ابوالحسن صبا, گزارش مستند ابوالحسن صبا, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

صدو بیست و یکمین شب فیلم/ 3 مرداد ماه 1403 خورشیدی

یک گزاره مهم و ظریف هست که «رمز موفقیت یک جامعه آن است که گذشته نزدیک خود را کامل و خوب بشناسد». یکصدویکمین شبِ فیلم «خانه اردیبهشت اودلاجان» یادآور این گزاره بود. مستند ابوالحسن صبا با مروری بر ویژگی‌های اصلی استاد صبا، یادآور دوره باشکوهی از موسیقی ایران است. کافی است به استادانی اشاره کنیم که صبا در محضرشان درس آموخته: میرزا عبدالله فراهانی، درویش‌خان و علی‌نقی وزیری استادان تار و سه تار او بودند، مرحوم حسین هنگ‌آفرین استاد ویولن صبا بود. حسین اسماعیل‌زاده استاد کمانچه او.

 ابوالحسن نزد علی اکبرخان شاهی سنتور، نزد اکبرخان نی و نزد حاجی خان ضرب را آموخت. صبا در چنین دوره‌ای بالید و استاد شد. اما، چرا همه شاگردان این اساتید «صبا» نشدند؟ این همان نکته‌ای است که خیلی جای تامل دارد. محمود یاراحمدلو، مستندساز، با ذکر گوشه کوچکی از زندگی صبا، به خلاقیت‌های خاص او اشاره می‌کند. «در دوره‌ای، صبا از سوی علینقی وزیری مامور راه‌اندازی مدرسه موسیقی در گیلان می‌شود. او در این ماموریت، دو قطعه فولکلور گیلان را وارد موسیقی دستگاهی ایران می‌کند.

 این دو قطعه که تحت عنوان ارمغان صبا معروف هستند، همان «در قفس» و «زرد ملیجک» گیلانی هستند.» این جنس خلاقیت‌ها و نوآوری‌ها است که ابوالحسن صبا را تبدیل به چهره‌ای یگانه در موسیقی ایران کرده. در متن مستند، حسن تهرانی، استاد ساز ضرب، قطعه‌ای را می‌نوازد و تفاوت روش صبا با روش جاری را توضیح می‌دهد و با تاکید اعلام می‌کند آن‌چه که به روش حسن تهرانی در نواختن ضرب معروف است، در واقع روش استاد صبا است. «او است که این ظرایف را در نواختن ضرب به ما یاد داد».

فیلم مستند ابوالحسن صبا در سال 1347 به سفارش رادیو تلویزین ملی ایران ساخته‌شده. با امکانات آن زمان.

 شاید به همین دلیل است که کارگردان در نشان‌دادن ظرایف اجرای سه نفره بدیعی، پایور و تهرانی مجبور می‌شود چند بار روی هریک از نوازندگان زوم کند.

 ظاهرا تمام صحنه با یک دوربین برداشته‌شده. ضمن‌آن‌که به‌نظرمی‌آیداجراهای سه‌نفره این استادان هم با یک برداشت ضبط شده‌اند!

بزرگان موسیقی

چهره‌هایی را در این مستند می‌بینیم، که همگی الان جزو تاریخ موسیقی ایران هستند، این ویژگی، مستند را تبدیل به سندی تاریخی می‌کند. 

معروف است مرحوم استاد علی‌اکبر عالمی می‌گفت هر عکسی که امروز می‌گیرید فردا بخشی از تاریخ است. در این مستند مهدی برکشلی، حبیب‌الله بدیعی، فرامرز پایور، حسن تهرانی، ابراهیم قنبری مهر، ظفر بختبار، محمد بهارلو، داریوش صفوت، منوچهر جهانبگلو و چند چهره شاخص دیگر را می‌بینیم که درباره صبا و موسیقی ایران صحبت می‌کنند.

