعب ولی ساده و شاداب.
اصولا همینکه شاعر اجازه داده بخشی از عکسهای خانوادگی و شخصی او در فیلم نشاندهشود گویای حسو حال خود شاعراست. بهنظرمیآید چنین تصاویر و فضاهایی اختصاصی این مستند هستند که باید قدردان بود. جالب است در مقابل مخاطبی که معتقد بود در این فیلم سایه مرگ بلندتر از سایه زندگی است یکی دیگر از مخاطبان میگوید:
مصادره مرگ!
«قشنگترین صحنه، صحنه دوچرخهسواری بود و بهترین کلماتی که شنیدم، «مصادره مرگ» بود». این نظرات نه چندان یکسان گویای این متن و مطلب است که کارگردان توانسته حس کنجکاوی و جستجوگری را در مخاطب بیدار کند. از این زاویه دید، میشود گفت کارگردان موفق بوده و اثرش دارای ارزشهای هنری و فرهنگی است.
قیصر امینپور در قطعهای کوتاه چنین مینویسد: «مرا/ به جشن تولد/ فراخوانده بودند/ چرا/ سر از مجلس ختم/ درآوردهام؟» شعری بسیار معنادار که در مورد این مستند هم ممکن است صدق کند.
با این حال، به گفته هارون یشایایی ما نباید بگوییم کارگردان باید فلان کار را میکرد. باید ببینیم خود کارگردان چه میخواسته. به هرحال اینمستند متعلق به شهاب عموپور استو خوبو بدش هم پای او نوشته میشود.
شهاب عموپور درسینمای مستند ایران با همین مستند «حرف آخر عشق» شناخته میشود. اثر مهم دیگری ندارد ولی در دنیای شعر و قصه آثاری دارد که در شکلهای مختلف منتشر شدهاست.
مستند «حرف آخر عشق» بهسفارش مرکز سینمای مستندو تجربی ساخته شده و به نظر میآید تنها مستند درباره این شاعر و خطیب فقید است. تاریخ ساخت مستند دو سال پس از درگذشت قیصر امینپور، سال 1388، است. قیصر سال 1386 فوت کردهبود. یادش برای دوستانش گرامی باد!