گزارش مستند افوس, گزارش مستند افوس, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

صدو پنجاه و پنجمین شب فیلم/ 31 اردیبهشت ماه 1403 خورشیدی

«افوس» نام یک آبادی در نزدیکی‌های فریدن است. تا چندسال پیش روستا بود، الان شهر است. با حدود 4400 نفر جمعیت. آب‌وهوای خوبی دارد و سرچشمه نسبتا پرآب. بخشی از صنعتگران گرجی و ارمنی که در عصر سلطنت شاه‌عباس از گرجستان و ارمنستان به اختیار یا به اجبار به ایران آمدند، در این روستا سکنا گزیدند و کولونی خودشان را ساختند. امروز این افراد دیگر گرجی نامیده نمی‌شوند، کاملا ایرانی هستند. با این‌حال، تقریبا تمام این افراد هنوز فرهنگ گرجی خود را حفظ کرده‌اند و در خانه به زبان گرجی حرف می‌زنند. ارامنه زیاد نیستند و در دوره‌های مختلف به نجف‌آباد و خوراسگان و جاهای دیگر کوچ کردند. این روستا با چنین ویژگی خاص، از نظر منظر طبیعی هم غنی است و چشم‌اندازهای خوب دارد. هادی آفریده بر اساس یک مونوگرافی، این روستا را موضوع کار خود کرده و مستند افوس را ساخته. مستندی که در صدوپنجاه‌وپنجمین شب‌فیلم خانه‌اردیبهشت‌اودلاجان به نمایش درآمد و مورد استقبال قرار گرفت. می‌گوید «این فیلم برای من خاص و مهم است. چون ورهرام تهیه‌کننده‌اش است.

کسی که با تیزبینی و نکته‌سنجی فراوان یار و همکار کارگردان است.برخلاف بسیاری از تهیه‌کننده‌ها که عموما نقش واسطه مالی را بازی می‌کنند.» تا آن‌جا که خبر داریم، فیلم و مستند خاصی با موضوع گرجی‌های ایران ساخته نشده. آفریده می‌گوید نمایش مستند «افوس» در تلویزیون باعث رضایت و خوشحالی اهالی افوس، به‌ویژه گرجی‌ها شد. بعد ها هم کتابی منتشر شد با موضوع گرجی‌ها.

هادی آفریده از نقش موثر رضا تیموری فیلم‌بردار هم تمجید می‌کند  و معتقد است «برای تولد یک مستند خوب و استاندارد مربع طلایی تهیه‌کننده، فیلم‌بردار، کارگردان و پژوهشگر لازم است و در ساخت افوس وجود ورهرام به عنوان تهیه‌کننده و رضا تیموری به عنوان فیلم‌بردار بسیار مهم و موثر بود.» واقعیت آن است که فقط با حضور فیلم‌بردار دانا و پخته می‌توان در دل آنانی که باید مقابل دوربین قرار بگیرند، راهی جست، به‌گونه‌ای که آن‌ها در برابر دوربین راحت باشند و راحت حرف بزنند. در افوس چنین بود.

پیراهن جیغ نمی‌پوشم

رضا تیموری مهمان ویژه این نشست بود. مخاطبان خانه اردیبهشت که مستندهای زیادی با فیلم‌برداری او دیده‌اند، علاقمند بودند به راز «فوت کوزه‌گری» او پی ببرند. او این جمله قصار را گفت که «پیراهن جیغ نمی‌پوشم، عینک عجیب‌وغریب نمی‌زنم و از بالا با مردم برخورد نمی‌کنم». مثال فنی-روانی خوبی زد: «اگر قرار است از افراد داخل مترو فیلم بگیری، اگر در ایستگاه میردامادسوار مترو شوی،همه کنجکاو دوربین و فیلم‌بردار می‌شوند و خود را کنار می‌کشند، ولی اگر همان اول خط، مثلا تجریش و قبل از مسافران سوار شده‌باشی، مسافرانی که وارد واگن می‌شود، با شما طوری برخورد می‌کنند که انگار صاحب‌خانه هستید. راحت و خودمانی.» تیموری تاکید می‌کندکسی که  مقابل دوربین شما قرار می‌گیرد نباید احساس بیگانگی داشته باشد. «ما می‌خواستیم از مراسم قالیشویی زنان در یک روستا فیلم بگیریم. طبیعی بود در وحله اول  برابر ما گارد داشته‌باشند. من رفتم نزدیک آن‌ها از کلاغ‌های روی درخت چند شات گرفتم. و از زلالی آب و زیبایی گل‌نقش‌های قالی تعریف کردم! باهم رفیق شدیم. این‌خانم سه چهار بار آب روی قالی ریخت تا فیلمی که می‌گیرم زیبا از آب درآید».

درامِ مستند!

رسول پیروی معتقد است «این فیلم از نظر بصری بسیار خوب از آب درآمده. یکدست است و گره و تعلیق ندارد. بر مبنای مصاحبه‌ها پیش رفته». او بر این باور است که اگر «درام هم داشت، انسجام بهتری پیدا می‌کرد. ضمن آن‌که شاید بهتر می‌بود داده‌های بیشتری درباره گرجی‌ها ارائه می‌کرد». کارگردان در این خصوص نظر خودش را دارد: «این فیلم بر اساس یک مونوگرافی تولید شده. اصولا خصلت مونوگرافی چنین است. از آن گذشته، فیلم در دل مجموعه‌ای قرار دارد که عنوانش «خاطرات» روستا است. پس ما دنبال ارائه اطلاعات رسمی تاریخی نبودیم. هرچند کوشیدیم اطلاعات غلط را اشاعه ندهیم.» درباره  «مصاحبه‌محور بودنِ افوس، مهدی باقری توضیح مشخصی دارد: «آن‌چه در این فیلم می‌بینیم مصاحبه نیست، گفتگو است. در مصاحبه، عموما شما سراغ یک یا چند کارشناس و مطلع می‌روید و سوال‌های خاصی را مطرح می‌کنید و پاسخ می‌گیرید. این‌جا دوربین را مقابل خانم یا آقای روستایی می‌کاریدو اجازه می‌دهید او خاطره یا حرف خودش را بزند. با صرف‌ونحو خودش. این یعنی گفتگو». می‌شود گفت «گفتگو یعنی زندگی، مصاحبه یعنی چالش.»

گزارش مستند افوس, گزارش مستند افوس, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

چهره بدون روتوش

مرجان یشایایی معتقد است «افوس توانسته زندگی در روستا را واقعی و بدون روتوش ارائه کند. برخلاف روایت‌های کارت‌پستالی در فضای مجازی، این فیلم نخواسته روستا و زندگی خشن آن را تطهیر کند. این نکته مثبتی است. با خشونت زندگی در روستا کاملا روشن و بدون ماسک، مواجه می‌شویم. ضمن این‌که زندگی مردم روستا در سال‌های نه چندان دور را هم که برق نبود و آب لوله‌کشی نبود، خیلی خوب نشان می‌دهد. قابل توجه آنان که در حسرت زندگی گذشته هستند و خبر از مصیبت‌هایش ندارند». حنیف شهپر راد که با مشکل دوربین با کسانی که عادت به گفتگوی تصویری ندارند آشنا است، با اشاره به مجموعه مستند «خاطرات روستا» معتقد است «این مجموعه را خیلی دوست دارم. در این فیلم مردم خیلی پذیرای دوربین نیستند. جامعه بسته است. ظاهرا خیلی مایل به صحبت درباره خود و زندگی‌شان نیستند». او این وضعیت را با تجربه خود در ساخت مستند «ایزد خواست» مقایسه می‌کند و اعلام می‌کند، «خودم از رضا تیموری خیلی یاد گرفتم. این‌که بتوانی در داخل خانه یک روستایی، بدون‌اینکه نور کافی باشد یا بتوانی از نور مصنوعی استفاده کنی از خانواده روستایی گفتگو بگیری. کار ساده‌ای نیست. رضا تیموری می‌تواند».

