
صدو پنجاه و هشتمین شب فیلم/ ۱۱ تیر ماه ۱۴۰۴ خورشیدی
یکصد و پنجاه و هشتمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان، یکی اتفاقات نادر این شبها بود. به دلیل التهابات ناشی از حمله اسرائیل و آمریکا به شهرهای ایران، شبهای فیلم دوهفته تعطیل شد و وقتی دوباره شروع کردیم، گرمای هوا وتعطیلات چهارروزه پیشرو نگرانمان کردهبود آیا استقبال خواهدشد یا نه. واقعیت آن است که در این روزها هنوز اضطراب و ناپایداری در جامعه محسوس است و همینهم میتواند موجب گریز مردم از رویدادهایی باشد که نیاز به تمرکز و پایداری ذهنی دارد. مثل دیدن یک فیلم مستند. ولی خوشبختانه تمام نگرانیهای ما بیمورد بود.
نمایش مستند «اورامان تخت» از فرهاد ورهرام یکی از خیلی موفقترین نمایشهای ما بود. هرچه صندلی داشتیم در سالن چیدیم تا جایی که اگر صندلی هم داشتیم جا برای چیدن نبود. اگر چشممان اشتباه نکردهباشد، در این شب ۶۱ مخاطب ارجمند حضور داشتند.
فوقالعاده است. در این روزها، حتی فیلمهای سینمایی هم به ندرت چنین تماشاگرانی دارند. قدر بدانیم چنین فضا و چنین مخاطبانی را. حال بپردازیم به خود فیلم!فرهاد ورهرام، سال ۱۳۷۳، مستند «عروسی مقدس» را با موضوع آیین «پیر شالیار» میسازد.
سال ۱۳۹۶ دوباره به منطقه میرود ببیند در این ۲۳ سال چه بر سر اورامان و این آیین آمده. متوجه میشود «عدم درک درست فرهنگی در میان مدیران از یک سو، و بیسوادی تورلیدرها از سوی دیگر، سبب چرخه شوم و خسارتبار اطلاعات غلط درباره فرهنگها و رسوم ایرانی شده». طرفه آنکه این چرخه فقط با اینها نیست که میچرخد.
عجیب است «خود روستاییان هم دارند همان اطلاعات غلط را که نشریات و سایتهای زرد مطرح کردهاند، تکرار میکنند. یک چرخه کامل که هر روز و هر ساعت به کمعمقی و زردبودنش و مضربودنش افزوده میشود».این موضوع را در سرتاسر فیلم بهوضوع درک میکنیمو البته افسوس میخوریم. علاوه بر این موضوع، تبدیل شدن روستای اورامان به شهر اورامان هم قصه دردناک دیگری است که زخم و درد آن را در مستند شاهد هستیم. نشانی از افول و سقوط ارزشهای معماری، فرهنگی و آیینی مردم.
یک نمونه!
رویا نیساری نقل میکند از کتابی که رقص آیینی اهالی اورامان بر لبه بام یک خانه، خود، امری آیینی است و «حاکی از آن است که رقصندگان در مرز بین جهان مادی و جهان ماورا هستند. یا بر مرز زندگی و مرگ». او علاقمند است ورهرام در این مورد توضیح دهد. جواب ورهرام جالب است. «این یکی از همان دادههای غلط است که در چرخه معیوب اطلاعرسانی میچرخد. چنین چیزی نیست». او در توضیح اینکه چرا در مستند خودش تصاویری هستند از رقص مردم بر لبه بام، میگوید «اولا در اورامان جایی نبود که بزرگتر از این پشت بام در نزدیکی و مقابل خانه پیر شالیار باشد.
به همین خاطر مردم کیپدرکیپ دایرهوار بر بالای آن خانه میرقصیدند. دومین دلیل گرفتن این تصویرها این بود که میخواستم نشان دهم چه استحکامی دارند این خانهها با سقف تیرپوش چوبی که این همه آدم روی آن میرقصندو سقف نمیریزد». ورهرام به یک نمونه دیگر از اطلاعات غلط هم اشاره دارد: «در ادبیات کرد چیزی درباره پیر شالیار نبود. در اربیل عراق کتابی پیدا کردیم و ترجمه کردیم، بعد از چندوقتی فهمیدیم رونوشتی است از کتاب «مردوخ» و جالب اینکه آنهم کپی اطلاعاتی اشتباه بود».

پیر، شهریار، شالیار
پدرام اکبری معتقد است بسیاری از نامها و معناها در نقاط مختلف کشور، ریشه در زبان اصیل پارسی دارد و به مرور ساییده یا صیقلی شدهاند. «مثلا بجنورد که از پهنههای ناب تاریخی ایراناست، نامش را از ترکیب بیژن و یورد گرفته. بیژن شاهزادهای ساسانی بود که آن پهنه را برای خود و اعوان و انصارش برگزید و نامش شد بیژنیورد، یعنی مکان و کاشانه بیژن که به مرور زمان شد بجنورد». پدرام اکبری معتقد است در مناطق کردنشین، شالیار همان شهریار است. «و چون پیری که در اورامان است از پیران برجسته آیین خود بود، در ادامه نامِ پیر، شالیار هم آمده. یعنی خیلی پیر». بگذریم که پیر هم یک مفهوم و اصطلاح است و نباید از آن استنتاج سالخورده داشت.
«در سراسر ایران دو عنوان برای مکانها و افراد مقدس وجوددارد: امامزاده و پیر. اصطلاح پیرانگاه هم بر این اساس رواج پیدا کرده، یعنی جاییکه یک پیر و مرشد در آن آرمیده و تبدیل به یک مکان مقدس و زیارتگاه شده». دلیلی نداریم که حوزه استقرار این مکانها را صرفا جغرافیا بدانیم. پراکنش آنها، عموما مبتنی بر حضور پیروان و علاقمندان آن افراد است. ولی پیرانگاهها عموما در پهنه غربی کشور یا مناطق سنینشین قرار دارند.
دختر شاه بخارا
از نظر کارگردان، پیر شالیار، احتمالا وجود فیزیکی نداشته و بیشتر یک افسانه است. در قصه پیر شالیار گفته میشود او با دختر پادشاه بخارا ازدواج میکند و وصیت میکند پس از مرگش هرسال در روز ازدواج او پیروانش مراسمی اجرا کنند. به همین خاطر صفت مقدس را میشود بر این عروسی گذاشت. بعد مسافت از اورامان تا بخارا، آنهم با نبود امکانات تردد در آن سالها، تحقق چنینن ارتباط و ازدواجی را مورد تردید قرار میدهد. با اینحال، این را هم میدانیم در طول تاریخ کوچها و جابجاییهای جمعیتی فراوان در ایران و جهان وجود داشته. گفته میشود وقتی مغولان از شرق سرازیر شدند به طرف غرب، در برههای از زمان، شرق ایران تقریبا خالی شد و مناطقی چون کردستان و غرب کشور که آبوهوای مناسب و نعمات مادی خوب داشتند، تبدیل به مقصد زیستگاهی شدند. گفته میشود در آن دوره کوچ بزرگی از شمال شرقی ایران به این منطقه اتفاق افتاده. شاید از اهالی بخارا هم جزو این خیل مهاجران بودهاند و شاید شازده بخارایی هم در میان این افراد بوده. به هرحال، یکی از زیباییهای این قصهها و مکانها، رازآلودبودن آنها است.
مرجان یشایایی، در تایید آثار زیانبار گردشگری بر میراث تاریخی و فرهنگی، معتقد است «گردشگری لزوما و همیشه، مثبت و موجب توسعه نیست. گاه عواقب زیانبار هم دارد. ضمن آنکه این تاثیرات فقط در ایران نیست و در تمام جهان چنین نگرانیهایی وجوددارد و شاید به همین دلیل استکه برخی دولتها در صدد تدوین نظامنامههایی برای محدودکردن گردشگری در برخی پهنهها هستند. حتی گاه به این فکر میکنند که گردشگری و ورود توریست به فلان پهنه را تعطیل کنند. ونیز ایتالیا و بخشهایی در اسپانیا چنین محدودیتهایی را اعمال میکنند»
گردو، از تابستان تا زمستان!
در فیلم گفته میشود با تکاندن گردوهای باغ مقابل مقبره پیرشالیار توسط جوانها و کودکان، عملا مراسم عروسی مقدس کلید میخورد. در فیلم میبینیم همین گردوها که کاملا خشک هستند و سالم، در روز مراسم بین اهالی اورامان توزیع میشود.
میبینیم تعدادی بشقاب گود آلومینیومی شبیه تابه هست و مقسم در هریک تعدادی گردو میریزد و کودکان روستا آنها را دست میگیرند و به در خانهها میبرند. گویی گردو به عنوان نخ تسبیح این مراسم است که تابستان را به زمستان و مراسم عروسی مقدس وصل میکند. در آیین توزیع این «تبرکشده» ها نکته ظریفی هست که در فیلم نمایش داده میشود.
توزیع گردوها خیلی دقیق و با نظم است ولی وقتی مراسم توزیع آش نذری مخصوص میرسیم، نوعی حرص برای گرفتن ظرف آش بین اهالی دیده میشود، حتی نوعی هجوم به طرف پاتیل و مقسم آش. فرهاد ورهرام که سعی کرده تمام این مراسم را با جزییات، البته به اختصار، نمایش دهد به نوشتهای از مهرداد بهار اشاره میکند که بنا به رسم دریافت خوراک تبرکشده، افراد باید آن را به چنگ آورند و به این خاط نوعی حمله به طرف پاتیل را شاهد هستیم. به عبارت دیگر، این حرکت ناشی از حرص و ولع نیست، رسم دریافت این است.
بابک بهداد معتقد است ورهرام بهخوبی توانسته تغییر در اورامان طی ۲۳ سال بین «پیر شالیار» تا زمان تولید این فیلم را نشان دهد. «مستند نشان میدهد حتی آدمها هم، دیگر آدمهای آنسالها نیستند. به گونهای که حتی آداب و مناسک مذهبیشان هم شکل نمایشی به خود گرفته و حسوحال واقعی ندارد. علاوه بر این، معماری محیط به تمامه تغییر کرده و هیچ نشانی از بوم اورامان در آن نیست. شده مثل هر شهر پیرامونی فراموششده و کمسلیقه در کشور»
امروزِ اورامان!
واقعیت آن استکه اورامانِ امروز چیزی ندارد که بشود ویژه آن تلقی کرد. ساختمانهای کاملا بیقاعده و غیر مهندسی و حقیر بدون استفاده درست از نعمت شیب پلکانی اورامان. مغازههای داغان و خانههای حقیر، چهره امروز اورامان است. گنبد بسیار بیریخت که بر بالای مقبره پیر شالیار زدهاند، کاملا گویای هنر و سلیقه نازل مدیرانو مسئولان امر است. ممکن است این افت و افول سلیقه را تماما از چشم مدیران نبینیم، ولی چون هیچ تکمعماری درست و صحیح در شهر دیده نمیشود، به نبود هرنوع سلیقه در مدیریت و نظارت درشهر متقاعدمیشویم. معماریو طرح شهری در بسیاری از شهرهای کردستان، به دلیل قرار گرفتن در سینه کوه بسیار خاص و یگانه است.
از اورامان تا پاوه از هجیج تا بخشهایی از سنندج. ولی، متاسفانه از این نعمت طبیعی به قدر شایسته و لازم استفاده نمیشود. این ویژگی محیطی و طبیعی میتواند منظر شهری جذاب و ناب خلق کند. که متاسفانه نیست.در جریان بحث و گفتگو درباره این فیلم، این پرسش بین مخاطبان میچرخیدکه آیندهو سرنوشتروستاهای کشور چه خواهدشد و یا چه باید باشد.
واقعیت آن است که تقریبا تمام روستاهای کشور در دهههای گذشته از جمعیت خالی شدهاند و اهالی آن به متن و حاشیه شهرها آمدهاند. ظاهرا گریزی از این وضعیت نیست. در روستا نه شغل کافی هست نه امکانات کافی. در این مستند شاهدیم تورلیدرها و گردشگرها از روستا فقط قاب عکس کارت پستالی را میخواهندو خودشان حاضر و مایل به زندگی در آن نیستند. در این فیلم دیدیم وقتی دو روز هفته اول مراسم پیر شالیار تمام شد، این بهاصطلاح هنرمندان و عکاسان منتظر دو روز هفته دوم نشدند و برگشتند، چون اقامت پنجروزه در روستا را نمیتوانستند تحمل کنند. امکانات نیست!
زیباییهای ماندگار!
در ابتدای فیلم نام نصرالله کسرائیان آمدکه نخستین بار اورامان را در آلبوم ارزشمند «سرزمین ما ایران» معرفی کرد. همین فرصتی شد تا مخاطبان هم ذکر خیری ازاین هنرمند عکاس بکنند.ورهرام به همسفری خود با کسرائیان در سفر به اورامان اشاره میکند و خاطراتی بیان میکند. پس از معرفی اورامان توسط کسرائیان است (حدود سال ۱۳۶۵ تا ۱۱۳۷۰) که مردم کنجکاو دیدن آن مراسم میشوند و پیرشالیار تبدیل به مقصد گردشگران میشود. که البته در کنار مواهب احتمالیاش خسارتهایی هم به بار میآورد.یکی از اهالی اورامان در این مستند گلایه میکند از رفتار آن دسته از گردشگران که در شهر خود کتوشلوار و لباس مرتب میپوشنند ولی در اورامان با شلوارک راه میروند.

ورهرام به زیبایی نشان میدهد افول سلیقه و اعتقاد در منطقه و قرار گرفتن مناسک آیینی در قاب نمایشیو عکاسی، باعث شده بزرگان و معتقدان واقعی در این مراسم شرکت نکنند. میبینیم به جای آن دستههای بزرگو پرتراکم رقص آیینی، دسته کوچکی از بچهها و نوجوانها راه افتاده که نه رقص پا بلدند نه آیین مراسم. مثل مراسمهای عزاداری محرم در بسیاری از شهرها، از جمله در تهران، که دیگر شکوه مراسم دهههای پیشین را ندارند و بیشتر متکی به باکسو آمپلیفایر هستندتا نوحهخوانی و مراسم واقعی و اصیل. در فیلم میبینیم هیچکس نمیداند اسم و رسم دقیق مراسم چیست و چه تاریخی دارد. نه آن دسته از عکاسان و گردشگرانِ عشقِ عکس، و نه حتی خود اهالی. این خودباختگی زیانبار تر از خسارت به محیط زیست با ریختن آشغال به طبیعت است.
با سلام .
جای تقدیر و سپاس فراوان دارد از بهروز مرباغی بسیار عزیز که با نهایت خلوص و تلاش پیگیر خود باعث نمایش فیلمها و برنامه های فرهنگی اینچنین میشود .میتوان ایشان را یکی از میراثهای فرهنگی این مرز و بوم دانست.عمرش دراز باد.
همینطور بزرگانی چون فرهاد ورهرام با آن آثار باارزش جای بسی قدردانی دارد.
ارادتمند: رویا نیساری