اقبال آذر, گزارش مستند ابوالحسن اقبال آذر, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

صدو بیست و دومین شب فیلم/ 10 مرداد ماه 1403 خورشیدی

ابوالحسن اقبال آذر، یکی از شاخص‌ترین و بزرگ‌ترین آوازخوانان ایران است. متاسفانه به قدر کفایت شناخته نشده‌است. یکی از دلایل عدم شناخته‌شدن بحق او در میان مردم و روشنفکران، دوره زندگانی اوست. او در سال 1242، یعنی 43 سال قبل از فرمان مشروطیت به دنیا آمد و در سال 1349، در 107 سالگی درگذشت. دوران پرشور و شر هنری او سال‌هایی بود که امکان و اسباب تکثیر و ترویج صدا بسیار محدود بود.

 نمایش مستند «ابوالحسن اقبال آذر» در یکصد و دومین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان، فرصتی بود برای یاد و نام این هنرمند بزرگ. این مستندرا منوچهر عسگری نسب در سال  1349 ساخته. دقیقا در آخرین سال زندگی این حنجره طلایی ایران. آوازی که در این مستند از اقبال آذر می‌شنویم، احتمالا آخرین یادگاری او در عمر گرانبارش بود. اقبال آذر را در این فیلم، پیرمردی متین و دنیادیده می‌بینیم که غبار روزگار اندامش را فروکاسته و چهره‌اش را نحیف کرده‌است. مهندس اکبر تقی‌زاده که اقبال آذر را از نردیک دیده و شناخته، می‌گوید «اقبال در آخرین سال‌های عمر خود ذوب شد.

او بسیار خوش‌هیکل، خوش‌پوش و بسیار با ادب بود. عموما لباس تیره با پیراهن سفید می‌پوشید و کراوات می‌زد». مهندس تقی‌زاده به یاد می‌آورد که استاد اقبال آذر «جزو اولین کسانی بود که مرا تشویق به میهن‌پرستی و ایران‌دوستی کرد». گفته می‌شود صدای اقبال آذر اوج بلندی داشت چنانی که وقتی آواز سر می‌داد شیشه‌های اطراف می‌لرزید. 

این موضوع را مهندس تقی‌زاده هم تایید می‌کند و تاکید دارد به رای‌العین لرزیدن شیشه‌ها را دیده و صدایش را شنیده. به نقل از آشنایان موسیقی اصیل ایرانی، یکی از ویژگی‌های مکتب آواز تبریز اوج‌های بلند آن است و اقبال آذر نماینده شاخص این سبک آوازی است. او شاگردان زیادی را تربیت کرده که شاید اکبر هریسچی و قیطانچی از سرآمدان این گروه باشند.

 اما این نکته را هم باید مورد تاکید قرار داد که «اقبال آذر فقط آواز یاد نمی‌داد. او منش و رفتار هنرمندبودن را به شاگردانش می‌آموخت. هنرآموخته‌های مکتب او مثل استادشان انسان‌هایی شریف‌و ایران‌خواه بودند».

فرصتی مبارک!

به نقل از یکی‌از همراهان فنی این فیلم تیم کارگردانی و فیلم‌برداری برای گرفتن تصویرهای استاد شهریار به تبریز رفته‌بودند. در ملاقات با شهریار، به‌دلیل عدم آمادگی و کسالت او، به توصیه و راهنمایی او به محضر استاد اقبال آذر می‌رسند و موضوع مستند از پرتره شهریار به پرتره اقبال آذر تغییر می‌کند. 

و شاید یکی از دلایل شیرنی و ظرافت این مستند آن است که طرح دقیق یا فیلم‌نامه مصوب از پیش نوشته‌شده وجود نداشت. به نقل از تدوینگر فیلم، آقای سوارانی، تیم پس از برگشت به تهران راش‌ها را به میز تدوین می‌سپارد. 

و حاصل کار فیلمی می‌شود که دیدیم و جذابیت‌های بسیاری داشت. فخرالدین سیدی به این نکته اشاره می‌کند که «وقتی در سال 1345 رادیو تلویزیون ملی ایران راه افتاد، تعداد قلیلی از کادرهای هنری و فنی جذب آن شدند و بعد از یک سال حدود هفتاد هشتاد نفر شدند که کل امورات تلویزیون را در دست داشتند. 

بعدها این تعداد به چندهزار نفر رسید. تدوینگر این فیلم، سوارانی، از همان گروه اول است و الان هم فعالیت محدودی دارد.» عمرش دراز باد.

جنس کار تلویزیونی

امیرهادی ملک‌اسماعیلی به جنس آثار سینمایی و تصویری تلویزیون آن زمان و تفاوتش با آثار تهیه‌شده در وزارت فرهنگ و هنر می‌پردازد. «آثاری که توسط تلویزین تهیه می‌شدند، عموما جنبه خبری و گزارشی داشتند. فرض کنید، به‌مناسبتی، اکیپ به دیدار شهریار برود و گزارشی از حال و روز او تهیه کند که در تلویزیون پخش شود.

مستند ابوالحسن اقبال آذر،منوچهر عسگری چهارشنبه 10 مرداد ماه ۱۴۰۳

ولی در آثار وزارت فرهنگ و هنر، اصل بر هنری و تکنیکی‌بودن اثر بود. اصراری بر تهیه و انتشار بلافاصله اثر نبود.» ملک‌اسماعیلی مستند «مصورالملکی» خسرو سینایی را که در دوره ساخته‌شدن همین مستند اقبال آذر ساخته‌شد شاهد این مدعا می‌داند که از نظر محتوا و تکنیک اثری بسیار متفاوت به شمار می‌رود. و جنبه گزارشی آن کم‌رنگ ولی دامنه اطلاعات و پردازشش وسیع است.

در مستند ابوالحسن اقبال آذر شاهد هستیم که استاد درباره هم‌نوایی اندام‌ها و حرکات آوازخوان با متن و ملودی آواز اشاره می‌کندو تکه‌هایی را هم اجرا می‌کند که خیلی جذاب هستند. محمود یارمحمدلو، کارگردان و موسیقی شناس، این نکات را توضیح می‌دهد و در مورد خود مستند هم نکاتی را بیان می‌کند.

قدرت هنری

«جالب است کارگردان برای تصویربرداری سوژه‌ای دیگر رفته و فی‌البداهه با این سوژه آشنا می‌شود و آن را می‌سازد.» یارمحمدلو یادآور می‌شود «عسگری نسب کارگردان دانش‌آموخته‌ای‌است و تحصیلات آکادمیک دارد. با این‌حال، ظاهرا فقط با یک دوربین، توانسته این فیلم را بدون فیلم‌نامه از قبل تهیه‌شده، بسازد.» یارمحمدلو تاکید دارد «این کار خیلی سخت است. با یک دوربین سه تا زاویه را می‌بینیم. آن هم با دوربین‌ها و امکانات سال 1348. 

سختی این کار مانند آن است که شما با هدفون در گوش در خیابان راه می‌روید. چشم‌تان چیزی می‌بیند ولی گوش‌تان چیز دیگری می‌شنود. با این حال، عسگری‌نسب در همان پلان‌های اول نشان می‌دهد که چقدر مسلط و سوار بر سوژه است.»

 این ظرایف را مخاطب دیگری که یک خانم مستندساز است، چنین بیان می‌کند که «بالاخره غبار زمان بر روی فیلم هست. نوع ساختارش، تصویربرداری نگاتیو و دیگر اجزای اثر، این غبار را عیان می‌کند. اما همین امر تضادی را در درون خود دارد که جذاب است. فیلم قدیمی است ولی جسورانه است و خصلت مدرن و امروزی دارد.

 

مثلا تصویرهایی که از دستان استاد گرفته، یا تصاویری که از سایه‌ها در دیوارها، تاقچه و اشیا می‌بینیم.

گذر عمر!

در مستند، در همان ابتدا، اقبال آذر را می‌بینیم در لباسی رسمی در اتاق خود قدم می‌زند. می‌رود و می‌آید و در دور چندم، مقابل پرده‌ای که در مقابل در است می‌ایستد، به گونه‌ای که انگار می‌خواهد توجه ما را به کنار زدن پرده و رفتن او به درون فضای پشت در را اعلام کند، ولی در این لحظه با صدای کنسرتی مواجه هستیم با فیلم آرشیوی. انگار استاد ما را به دوران ناب و پرشکوه هنری‌اش دعوت می‌کند.

 همین گام‌زدن‌ها را در پلان‌های نهایی هم داریم با ترکیبی از نگاه از پنجره به حیاط و دیدن تعدادی آدم کوچک و بزرگ، که احتمالا خویشان نزدیک استاد هستند. و بعد شاهد بسته‌شده پنجره هستیم. از دو سمت داخل و بیرون اتاق. کارگردان، با این ترکیب‌ها هم گذر عمر استاد را به تصویر می‌کشد هم نزدیکی به آخر عمر و بسته ‌شدن پنجره زندگی را. 

جالب است که فیلم، احتمالا در سال 1348 (شاید هم 1349) فیلم‌برداری شده و در تیتراژ هم سال تولیدش 1349 قید شده. استاد اقبال آذر هم در سال 1349 در 107 سالگی از این جهان می‌رود. بدین ترتیب، تک‌تک قاب‌ها و تصویرهای این مستند سندی تاریخی از موسیقی اصیل ایران است. 

یادآور شویم که در این فیلم، استاد اقبال آذر یکی دو قطعه آواز بدون همراهی ساز و افراد دیگر اجرا می‌کند و چقدر شاداب و راحت اجرا می‌کند. قطعا این اجراها آخرین آوازخوانی استاد بوده‌اند. و عجیب است که صدای استاد در این سن‌و سال چقدر زلال‌و جوان‌است و اصلا غبار پیری و خش روزگار ندارد.