هادی آفریده هم این نکات را قبول دارد و به موضوع دیگری هم اشاره می‌کند. فیلم‌برداری در محیط‌های بکر و دست‌نخورده چنان باید باشد که دوربین حالت تهاجمی نگیرد. تبدیل به شیئی که انگار به مخاطب شلیک می‌کند نباشد. اصولا شکل و ساختار دوربین خیلی خنثی و ساده است. مردم بیش از این‌که کنجکاو خود دوربین باشند، کنجکاو آدمی هستند که پشتش قرار گرفته و فیلم می‌گیرد. پس خود شخص مهم است. رضا تیموری به این ظرایف کاملا آشنا است.

 

آثار آرشیوی

به قول شهپر راد، گاه شانس به فیلم‌ساز رو می‌کند و چیزهایی در اختیارش قرار می‌گیرد. مثلا فیلم‌های خانوادگی، عکس و سند و این جور چیزها. در این فیلم هم آفریده خوش‌شانس بوده و فیلم‌هایی از چند دهه قبل در ختیارش قرار گرفته. مثل فیلم عروسی سال 1356 که گویا است و موثر. آفریده این شانس را چنین توضیح می‌دهد: «آقایی که در ابتدای مستند رو به دوربین ایستاده و انگار دارد فیلم می‌گیرد، آقای «جانی نظریان» است. از ارامنه افوس. او در حقیقت کارگردان در سایه مستند است. به خاطر گنجینه با ارزشی از فیلم و عکس که در اختیار ما گذاشت. اگر لطف او نبودنصف فیلم هم نبود. تمام اسنادو فیلم‌های آرشیوی افوس را او در اختیار گذاشت». آفریده به ادامه قصه هم می‌پردازد: «پس از اسکن و تبدیل فیلم‌ها در تهران، تمام آن‌ها را به نام خود آقای جانی نظریان به  فیلم‌خانه ملی ایران هدیه کردیم تا در حافظه تاریخی این کشور ثبت و محفوظ بماند». آفریده در ادامه، به تاثیر پژوهش در ساختار یک مستند اشاره می‌کند و معتقد است یکی از ارکان اصلی فیلم مستند، پژوهش قبل از ساخت فیلم است. خوشبختانه در افوس این اتفاق افتاد. علاوه بر مونوگرافی موجود، فرهاد ورهرام شخصا پژوهش خوبی در ارتباط با این روستا و منطقه داشت و همه آن‌ها را در اختیار فیلم گذاشت. «قطعا هیچ مستند معتبر و استاندارد نمی‌تواند بر مبنای نظر شخصی کارگردان یا هرکس دیگر پیش برود. اصل و اساس یک مستند داده‌ها و اطلاعاتی است‌که دراختیار مخاطب می‌گذارد. این داده‌ها باید دقیق باشند. حداقل نباید غلط باشند. وگرنه دیگر مستند نیست و نمی‌تواند مورد استناد دیگران باشد. هرچند بیان این داده‌ها باید به زبان سینمایی باشد نه در حد یک گزارش تلویزیونی یا رسانه مکتوب. سینما زبان خودش را دارد».

گاه، پیش می‌آید

رویا، یکی از مخاطبان به پلانی اشاره دارد که مورچه بر روی یک سنگ حجاری شده راه می‌رود و این تصویر را استعاره‌ای از همان اهالی روستا می‌داند که بر بستر تاریخ در حرکت و زندگی هستند. بی آن‌که نه متلفت ارزش تاریخی دیار خود باشند و نه خودشان به منزلت لازم انسانی رسیده باشند. او علاقمند است از رضا تیموری در این باره بشنود. تیموری می‌گوید «یکی از جذابیت‌های سینما، در کل، آن است که خود مخاطب درگیر می‌شودو گاه تفسیر خودش را از تصویر یا روند فیلم سوار بر فیلم می‌کند. به همین خاطر ممکن است این یک پلان یا سکانس تفسیری داشته باشد که لزوما مد نظر کارگردان یا فیلم‌بردار نبوده».

او به یک مثال جذاب اشاره می‌کند. «در فیلم‌برداری یک فیلم داستانی، در یک صحنه برفی، قرار بود کودک فیلم هفت‌تیر چوبی خود را بیندازد روی برف. ولی تا می‌افتاد روی برف، تو برف گم می‌شد. به این خاطر از کودک خواستیم هفت‌تیر را جوری بگذارد روی برف انگار که آن را کاشته. هدف ما این بود که هفت‌تیر دیده‌شود. ولی وقتی این فیلم به‌نمایش درآمد چنان غوغایی شد که نگو. فلان منتقد سینمایی آن را به مثابه حرکتی ضدجنگ و خشونت ستود و دیگری آن را نشانه صلح‌طلبی دانست و الی آخر».

یکی از مخاطبان به صحنه‌هایی از فیلم اشاره دارد. «در ابتدای فیلم، چهره تعدادی از روستاییان سالدار را می‌بینیم که ساکت به دوربین نگاه می‌کنند بی آن‌که حرکت خاصی کنند یا حرفی بزنند. گویا دارند به زبان بی‌زبانی می‌گوید «چه دانی که بر ما چه گذشت». و حتی بالاتر از آن انگار می‌خواهند به من و مشا بگویند «چه حاصل که حدیث زندگی بگویم؟ چه حاصل؟» این‌ها، پیشاپیش به مخاطب می‌گویند «فقط روایتی است از آن‌چه که شد». همین. و دیگر هیچ!

صلیبی که عروسک شد!

در سکانسی که یک خانم سالدار درباره عروسک‌هایی که ساخته توضیح می‌دهد، اتفاقات قشنگی می‌افتد. یک صلیب کوچک چوبی ساده را در دست می‌گیرد و می‌گوید ما به این صلیب لباس می‌پوشانیم می‌شود عروسک! بعد آن را می‌بینیم که شده عروسک یک مرد. همین خانم به عروسکی اشاره می‌کند و می‌گوید این پدر و مادر ندارد! عروسک دیگری دارد که فقط یک دست دارد. همان دستی که کودک را در بغلش نگه می‌دارد! این‌ها صحنه‌های زیبایی هستند. از یک طرف چنان روایت می‌شوند که انگار نه با عروسک بل با آدم‌های واقعی سروکار داریم. بعد هم که دوربین از این عروسک‌ها جدا می‌شود، فوکوس می‌شود روی دو سه زن که دم در خانه‌شان ساکت نشسته‌اند. انگار این‌ها همان عروسک‌ها هستند. یا آن عروسک‌ها همین زنان هستند! صحنه‌هایی زیبا.

گزارش مستند افوس, گزارش مستند افوس, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

مخاطب دیگری به برخی شیطنت‌های فیلم اشاره می‌کند از جمله به حرف آن مرد روستایی که می گوید اگر می‌خواهی اسلام بیاوری باید بگویی «محمد است رسول‌الله، علی است ولی الله». کارگردان اصرار ندارد کلام روستایی را اصلاح کند. از این شیطنت‌ها که مزه فیلم هستند، در فیلم داریم. از جمله حرف‌ها و شوخی‌های آن پیرزن با شوهرش. و چند جای دیگر. در مجموع، نمایش این مستند، با تمام ظرایفش این پرسش را برای همه ما مطرح می‌کند که سرنوشت روستاهای کشور چه خواهدشد و تا کجا می‌توان به ماندن مردم در روستاها امیدوار بود، و روستاها و حتی شهرهای کوچک چندهزارنفری تا کجا می‌توانند نیاز های زندگی امروز مردم را برآورند؟ پاسخ؟

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx