صدو بیست و ششمین شب فیلم/ 7 شهریور ماه 1403 خورشیدی
نمایش مجموعه فیلمهایی با موضوع موسیقی ایران، فرصتی است که یک بار دیگر غرور ملیمان گل کند و به داشتههای موسیقایی کشورمان بنازیم. در بیست و ششمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان، کاری از محمد تهامینژاد را دیدیم که در سال 1369 ساخته به عنوان پرتره استاد احمد عبادی.
تهامینژاد به سبب کسالتی که دارد نتوانشت در نشست بعد از نمایش فیلم شرکت کند و به صورت نلفنی فرصت یافتیم صدایش را بشنویم و مختصری درباره فیلم از زبان او بشنویم. میدانیم که این فیلم در چارچوب مستندهایی با موضوع موسیقی ایران به کارفرمایی رادیو تلویزیون ایران ساختهشدند.
تهامینژاد میگوید «وقتی از من خواستند این فیلم را بسازم، شرط کردند که ساز نباید دیدهشود! من نپذیرفتم. چگونه میشود فیلمی درباره یک موزیسین بسازی ولی ساز تخصصی او را نشان ندهی.»
ظاهرا پس از رفتوبرگشتهایی، مدیر پروژه تلویزیون از کارگردان میخواهد فیلم را با سلیقه و دید خودش بسازد، اگر تلویزیون محدودیت داشت، پخش نمیکند! و این چنین میشود. به گفته کارگردان «فیلم رفت آرشیو. نزدیک به بیست سال فیلم دیده نشد.
از آن به بعد هم خبری نداشتیم و سرنوشت فیلم کاملا در زیر غبار ماند». جالب است که تهامینژاد به طورضمنی اعلام میکند «خودم این فیلم را ندیدهام». و این خیلی عجیب است.
تهامینژاد خوشحال است که اثرش به نمایش درآمده و مخاطبین خودش را پیدا میکند. به هرحال، فیلم در حدود 53 دقیقه است و عموما بر اساس روایتهای خود استادعبادی میچرخد و اصراری به جمعآوری نظرات دوستان و مریدانش ندارد.
تنها دوسه مورد از دوستان یا شاگردان او را میبینیم که در کنار استاد هستند و پرسشهایی را مطرح میکنند یا آموزشی میبینند. از جمله کامبیز روشنروان و شهرام ناظری. روشنروان درباره ظرایف موسیقی ایران از استاد میپرسد و از بداههنوازی او میپرسد و شگردهای بداهه. ناظری هم با ساز استاد قطعهای را تمرین میکند. اصولا روال کار کارگردان این نیست که برای موضوع خود شاهد جمع کند. قصه زندگی استاد عبادی، روایتگونه و سینمایی است.
ساز عبایی
کارگردان به دو سه نکته ظریف اشاره میکند. ازجمله روایت میکند که «استاد عبادی شخصیت خاصی داشت و کمی هم بیش از روال معمول «رسمی» بود و اصولا غالب افراد که محضرشان میآمدند دستبوس بودند و احترام او را بهجا میآوردند».
این موضوع را هم از زبان تهامینژاد شنیدیم که تمام دیدارهای استاد در همین یک اتاق برگزار میشد. اعم از دیدار آموزشی یا شخصی. با آن پردههای بلند و سنگین. انگار این فضا نوعی قداست برای او داشت. و به همین خاطر،وقتی تصویر احمد عبادی را میبینیم که در کنار استخر یا دریاچهای کوچک نشسته و ساز میزند، حتما باید پذیرفت «انگار اتفاقی در رفتار و منش استاد عبادی پیش آمده».
کارگردان از اجزای اصلی اطراف عبادی به سهتار خاصی هم اشاره میکند که به زعم خود استاد «ساز عبایی» بود. با کاسه تخت که راحت قابل نقل و انتقال در زیر عبا بود. تهامینژاد در جایجای فیلم دستان استاد عبادی را با نمای درشت نشان میدهد انگار تاکید میکند بوسهزدن بر این دستان شایسته است و ابایی ندارد چینوچروک این دستان عزیز را در منظر دید همگان قرار دهد.
کودک اول و آخر فیلم!
محمود یارمحمدلو که تحت تاثیر فیلم قرار گرفته، از «صدسال تنهایی» یاد میکند و صحنههایی از این فیلم را از نظر ارزش هنری همپای آن برمیشمارد. او معتقد است «این فیلم را میتوان به عنوان سرمشق به دانشجوها معرفی کرد.
همانگونه که هنرآموزان خطاطی باید از روی خط استاد تقلید کنند و بیاموزند، هنرجویان سینما هم باید این فیلم را ملاک خود قرار دهند». او ادامه میدهد «وقتی کودکِ اولِ فیلم را که در سایه و تاریکی قرار دارد، میبینیم، میتوانیم حدس بزنیم که تصویرش را در آخر فیلم هم خواهیم دید. روشی هوشمندانه و هنرمندانه برای جمعکردن درست فیلم».
یکی از مخاطبان اضافه میکند «فیلم با این بچه شروع میشود که میآید دست استاد را میبوسد و شروع میکند به اجرای دستور استاد، و با همان بچه هم تمام میشود ولی اینبار او را سرپا و در برابر استاد میبینیم که آماده تحویل درس است.
استاد میگوید «دیر کردی چرا؟». همین پوزیشنو همینجمله نشان میدهداین کودک همان کودک اول فیلم نیست. رشد کرده و استاد او را خطاب قرار میدهد». استعارهای از شروع و پایان یک قصه و روایت سینمایی.
نور و سایه
نور در این فیلم حکم پرسونا را دارد. بخشی از بار قصه را به دوش میکشد. یکی از مخاطبان این وجه از اثر را مورد تاکید قرار میدهد و معتقد است «استفاده از سایهها بسیار ظریف و هنرمندانه است.
مثلا سایه ساز روی فرش. یا در سایه قرارگرفتن شخصیتی که موضوع اصلی نیست، در برابر نوریکه بر اندامو فضای استاد عبادی پاشیده میشود. به همین خاطر استفاده از نقش و موتیفهای معماری قاجاری هم کار را برجستهتر میکند و شیشههای رنگی به کمک این بازی نور و سایه میآید.» این مخاطب استفاده از کلوزآپها برای نشاندادن ساز یا دست استاد را هم نوعی پاشیدن نور روی موضوع میداند و تاکید کارگردان، بر آنچه که دوست دارد به مخاطب بگوید.
رسول پیروی علاقمند است بداند چرا در یک سکانس مهم که استاد خاطراتش را با همسرش مرور میکند و از او میخواهد تکههایی از کارهایش گذاشتهاش را در نوارهاییکه در رادیوپخش است بگذارد، خود همسر در سایه و تاریکی است. آیا عمدی در کار بوده یا به دلیل عدم امکانات کافی نورپردازی است.
یکیاز مخاطبان معتقد است این کار عمدی است و کارگردان علاقه نداشته وارد زندگی شخصی استاد عبادی شود و فقط در حد اینکه همسری دارد که گاه در کنار هم نواهای استاد را باهم گوش میکند، اکتفا کرده. اگر او را در روشنایی نشان میداد، انتظار میرفت وارد مناسبات زندگی شخصی او هم بشویم که سیاست کارگردان نبود.
البته وقتی این پرسش را از تهامینژاد پرسیدیم، او اعلام کرد «چندان برنامه و قصد خاصی در این مورد نداشته و شاید هم بد نبود کمی روشنایی به آن قسمت انداخته میشد».
هرچه بود حاوی نکات زیبای سینمایی و روایی بود که نشان از ظرافت و عمق پژوهشی دارد که پشتوانه تولید این مستند است.
روایت داستانی
روال اثر بهگونهای استکه انگار استاد عبادی به عنوان یک بازیگر نقش خود را بازی میکند. در کلیت اثر، هیچجا اطلاعرسانی مستقیم وجود ندارد. مثلا اگر در باره بداههنوازی که یکی از ویژگیهای مهم و برجسته احمد عبادی است، صحبت میشود، اطلاعات مربوط به آن در جریان یک گفتگوی بین دو هنرمند ارائه میشود.
کامبیز روشنروان در محضر استاد هست و باهم درباره بداههنوازی صحبت میکنند. یا اگر در مورد تطبیق روش نواختن سهتار با امکانات رادیو حرف زده میشود، در قالب روایت خاطرهای است که احمد عبادی در شروع کار در رادیو با آن مواجه است. و چه زیبا و موثر این تطابق را مطرح میکند.
این موضوع را امیرهادی ملکاسماعیلی به اینشکل تعریفمیکند که «یکی از ویژگیهای مهم تهامینژاد آن است که اگر بخواهد میتواند مرز بین سینمای داستانی با سینمای مستند را به هم بریزد. نمونه بارز این روش را در مستند «از مشروطه تا سپنتا» میبینیم که در تکههایی از فیلم با انیمشنهاییکه ساخته روند حرکت سینما را تعریف میکند.
در پرتره استاد عبادی هم ما با یک قصه درگیر هستیم و عبادی نقش زندگی خودش را بازی میکند. وقتی شهرام ناظری را در کنار عبادی میبینیم، به این خاطر نیست که آمده برای ما از استاد عبادی حرف بزند. او را میبینیم که میخواهد آواز خود را با ساز استاد همنوا کند.
یعنی تکهای از قصه زندگی استاد تصویر میشود نه یک اطلاعرسانی خشک». به اعتقاد این مخاطب، «بدین ترتیب، محمد تهامینژاد بخشی از سینمای داستانی را در قالب یک اثر مستند درمیآورد و آن را دراماتیک میکند».
این فیلم 34 سال پیش و با امکانات محدود آن زمان ساختهشده ولی ظرایفی در نور و سایه دارد که آن را تبدیل به یک اثر دانشگاهی و قابل تدریس میکند!
حسِ شخصی
یکی از ویژگیهای این مستند آن است که تاکید خاصی بر حسیبودن کامل موسیقی ایران دارد. نه تنها حس شخصی بلکه حس مکان هم. استاد عبادی بارها تاکید میکند «صدا و حسِ سازی که در این اتاق مینوازید با حسو صدای آن در اتاقی دیگرفرق دارد.»
او در پاسخ یکی از هنرجویانش که میپرسد بهتر است با تکسیم شروع کند یا نه، میگوید «مهم نیست. مهم آن است که محکم بزنی و حس خودت را بیان کنی!». این موضوع چنان اهمیتی دارد که به اعتقاد محمود یارمحمدلو «چون موسیقیایران ارتباط بسیاری با حس دارد، تقریبا فیالبداهه است. یک رشته پیشفرضهایی داردو بر اساس آن پیشفرضها است که یک قطعه نواخته میشود ولی این قطعه ممکن است در اجرای من غمناک ازآب درآید در اجرای کسی دیگر شاد».
جالب است این موضوع را مخاطب دیگری به حوزه معماری میکشاند و معتقد است در معماری هم این حس خودش را درقالب مُهر و امضای معمار خودش را نشان میدهد.
اگر ده نفر برای یک زمین مشخص طرح یک مدرسه ششکلاسه را بدهند حتما ده طرح متفاوت خواهدبود که احتمالا هیچکدام عین یکی دیگر نیست. این خاصیت هنر و برخورد هنری با موضوع است». در خصوص بداههنوازی به این موضوع هم اشاره میشود که «روحالله خالقی و کلنل وزیری هم متعلق به دوره بداهه هستند. دستگاه موسیقیایرانی مثل یک چشمه جوشان است.
بههمین خاطر باید آن را با حس و حال خودت بنوازی». برای این موضوع، یارمحمدلو «نینوا» از حسین علیزاده را شاهد مدعا دارد. «آیا کسی دیگر میتواند آن حسی را در شنونده برانگیزد که علیزاده برانگیخته؟ قطعا هر فرد دیگری اگر همین نتها را بزند آنی نمیشود که علیزاده درآورده. حس شخصی او در پشت اثر است».
روش آموزش ایرانی!
مرجان یشایایی به تجربه خودش اشاره دارد و چنین نقل میکند: «در خانواده ما موسیقی و بهویژه آموزش تار یک سنت است. ولی صرف زمانی زیاد از طرف من برای آموختن ساز پیش استادان مطرح امروز، به جایی نرسید» او وقتی درباره آن تجربه و این فیلم صحبت میکند به یک نکته ظریف و مهم اشاره دارد.
«با دیدن این فیلم تمام پرسشهای من جواب گرفت. فهمیدم روش اصلی و درست آموزش موسیقی ایرانی روش استادشاگردی است. در این فیلم دیدم رابطه فرد با فرد استاد با هنرآموز چقدر در آموزش موسیقی مهم است. کلاسهایی که من در آنها شرکت کردم فاقد این تجربه بود. صفحه نت به ما میدادند که برویم آن قطعه را تمرین کنیم و بیاییم پس بدهیم.
روشی خشک و غیرشخصی. در این مستند دیدیم چگونه رابطه شخصی استاد عبادی بر وجود و حس هنرآموز غالب است و او را بالا میکشد.» اما این همه داستان نیست. به گفته ترانه یلدا، بداههنوازی به معنای عدم نیاز به نت و آموزشی علمی نیست.
استاد صبا که یکی از بزرگترین موزیسینهای ایران است این افتخار را دارد که توانست در نتنویسی و تبدیل نغمههای بومی و ایرانی به نت نقش بزرگی بازی کند. پس نت به خودی خود مشکل نیست، مشکل در نحوه ارتباط حسی نوازنده با نت و دستگاه موسیقی است.»
استاد عبادی در این اثر تاکید دارد کسی میتواند بداههنوازی کند که تسلط کامل به تمام دستگاهها و مقامها داشتهباشد و بداند کجا از یک دستگاه میتوان به دستگاه دیگر رفت. طرف باید ریزهکاریهای تمام وجوه موسیقی ایران بشناسد تا بدهه بنوازد.