 به قول یارمحمدلو، خود همین اجتماعِ هنرمندان درجه یک آن زمان، کافی است تا این مستند را در حد ماندگارترین‌های سینمای مستند ایران بدانیم. می‌گوید «فرامرز پایور سلطان موسیقی ایران بود. مگر می‌شد از او بخواهید دوباره اجرا کند چون برداشت خوب نبود!. 

همین امر سختی کار فیلم‌ساز را نشان می‌دهد. او مجبور بوده بخش‌های اصلی فیلم را با یک برداشت بگیرد و به همین خاطر است که گاه زوم می‌کند و گاه نمای دور می‌گیرد. در این مستند اجراهای سه‌نفره پاساژهای فیلم هستند.»

دقت‌های هنرمندانه

یکی از مخاطبان، که آشنایی‌هایی با خانوده صبا دارد. به نقل از غزاله، دختر صبا می‌گوید: «پدرم در یکی از سفرها متوجه نقل و انتقال گروهی زندانی می‌شود. وضع زندانی‌ها برای صبا تاثرانگیز بود. درجا به این فکر می‌افتد قطعه‌ای در وصف حال آن‌ها بنویسد. کاغذ در دسترس نبود.

 روی کاغذ سیگار قطعه را می‌نویسد و در برگشت به خانه روی کاغذ مناسب آن را دوباره‌نویسی می‌کند و تبدیل به یکی از آهنگ‌های صبا می‌شود».

 وقتی صحبت از سیگار و کاغذ سیگار می‌شود، یکی از مخاطبان به رسم و رسوم آن‌ سال‌ها اشاره می‌کند که سیگارکشیدن یکی از عادت‌های بسیار رایج هنرمندان بود. 

در مستند می‌بینیم حسن تهرانی در حین اجرای کنسرت سیگار به لب دارد و دودش رو صورت پایور می‌آید. یا در گفتگوی بهارلو شاهدیم که در طول تمام گفتگو او سیگار به لب دارد و مرتب هم حرف می‌زند بی آن‌که سیگار از لبش بیفتد! 

قطعا اگر امروز کسی بخواهد در حین مصاحبه سیگار بکشد، معمولا تصویر قطع می‌شود تا تصویر سیگارکشیدن ضبط نشود ولی در آن دوره، هیچ قبحی نداشت. شاید هم نشانه روشنفکری بود.

 

مستند ابوالحسن صبا، احمد فاروقی چهارشنبه 3 مرداد ماه ۱۴۰۳

هنرمند چند وجهی

ابوالحسن صبا، در نگاه اول، موزیسین است. آهنگساز است و نوازنده. اما از جنس هنرمندانی که چندوجهی هستند. دقت کنیم که برخلاف هنرمندان امروز، او با یک ساز مشخص آشنا نبود. 

همه سازها را پیش استادان برجسته زمان خود یاد گرفته‌بود. پس نخستین نشانه چندوجهی‌بودنش همین تسلط بر سازهای مختلف است.

 دومین نشانه چندوجهی‌بودن او تسلط بر معماری ساز است. به نقل از قنبری مهر، که شاید بزرگ‌ترین سازنده ساز ویولون در ایران بود، صبا وقتی او را می‌بیند که برای آموزش موسیقی آمده‌بود، با دیدن دستان او، می‌گوید «دستان و اندام تو مناسبت تمام با ساخت ساز دارد» و او را تشویق به ساخت ساز می‌کند. قنبری مهر می‌گوید خود استاد صبا رموز ساخت ساز را هم به او گفت. استاد صبا با این دانش و احاطه بر اصول است که می‌تواند در معماری برخی سازها هم دست ببرد تا ظرفیت موسیقایی آن‌ها را افزایش دهد.

 از سوی دیگر، صبا با نقاشی و پیکر تراشی هم آشنا بود. آن‌هم به صورت آکادمیک. سال‌ها در هنرستان کمال‌الملک آموزش دید. با این وسعتِ ارتباط با هنرهای مختلف است که او توانست قطعات جاودان موسیقی بنویسد. جالب آن‌که او با بزرگان شعر هم ارتباط نزدیک داشت. با نیما و شهریار دوست بود. وقتی چشم از جهان فروبست، شهریار در سوگ او شعر سرود. «ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی؟/ چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی؟» و آخرین نکته در چندوجهی بودن استاد صبا آن است که او نه فقط هنرمند، بلکه کارگزار و دولتمرد هم بود. در تاسیس مدارس موسیقی نقش داشت، در دانشکده هنرهای زیبا فعال بود و با وزارت فرهنگ و هنر به عنوان مدیر همکاری می‌کرد. با چنین پشتوانه و پس‌زمینه است که چنین آثار ماندگاری خلق کرد.

هنرمند بودن!

در نشست پس از تماشای فیلم، نکات حاشیه‌ای ریز ولی مهمی هم مطرح شد. محمود یارمحمدلو می‌گوید «وقتی می‌خواستیم پرتره‌ای از ابراهیم قنبری مهر بسازیم که البته داستان‌های خود را دارد، استاد قنبری گفت لازم نیست از چهره من عکس و فیلم بگیرید. دستان مرا تو قاب قرار دهید!» یک هنرمند چقدر باید وارسته و فروتن باشدکه اصرار ندارد چهره‌اش در اسناد و تصاویر بماند. او ناب‌ترین سازنده ویولون بود و شهرتی جهانی داشت. 

خانم پروانه سلیمانی از صبا و محبوبیت او در بین اهالی شهر نقل می‌کند: «خانه ما در کوچه روبروی خانه ابوالحسن صبا بود. آن خانه، آن زمان دوطبقه بود و پنجره‌ای به خیابان داشت. ما در ترددهای عادی روزانه او را در پشت پنجره می‌دیدیم‌ مرتب قدم می‌زند و چیزهایی به شاگردانش گوشزد می‌کند.

 آن روزها، می‌شنیدیم که فرامرز پایور یکی از شاگردان او بود و مرتب به آن خانه می‌آمد». خانم سلیمانی روز درگذشت استاد صبا را هم به خاطر دارد که «تشییع جنازه بزرگ و آبرومندی بود. همه بودند. همه. بیش از همه، اهالی محل. از کاسب و بازاری تا خانه‌دار و معلم و معمم.» و اضافه می‌کند «یاد تصاویر و توصیف تشییع مولانا می‌افتیم که چگونه دسته دسته مردم به دنبال تابوت در حرکت بودند. مثل یک سیل خروشان.» 

در آن زمان شاید مغموم‌ترین فرد از اطرافیان استاد صبا، همسر مهربان او بود. «یادم هست خانم منتخب صبا در ردیف اول پشت تابوت غمگین می‌دوید و گریه می‌کرد.» مردم قدر هنرمندانشان را می‌دانند و احترامشان را دارند. آن روز تعداد کثیری از هنرمندان و موزیسین‌ها در میان خیل عظیم مردم بودند. همکاران رادیو تلویزیونی صبا هم آمده‌بودند. غوغایی بود. تا سر خیابان. از آن‌جا پیکر او را سوار بر خودرو کردند و بردند. رفت.

سبا، نوه صبا!

سبا نوه دختری ابوالحسن صبا، دختر اسماعیل خویی است. اسماعیل خویی و رکسانا صبا. ظاهرا این خانم عزیز بود که پیگیر و مصمم بانی خیر شد تا خانه صبا تبدیل به موزه شود. الان نیم قرن است که این خانه در خیابان ظهیرالاسلام پذیرای دوستداران استاد صبا و موسیقی ایران است. هرچند وجود این موزه می‌توانست محرک توسعه فرهنگی محله شود، ولی در شرایط حاضر منشا اثر نیرومندی نیست و در میان تجارت کاغذ و مقوا تنها مانده‌است.

موزه استاد صبا بسیار ساده و جمع‌وجور است. فقط ۲۳۰ متر مربع مساحت دارد و در ورود به آن، یک حوض کوچک پر آب در وسط حیاط وجود دارد که زیبایی و نشاط خاصی به موزه بخشیده‌است.

 زیرزمینی دارد که شبیه به حوض‌خانه‌های قدیمی است. قدیم، استاد از این فضا برای تدریس استفاده می‌کرد. استادانی چون احمد عبادی، غلامحسین بنان، علی‌اکبر شهنازی، فرامرز پایور، علی تجویدی، علی اصغر بهاری و بسیاری دیگر، در این خانه از استاد صبا آموزش موسیقی دیده‌اند.

 معماری موزه بسیار ساده، باصفا و دلنشین است و کاملا به سبک خانه‌های قدیمی ایرانی است.  این خانه به وصیت استاد صبا پس از مرگش در ۲۹ آبان سال ۱۳۵۳ به موزه تبدیل شد.

 در موزه استاد صبا بخشی به تصاویر، نامه‌های اداری، مکاتبات و اسناد، وسایل شخصی از جمله عینک، قلم، دوات، کت و شلوار رسمی، ماسک گچی و اشعار و نوشته‌های استاد اختصاص یافته‌است. 

در بخشی دیگر، مجموعه‌ای از سازها وجود دارند که دارای ارزش و قدمت کم نظیری هستند. در آخرین بخش موزه، مجموعه‌ای از یادگاری های همسر استاد به نمایش گذاشته شده، شامل ۹۰ عروسک با لباس‌های مختلف قومی و محلی ایرانی. همسر استاد صبا استاد و مدرس صنایع دستی بود.

چند ویژگی مهم

مستند ماندگار ابوالحسن صبا، دو ویژگی بسیار مهم دارد. نخست آن‌که کشکولی نیست. سرشار از گفته‌ها و تمجیدهای با ربط و بی‌ربط نیست. 

اگر داریوش صفوت درباره صبا صحبت می‌کند، در ارتباط با روش آموزش خاص سه‌تار توسط استاد صبا است. و وقتی حسن تهرانی درباره صبا سخن می‌گوید، قصدش ستایش نیست. می‌خواهد ابداع ویژه صبا در نواختن ضرب را توضیح دهد. 

 

 
 

ابوالحسن صبا, گزارش مستند ابوالحسن صبا, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

دیگران نیز همین‌طور. دومین ویژگی مهم مستند آن است که در غم زادروز و امور شخصی و خانگی استاد صبا نیست. دغدغه فیلم‌ساز فضای فرهنگی و هنری زمان استاد صبا است.از این جهت، می‌توان این مستند را جزو آثار ماندگار در تاریخ تحول موسیقی ایران قلمداد کرد. متاسفانه خالق این اثر هم عمر زیادی نداشت و در طول عمر هنری او فقط چهاراثر ثبت‌است.

 به‌قول امیرهادی میراسماعیلی «احمد فاروقی مستندسازی است که قدرش کم دانسته‌شده. او بسیار با دقت و تخصصی کار می‌کرد.» با این حال، میراسماعیلی در شگفت است که چرا فاروقی در این مستند سراغ روح‌الله خالقی نرفته. «کسی که در تدوین تاریخ موسیقی ایران، هنوز هم، تک و بی‌همتا است. کتاب سرگذشت موسیقی ایران در طول سال‌ها و دهه‌ها مرجع اصلی شناخت موسیقی ایران بوده و هست. او از دوستان و دوستداران صبا بود و در کتابش بسیار به نیکی از او یاد کرده‌است.» فاروقی چهار مستند ساخته: «طلوع فجر» درباره تهران، «افق» درباره اصلاحات ارضی، «ابوالحسن صبا» و «چشمی که می‌شنود» درباره بهمن محصص.او 1372، در 55 سالگی درگذشت. یادش گرامی باد.

 

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx