صدو بیست و هشتمین شب فیلم/ 28 شهریور ماه 1403 خورشیدی
نمایش مستند «به روایت کمانچه» با حضور کارگردان و هردو تدوینگر، خانمها میترا کارآگاهو شیرین وحیدی برگزار شد. این مستند جزو آخرین کارهای شیرین وحیدی است. او و میترا کارآگاه، هردو، دانشآموخته دانشکده رادیو و تلویزیون هستند و از سال 1352 به مدت 25 سال تا بازنشستگی تدوینگر آثار تلویزیونی بودند. کارآگاه این را هم اضافه میکند که پس از آن که بازنشسته شده فعالیتش بیشتر هم بوده. با بزرگان زیادی کار کرده، از جمله با بهمن فرسی، هوشنگ آزادیور و محمد تهامینژاد. کیوان کیانی، کارگردان مستند، به کرات تاکید میکند که وقتی راشهای فیلم را به تدوین سپردهبوده، خیالش آسوده بود که نتیجه کار بسیار زیبا و محکم از نظر تدوین خواهدشد.
محمود یارمحمدلو که خودرا مستندسازبا گرایش غالب تدوین میداند، بر این باور است که «این دو خانم در تدوین این مستند شاهکار کردهاند. کیانی کار را دست تدوینگرهای کاربلد سپرده. با تدوین خوب و منطقی، هماهنگی بسیار نیرومندی بین موسیقی و تصویر وجود دارد. تقطیعها و تدوینها بسیار دقیق و خوب پیش رفتهاست». این فیلمساز به نکات زیبایی از فیلم اشاره میکند که موجب کشیدهشدن مخاطب تا آخر مدت زمان مستند میشود.
او بر این عقیده است که اگر تدوینگر دیگری این فیلم را دست میگرفت، شاید پایانبندی اثر فرق میکرد، ولی فیلم در وضعیت فعلی آن بسیار راحت و مثبت است.
ضمن آنکه اطلاعات و دادههای خوب و درستی به مخاطب منتقل میکند.کیوان کیانی در توصیف فیلم خود میگوید: «این فیلم از نظر من یک پرتره است. پرتره کمانچه. ساز اول قوم لر. در جاهای دیگر هم کمانچه هست و نواخته میشود و در جاهایی هم عین یا شبیه کمانچه سازهای دیگری هستند که ویژه همان سرزمین یا منطقه به شمار میروند.
مثلا قیچک در سیستان و بلوچستان. اما در منطقه لرنشین ایران، به ویژه در خرمآباد، ساز کمانچه تبدیل به بخشی از هویت قومی و ملی این مردم شدهاست. در مناطق دیگری هم سازهایی همین حکم را دارند مثلا نیانبان در بوشهر، دوتار در خراسان و تار عاشیقی در تبریز.» اما درونمایه مستند:
یک راز!
به استناد دادههای مستند «به روایت کمانچه»، حدود هشتاد سال است که این ساز وارد لرستان شده. قدمت خیلی زیادی ندارد. به باور کیانی، «اینکه کمانچه ساز اصلی لرستان است، فینفسه یک راز است.
میگویند هشتاد نود سال پیش وارد این منطقه شده. و در این مدت نه چندان زیاد تبدیل به ساز اصلی موسیقی لری شده. توانسته روح و روان مردم را تسخیر کند. هرکجا که صدای موسیقی لری و کمانچه شنیده شود، حال و هوای مردم عوض میشود.
حس خاصی ایجاد میشود و این در شرایطی است که سازهای با قدمت بیشتر در منطقه وجود دارد مثل دهل و سرنا». نکتهای که کارگردان میگوید پرسش مخاطبان هم هست. در نظر آوریم که لرستان بیشترین تمرکز عشایری را دارد. و در میان عشایر، سازهای کوبهای و بادی رایجتر و مطابقتر با شرایط کوچ و اقلیم هستند.
ولی کمانچه سازی زهی است، با این حال بیشترین نفوذ را در میان مردم پیداکرده. «این یک راز است». در شهر خرمآباد بیشترین کارگاه ساخت کمانچه وجود دارد. اغراق نیست بگوییم خرمآباد پایتخت کمانچه جهان است. آموزشگاهها و مدارس هنری بسیاری هم هستند.
ساز رام؟!
توحید احدی، معمار، معتقد است «احتمالا پیشینه ساز کمانچه در لرستان بیشتر از آن است که در این مستند گفته میشود. حداقل آنکه در دوره قاجار، مراسم و آیینهای کمانچهکشی رایجبود.چرا درلرستان نبوده؟» این مخاطب برداشت خود از انطباق ساز کمانچه در لرستان را به روح طبیعت وحشی و بکر منطقه و همان خصلت برای کمانچه نسبت میدهد.
میگوید: «کمانچه سازی وحشی است. مثل تار یا سه تار رام نیست. عشایر هم رام نیستند، دائم در تکاپو و تحرک هستند. خراش و تراش کوههای منطقه را به یاد آوریم. ساز باب میل آن منطقه هم باید این چنین باشد نه اطوکشیده و رسمی!» این نظر مخاطب البته مخالف هم دارد.
یکی از مخاطبان به اصطلاح «حزن خوش» در موسیقی و حتی عرفان ایرانی اشاره دارد و معتقد است نوای کمانچه در عین سوزناکی و تاثیر روانی عمیقی که بر مخاطب میگذارد، نهایتا موجب شادمانیاست.
با حزنیکه دارد همذاتپنداری مخاطب را برمیانگیزد و سپس او را در شادی ضرباهنگهای خود شریک میکند. این همان موسیقی لری است. موسیقی پرتحرک ولی با سوز و گداز عاشقانه.
سابقه دو هزار ساله
ستار حیدری معتقد است «درست است قدمت حضور کمانچه در لرستان زیاد نیست، ولی ساز مقبول در مجالس جشن و عروسی است. در سالهای پنجاه بود که کمکم شکل کلاسیک پیدا کرد. بزرگانی چون شکارچی و منظمی آن را نظم دادند. آقایان شهبازی و فرج علیپوری هم همینطور. کمانچه وحشی نیست. رام است.
آرامش خاصی به آدم میدهد.شور دارد. وقتی میشنوید دوستدارید برخیزید و برقصید.» این مخاطب به سابقه شهرنشینی در لرستان هم اشاره میکند: «خرمآباد حدود دو هزارسال سابقه شهرنشینی دارد. وقتی از عشایر صحبت میشود باید بدانیم که عشایر نه در داخل شهر بل در اطراف شهر بودند.» به گفته این مخاطب، در ابتدا کمانچه سه سیم داشت و پشتباز بود. اسمش هم «تال» بود.
ستار حیدری بر این باور است که «موسیقی لری در یک حد مشخص گیر کرده و تحول پیدا نکرده. در سالهای قبل از انقلاب آقای میرزاده تلاش کرد موسیقی لری را در حد ارکستراسیون رشد دهدکه انقلاب شد و ناکام ماند. این در حالی است که مثلا موسیقی کردی در این سالها تحول زیادی داشته و خود را با نیازها و زیباییشناسی جامعه معاصر تطبیق دادهاست».
کیوانکیانی هم بااشاره به دستاوردهای موزیسینهایی چون اردشیر کامکار و کیهان کلهر که رشد و تحول مناسبی در نواختن کمانچه را باعث شدند، معتقد است که در خود لرستان و تحت لوای موسیقی لری، رشد و پیشرفت خاصی که بتوان بر آن عنوان تحول گذاشت وجود ندارد. این در شرایطی است که در مستند «به روایت کمانچه» از زبان کارشناسان میشنویم که این ساز در سالهای اخیر تحول بسیار داشته و توانسته خودش را به عرصه و نیازهای جامعه معاصر نزدیک کند. این قصه، به نظر، سر دراز دارد!
ساز و معاش
نکته مهم دیگری که در این فیلم مطرح میشود، ارتباط مستقیم ساز و موسیقی لری با طبیعت و اقلیم از سویی و کار و معیشت از سوی دیگر است.
موسیقی لری طبیعتگرا است و درعین حال کاملا با نحوه کار و معیشت مردم آمیخته است. به همین خاطر وقتی به شهر میآییم و شتاب و ضربان زندگی شهری را میبینیم، یا وقتی در روستا به جای برداشت محصول با گاوآهن و خیش، کمباین میآید و ریتم کار کاملا تغییر میکند، ملودیهایی مثل «دُرَ دُرَ» دیگر کار نمیکند.
ضربان زندگی عوض شده و ضرباهنگهای شتابدار مورد نیاز است، البته اگر بخواهیم موسیقی را با زندگی و نیازهای آن تطبیق دهیم. نیاز به انطباق موسیقی با زندگی، موضوعی است که در بطن و متن مستند به آن شاره میشود. ایرج کاظمی، کارشناس موسیقی لری تاکید میکند اگر قرار باشد مثل پنجاه سال پیش بنوازیم و بخوانیم کاری نیست. نوعی افول تدریجی است. باید به زمان و نیازهای آن اعتبار دهیم.
خداکرم آویژگان، که در مکتب شکارچی ساز آموخته، معتقد است «به کمانچه از سه وجه باید نگاه کرد. نخست بحث ساختار و ماهیت کمانچه، دوم بحث فرهنگ و نواها و سوم بحث ملودیها.
در خصوص ساختار ساز به این حقیقت تاریخی میتوان استناد کرد که هفت هزارسال پیش این ساز در بنگلادش به وجود آمده یا نواخته میشد. بعدها با سازهای متنوع بادی، آرشهای و زهی درتمام دنیا مواجه هستیم. اما بحث وحشیبودن ساز به این معنا نیست که رام نمیشود. بلکه به این معنا است که ساز بسیار سختی است و نیاز به قدرت بدنی زیادی دارد.
این حقیقت برخلاف اندام و ظاهر لطیف و ظریف آن است. اما در بحث ملودیها باید به این حقیقت اشاره کنیم که متاسفانه تمام موسیقیهای اقوام چنین مشکلی دارند».
جغرافیا و سنتها
یکی از مخاطبان معتقد است «موسیقی نمیتواند جدا از جغرافیا باشد. همانگونهکه ساز و موسیقی عاشیقی به جغرافیای خاصی تعلق دارد هرچند در جاهای دیگر هم شنیده و نواخته میشود. اما کمانچه در موسیقی لرستان حامل حزن خاصی است.
اصولا در تمام موسیقیهای ما این حزن وجود دارد. در عین حال که با آن موسیقی شادی میکنیم. چه خوب که این دو وجه در موسیقی لری آمیخته شده. مثل زندگی که غم دارد و شادی. البته همانگونه که در طول زمان رفتار و منش زندگی مردم عوض میشود، موسیقی هم باید متحول شود.»
درادامه این نظر، آویژگان به رسم و رسوم شبنشینیهای ایرانی اشاره میکند و از میان رفتن آن را موجب از میان رفتن موسیقی شبنشینی میداند و معتقد است «کار موزیسین آن است که یک اتفاق را تبدیل به یک قطعه موسیقی کند.
مثلا در موسیقی لری قطعه «بزمیری» داریم که توسط شکارچی با موضوع مرگ بزها و مصیبت معاش مردم ساخته شده. یا قطعه معروف «قدمخیر» که داستان زنی که میجنگد و مبارزه میکند و سرآخر میمیرد. موسیقی، با هر مقیاس و معیار، قصه فرهنگ است.
وقتی در مناطقی از کشور پدر و مادر اصرار دارند کودکشان به زبان بومی و محلی حرف نزند و حتما فارسی یاد بگیرد و فارسی حرف بزند، طبیعی است موسیقی آن منطقه هم مسیر افول در پیش میگیرد».
در این مستند، شاهدیم که در میانه روایت موسیقی لری و رابطهاش با داشت و برداشت گندم، به یک باره سکانسی از حرکت کمباین در مزرعه وجود دارد و سپس حرفهای کارشناس که تناسب ضرباهنگ کار با درونمایه موسیقی میآید.
سپس شهر را از بالا میبینیم که پر است از انبوه خانههای نهچندان بقواره. متوجه میشویم موسیقی لری در خطر است.
برگردیم به ابتدا!
یکی از مخاطبان به سکانسهای تیتراژ و اولیه مستند اشاره میکند و میگوید وقتی مستند با موسیقی نرم کمانچه شروع میشود، میبینیم عنوان فیلم با حروف نستعلیق نرم نوشته شده. به دنبالش تصاویری از کوههای سبز و دشت و سپس رودخانه و آمیختگی ضمنی موسیقی متن با صدا و حرکت آب.
اینها یک نوع هماهنگی به هم تنیده دارند و تغییر هر یک از آنها این هارمونیرا به هم میریزد و آن نرمی و روانی موسیقی را مخدوش میکند. از همه مهمتر، حروف نستعلیق است. اگر عنوان با حروف نسخ نوشته میشد این ترکیب به هم میخورد. با در همین سکانسهای ابتدایی شاهد آوازخوانی خوانندهای هستیم که در جداره کوه در کنار غاری نشسته، کمانچه مینوازد و آواز سر میدهد.همه میدانند آوازخواندن در فضای باز و دشت چقدر سخت است و چه صدای قوی و زلال لازم دارد.
کارگردان قصد دارد عمق و قدرت موسیقی لری را در همین سکانسهای نخست به رخ بکشد.
در این رابطه باید سپاسگزار فیلمبردار مستند هم بود. محمدرضا حافظی. تمام فیلم را با یک دوربین گرفته و اینقدر دقیق و زیبا. کیوان کیانی میگوید: «با حافظی خیلی راحت بودم. او خودش مستندساز است. من فقط از او خواستهبودم ساکن نباشد و مدام در حرکت باشد. همین. این را میخواستم چون ذات زندگی این آدمها حرکت است و تحرک». در مورد تدوین هم باید به این حرف کارگردان اکتفا کرد که «تدوین نوعی کار شهودی است» و در این مستند ترکیب زیبای فیلمبرداری و تدوین خوب را شاهدیم و به همین دلیل مستند ماندگاری خواهدبود.