 نکت جالب دیگر آن‌که ما قبل از آوازخوانی استاد او را نشسته روی تخت می‌بینیم که از درد پا می‌گوید که ظاهرا چندروز پیش زمین خورده و الان پایش را بسته. ولی وقتی آواز می‌خواند درد پا یادش می‌رود و پاها را از تخت آویزان می‌کند و خندان و شادان آواز می‌خواند.

بداهه نوازی

این مستند نشان می‌دهد بداهه در ذات موسیقی ایران است.وقتی کارگردان از استاد خواهش می‌کند قطعه‌ای بخواند، او قطعه‌ای را با چند ریزه‌کاری متفاوت در مقابل گفتگوکننده می‌خواند. این را یکی از مخاطبان چنین تعبیر می‌کند که «به نظر می‌آید در آن زمان نت رایج نبود. استاد اقبال آذر هم در بداهه‌خوانی قهار و سرآمد بود.

بداهه‌سرایی خیلی پیش از رایج‌شدن نت وجود داشت و حتی در اروپا هم در اواخر سده هفده و اوایل سده هجده شاهد رواج نت در موسیقی هستیم. نقل است‌که بتهوون از اجراهای متفاوتی‌که ازموسیقی او می‌شد کلافه بود.

چون رسم بود آهنگساز موسیقی را می‌نوشت ولی نوازنده چیزی را اجرا می‌کرد که می‌خواست.

در حقیقت آهنگ را به‌گونه‌ای‌که خودش تفسیر و درک می‌کرد می‌نواخت. در مستند ابوالحسن اقبال آذر بداهه را حتی در پاسخ‌های استاد به سوال‌ها حس می‌کنیم. شما منتظر پاسخ مشخص درباره یک پرسش هستید ولی اقبال آذر پاسخ دیگری دارد. کارگردان می‌توانست این پاسخ‌ها را حذف کند ولی این کار را نکرده. با همین تدوین ما حتی کل مستند را مثل یک بداهه حس می‌کنیم نه مستندی رسمی!»

این ظرافت و بداهه را یکی از مخاطبان نکته منفی می‌داند و می‌گوید «از نظر ساختاری با موضوع ارتباط برقرار نکردم.» او معتقد است کارگردان به جای پرسیدن اززندگی شخصی استاد می‌توانست درباره آثار و شخصیت هنری او بپرسد. مثلا بپرسد در چند رویداد مهم حضور داشته یا چند جایزه و تقدیرنامه گرفته. کارگردان می‌توانست به جای پرسش درباره مشروطه از استاد بپرسد کدام شاگردان را تربیت کرده.

البته نظر  این مخاطب مورد وفاق بقیه نیست. به باور جمع، ما نباید فیلم را با این دید نگاه کنیم که «بهتربود کارگردان فلان می‌کرد و بهمان موضوع را مطرح می‌کرد». این‌ها در حوزه تشخیص کارگردان هستند.

بستر هنر و فرهنگ

نکته نهان و جالب در این‌مستند، مطرح‌شدن گوشه‌ای از زندگی اقبال آذر است و تداخل سیاست و دولتمردی در آن. قصه فارسی‌خواندنش در ضیافت شهرداری  در دوره حکومت فرقه دموکرات آذربایجان، رابطه او با دربار محمدعلی‌شاه، عدم پذیرفتن اجرای موسیقی برای رضاشاه و امثال آن موید چندوجهی‌بودن این شخصیت است. نکته جذاب دیگر، رابطه او با بازار تبریز است. مهندس تقی‌‍‌زاده تاکید دارد که «برخلاف تصور عامه، بازار تبریز مکانی صرفا برای دادوستد و تجارت نبود.

اقبال آذر, گزارش مستند ابوالحسن اقبال آذر, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

در بازار تبریز سنت‌های مدنی و فرهنگی نیرومندی وجود داشت و دارد. تقریبا در تمام سال‌های یکصدسال اخیر اهالی بازار در روز 14 امرداد و جشن مشروطه، شیرینی پخش می‌کنند. 

همین‌طور در روز 29 اسفند، روز ملی‌شدن نفت. در سال‌هایی‌که صحبت از مصدق جرم حساب می‌شد، بازاری‌ها فقط بین خودشان شیرینی پخش می‌کردند. در سال‌های خوب هم جشن می‌گرفتند. در این حال و هوا است که بازار میزبان هنرمندان می‌شود. 

به عنوان مثال، همین استاد اقبال آذر خود را فرزند بازار می‌دانست. شهریار اوقات فراغت خود را در حجره‌ها و سراهای بازار می‌گذراند. 

با همین سیاق است که بسیاری از شاگردان اقبال آذر بازاری بودند. اکبر هریسچی، استاد مسلم آواز مکتب تبریز، فرش‌فروش معتبر بازار تبریز بود.»

منوچهر عسگری‌نسب متولد 1315 در کرمان، در مرداد 1397درگذشت.کار را از سال ۱۳۴۵ با فیلم های مستند آغاز کرد. پاییز بلند، هی جو، خانه در انتظار، آن‌سوی مه، با مدعی بگویید، از پیله تا زربفت، تخت سلیمان، از دیگر آثار او هستند. یادش بخیر.

 

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx