از پاریز تا پاریس

صدوشانزدهمین شب فیلم/ 16 خرداد ماه 1403 خورشیدی

بی‌تردید محمدابراهیم باستانی پاریزی از چهره‌های ناب‌ویگانه فرهنگ‌معاصر ایران‌است.فرزند ملاآخوندی از دیار کرمان و نشسته بر کرسی‌های معتبر دانشگاهی کشور. نمی‌توان او را به یک صنف معرفی کرد. هم مورخ است، هم شاعر. هم پژوهشگر فلسفه اجتماعی است هم مولف زبان وفرهنگ عامیانه. 

هم هنرمندان رامی‌شناخت‌و رفاقت داشت‌هم‌نسخه‌پژوهان آکادمیک و معتبر را. از یک سو با ایرج افشار حشر و نشر داشت از سوی دیگر با خسرو سینایی. ساختن پرتره چنین شخصیت چندوجهی طبعا کار هرکس نیست.

 اصولا حتی انتخاب وجهی از وجوه زندگی و فعالیت این نوع چهره‌ها برای مستند خودش مساله است. به همین خاطر پس از تماشای مستند «از پاریز تا پاریس» اثر سید جواد میرهاشمی در صد و شانزدهمین شب فیلم  خانه اردیبهشت اودلاجان، همه علاقمند بودند بدانند چه شد که کارگردان به سراغ این چهره چندوجهی رفت. 

میرهاشمی قصه را چنین روایت می‌کند: «در نیمه دوم سال‌های 1380، کم‌کم علاقمند شده‌بودم بروم به سمت فیلم سینمایی. تدارک هم دیده‌بودم.

ولی به شکلی غیرمنتظره آن پروژه خوابید. در همان روزها آقای ارد عطارپور پیشنهاد کرد پرتره استاد منوچهر ستوده را بسازم. شخصیتی بنام و معتبر در عالم تحقیق و پژوهش تاریخ و علم‌الاجتماع. در جریان تولید آن مستند، از نزدیک با استاد باستانی پاریزی آشنا شدم. سال 1385. بگویم که آشنایی من با ایشان خیلی قدیم‌تر از این تاریخ بود. نزدیک به دو دهه بود که با نوشته‌های ایشان محشور بودم.

 ولی دیدار حضوری با ایشان نداشتم. به عبارتی رابطه من با این استاد، خیلی دور، خیلی نزدیک بود.» به گفته کارگردان، کلیدخوردن این مستند در همان دوره جرقه زد ولی تولیدش نزدیک به پنج سال طول کسید. نکته جالب در گفته‌های میرهاشمی آن است که می‌گوید «اگر امروز بخواهم پرتره استاد را بسازم بسیار غنی‌تر و پر نکته‌تر می‌شود.

 در این فاصله به اسناد و تصاویری دست یافته‌ام که در آن زمان از وجودشان اطلاع نداشتیم. مثلا، امروز مدارکی داریم که نشان می‌دهد استاد باستانی پاریزی برای چند فیلم مستند فیلم‌نامه نوشته.

 همین‌طور فیلم‌هایی داریم از کار و سخنرانی ‌های استاد در سال‌های پیش از انقلاب». کارگردان با ذکر این نکات، خبر می‌دهد که در کار ساختن مستند دیگری با موضوع استاد باستانی پاریزی است تحت نام «یاد و یادبود»، که امیدوار است در صدمین سال توسط استاد، 1404 رونمایی شود.» ما همه منتظریم!

اگر و مگر!

یکی از مخاطبان به چند سکانس موردنظرش اشاره می‌کند و آن‌ها را جزو بهترین بخش‌های این مستند برمی‌شمارد مثل سکانس قطار که در حرکت است و گفتارهایی هم دارد و دیالوگ‌هایی. به اعتقاد این مخاطب همین که بخشی از قصه در قطار درحال حرکت نقل می‌شود، تداعی یک حرکت است. 

حرکت تاریخ. و خیلی خوب درآمده. این مخاطب به برخی گفتارها هم اشاره می‌کند که برایش مهم هستند مثل گزاره «ملتی‌که تاریخ خودرا نشناسد.»مخاطب دیگری به نکات خاص دیگری در مستند اشاره می‌کند. او معتقد است «همین‌که در این مستند چندین چهره مهم و تاثیرگذار فرهنگ و هنر این کشور را داریم، نعمتی است. 

از یک سو محمدعلی کشاورز و بیژن مفید را داریم که درباره استاد حرف می‌زنند در سوی دیگر اکبر عالمی و منصوره اتحادیه و خیلی‌های دیگر. حضور همین چهره‌ها بخودی خود این مستند را تبدیل به مدرکی‌تاریخی می‌کند».ازدید این‌مخاطب تکه‌های ناب دیگری هم در فیلم هست. مثلا سرنامه‌ای دولتی از«استان کرمان و بلوچستان» با زیر تیتر «سیرجان و پاریز». 

امروز «سیستان و بلوچستان» را داریم و در استان کرمان هم پاریز آن وزن آن زمان را ندارد که بر بالای سرنامه بنشیند. هرکدام از این تصاویر به تنهایی می‌تواند انگیزه‌ای باشد برای پژوهش‌ها و مستندهای مستقل دیگر. مخاطب سوم، به نکات ظریف دیگری اشاره دارد: «در این فیلم گفتگوهایی با چند پاریزی از اقوام و آشناهای دکتر داریم. همه در پاریز هستندهنوز. 

 

مستند از پاریز تا پاریس،سید جواد میرهاشمی چهارشنبه 16 اردیبهشت ماه ۱۴۰۳

به‌اصلاح روستاییان. اما چه آدم‌های با فرهنگ و دانایی. درباره ریشه نام پاریز می‌گویند، درباره مدنیت ولایت‌شان می‌گویند.» و «یک نکته دیگرکه کم جذاب‌تر از قبلی‌ها نیست. باستانی پاریزی نقل می‌کند معلمی را که در کودکی داشته و برای او بینوایان می‌خوانده. یعنی آموزش زبان را با بینوایان انجام می‌داده. این‌ها کم چیزی نیستند».

مثل فال حافظ

خسرو سینایی در این فیلم وقتی از باستانی پاریزی حرف می‌زند به نکته ظریفی اشاره دارد «کتاب‌های استاد به‌گونه‌ای است که از هرکجایش شروع کنی به خواندن، جواب می‌دهد. لازم نیست از ابتدای کتاب شروع کنی. مثل فال حافظ است!» 

این نکته را یکی از مخاطبان هم حسن می‌داندهم عیب. او معتقد است: «وقتی می‌شود کتاب تاریخی یا پژوهشی را از هر جا که بازکنید و بخوانید رشته از هم نمی‌گسلد، نشان از آن دارد که کتاب ساختار تعریف‌شده‌ای ندارد و نمی‌داند، نهایتا، چه می‌خواهد بگوید و از کجا باید شروع کند و به کجا ختم کند.» 

این مخاطب در ادامه به نحوه ادبیات دکتر باستانی پاریزی اشاره می‌کند و معتقد است «دکتر باستانی پاریزی هرچه خودش بداند و قبول داشته‌باشد، همان‌را روی کاغذ می‌آوردو چندان مقیدبه مستندکردن گفته خودش‌نیست. درکتاب‌هایش می‌بینیم در بسیاری از جاها پاورقی بسیار مفصل‌تر از خود متن است.

 و جالب‌تر آن‌که در برخی جاها پاورقی در پاورقی داریم. استاد بر پاورقی خودش هم پاورقی می‌نویسد. این نوع نگارش، درست است که از زیبایی و شیرنی زبان و گفتار استاد است ولی لزوما به معنای اعتبار علمی کلام نیست». وقتی صحبت به چنین نکات و ظرایفی می‌رسد، هارون یشایایی از مخاطبان می‌خواهددرباره فیلم صحبت‌کنند نه درمورد شخصیت آقای باستانی ‌پاریزی.

 «آقای میرهاشمی مسئول گفته‌ ها و نوشته‌های باستانی نیست. مسئول ساخته خودش است. ضمن آن‌که ما باید بپذیریم هر فیلم مستند یا سینمایی مهر و امضای کارگردانش را دارد و تنها کاری که می‌توانیم بکنیم آن است که نقد کنیم و تبیین کنیم آیا کارگردان توانسته حرف خودش را درست بزند؟

 

به هدفی که داشته، رسیده یا نه. ما نباید آرزوهای خود را سوار بر مستند ساخته‌شده و موجود کنیم.»

دکتر باستانی طناز!

کارگردان در پاسخ به کنجکاوی‌های چند مخاطب در خصوص انتخاب چگونگی روایت زندگی شخصیت فیلم، دوست دارد توضیح دهد. «ایده ناظر بر مستند من این بود که می‌خواستم نشان دهم این شخصیت معتبر فرهنگی، برخلاف گارد بسته‌ای که در ابتدا داشت، چقدر طناز و شوخ‌طبع است.

 درست مثل گفته هوشنگ مرادی کرمانی‌که کتاب باستانی را از هر کجا که شروع کنی، خواندنی ست، می‌خواستم مستند من هم چنان ویژگی‌ای داشته‌باشد.

خیلی دلم می‌خواست فیلم من از نظر ساختار و روایت، کپی رفتار و شخصیت استاد باستانی باشد. شنیده‌ایم که برخی بزرگان‌مان معتقد هستند اگر امثال ابوالفضل بیهقی امروز زنده بودند و دوربین در اختیار داشتند، حتما مستندساز می‌شدند. از بس که با تصویر و ساختار تصویری فکر می‌کنند و می‌نویسند.»

 سیدجواد میرهاشمی بر این باور است که اگر زمانه اجازه می‌داد و استاد باستانی پاریزی هم رغبت نشان می‌داد، او یکی از مستندسازان خوب کشور می‌شد. حتی دکتر ایرج افشار هم.

میرهاشمی که پرتره دکتر منوچهر ستوده و دکتر ایرج افشاررا هم ساخته، معتقد است این چهره‌ها انسان‌های چندوجهی و به‌اصطلاح ذوفنون هستند و اگر خودشان می‌توانستند یا می‌خواستند زندگی خودشان را به تصویر بکشند، حتما آثاری جاودانه داشتیم. 

میرهاشمی یادآور می‌شود که استاد باستانی پاریزی حتی در مورد موسیقی‌هم نظرات صائب‌و متقنی داشت.«ما علاقمند بودیم برای این فیلم موسیقی خاص خودش را داشته باشیم. امکانات اجازه نداد. 

از مجموعه‌ای از موسیقی‌ها استفاده کردیم که غالبا مورد پسند و اشاره استاد بود و خوشحالیم که اشارات ایشان در مورد موسیقی متن خیلی خوب در جایش قرار گرفت و ما درمجموع راضی هستیم هرچند می‌شد خیلی بهتر از این باشد».

حوصله تاریخی

برخی از مخاطبان بر این عقیده بودند که زمان فیلم می‌توانست کم‌تر از این باشد بی‌آن‌که لطمه‌ای بر فیلم وارد کند. خود کارگردان و همین‌طور تدوین‌گر آن، پرویز حسنلو که در جلسه حضور دارد، معتقدند در آن زمان که فیلم را تدوین کردند، معتقد بودند نمی‌شود در کم‌تر از این زمان حق مطلب را ادا کرد. 

حتی گاه افسوس می‌خوردند که فلان تکه از قلم افتاده. ولی اگر امروز این فیلم را بسازند و تدوین کنند، شاید زمان فیلم کوتاه‌تر شود.همه این‌ها بستگی به حال و هوای زمانه و شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه دارد.

اما جالب است که تعدادی از مخاطبان، پاسخ بهتری به کسانی دارند که زمان فیلم را زیاد می‌دانند. یکی از آن‌ها می‌گوید «درست است این مستند طولانی بود، ولی عمیق هم بود. بسیار نکته و تصویر به یادماندنی داشت.

مگر می‌شد از نگاه استاد پاریزی به قاب عکس خود و همسرش چشم پوشید. مگر می‌شد تصاویر و سکانس‌هایی چون رفتن بر مزار ویکتورهوگو را کم یا حذف کرد؟» فخرالدین سیدی که دستی در ساخت مستند دارد، خیلی جدی و پرشور بر این باور است که «ایرادگرفتن از طولانی‌بودن فیلم چندان مناسب نیست.

 هرچه تصویر بیشتر ببینیم از این چهره‌ها، باز هم کم است.» سیدی دوست دارد تاکیدکند «حاضریم ساعت‌ها بنشینیم و راش‌های فیلم را ببینیم. این‌ها همه سند هستند. سند تاریخی و غیر قابل انکار».

واقعیت آن است که برای دیدن مستندهای جدی در حوزه تاریخ و مردم‌شناسی باید صبور بود. به‌ویژه وقتی بدانیم و به یاد آوریم که متاسفانه بسیاری از چهره‌های بزرگ تاریخ معاصر ایران از بین رفتند بی‌آن‌که حتی فیلم‌های گزارشی از آن‌ها داشته‌باشیم. 

میرهاشمی به این حقیقت اشاره می‌کند که «استاد پاریزی نود سال عمر کرد. عمری پر از تلاطم و فعالیت. آیا یک دقیقه برای هر یک سال عمر او زیاد است؟ نه قطعا.»

اوضاع زمانه

کارگردان در خلال گفتگو چندبار تاکید می‌کند که فقط وجه نویسندگی و طنز نهان و آشکار آثار و رفتار باستانی پاریزی مدنظرش بوده و به وجوه دیگر زندگی او ورود نکرده. امکانش‌نبود.

 بااین‌حال یکی‌از مخاطبان معتقد است باید به بافت و شرایط اجتماعی روزگار او هم پرداخته می‌شد.

حتی به اشاره. می‌گوید: «سینه استاد باستانی پاریزی، قاعدتا، مخزن‌الاسرار تاریخ معاصر ایران بود. او در کودکی و نوجوانی دوره رضاشاه را تجربه کرد.

عشق, گزارش مستند از پاریز تا پاریس, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

سپس جنگ بزرگ جهانی دوم را شاهد بود. سال‌های رونق سیاسی و جولان اندیشه‌های سیاسی و جنبش ملی‌شدن نفت را در اوج شکفتگی جوانی و اوایل بزرگسالی از سر گذراند. سال‌های خفقان پس از کودتا را زندگی کرد. التهابات سال‌های 41 و 42 را شاهد بود. 

انقلاب اسلامی را زندگی کرد. به عبارتی دیگر، کاتالوگی از کل تاریخ ایران را در قالب وقایع نودسال اخیر مقابل چشم داشت. چگونه است که هیچ اثری از این اتفاقات در فیلم نیست. شخصیت محوری فیلم هیچ چسبندگی با متن اجتماع و زندگی ندارد. خودش است و دوستان و خانواده‌اش».

کارگردان این نکات را قبول دارد و مصر است که چارچوب انتخاب‌شده برای این مستند چنین فرصت و امکانی به کارگردان نمی‌دهد. 

اگر کوچک‌ترین ورودی به این بخش از زندگی و شرایط اجتماعی اطراف آن می‌داشت قطعا امکان کنترلش نبود و به زمان بسیار بسیار بیشتری نیاز بود نه در حد این صد دقیقه. با این حال، مژده می‌دهد در مستند «یاد و یادبود» وجوه متنوع‌تری از زندگی و آثار استاد باستانی وجود دارد.

 

 

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx