صدو سیونهمین شب فیلم/ 28 آذر ماه 1403 خورشیدی
محمود یارمحمدلو در ابتدای نشستِ پس از نمایش صدوسیونهمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان که اختصاص به مستند«آرمانشهریدر ریگزار» داشت، به نقل از مهندس محمد بهشتی، ویژگی مهم مستند را چنین خلاصه کرد که «مستند بیشتر با فکر سروکار دارد و فیلم داستانی با احساس. داستان و درام احساس را درگیر میکند، ولی مستند مخاطب را با فکر درگیر میکند».
این حرفها پیشدرآمدی شد از فخرالدین سیدی درباره چگونگی کلیدخوردن ساخت این مستند بپرسیم. میگوید: «فعالیتهای دکتر کوثر را دنبال میکردم. قبلترها، در مطالعات محیط زیستی، خیلی علاقمند بودم پرتره او را بسازم. دقیقا در جریان بودم چه میکند. گروه دانش شبکه اول تلویزیون برنامهای را تعریف کرد تحت عنوان «فرزانگان ایران». طرح را به آنها دادم، پذیرفتهشد. رفتیم شیراز. سال 1380.
چون تمام فعالیتهای ایشان را از روی کتابها و گزارشهامطلع بودم، نیازی به مطالعات میدانیوسیع نبود. رفتیم خدمت ایشان. به گرمی پذیرفت. قرار شد برویم دشت گربایگان. امکانات اولیه فراهم بود. مقر دکتر کوثر مرتب میزبان مهمانان از ایران و خارج از ایران بود. دکتر هم با روی خوش از آنان پذیرایی میکرد.
مهمانانی از هند و آفریقا در کنار دانشجویان کشاورزی. دکتر کوثر برای فهم راحتتر آبخوان داری، ماکت بزرگی از هشتاد هکتار موضوع فعالیت خود را ساختهبود و با آن موضوع را به علاقمندان توضیح میداد. با آن ماکت نشان میداد چگونه سیل ویرانگر میتواند تبدیل به نعمت شود. چگونه مسیر سیلاب را در نقاطی از دشت میشوان به سمت آبخوان هدایت کرد.
در پاییندست دشت هم چند چاه عمیق حفر کردهبودند تا بخشی از رواناب و سیل را در خود جای دهند برای روزهای مبادا.» سیدی در ادامه به تاثیر روش آبخوانداری دکتر کوثردر جایجای این کشور پهناور اشاره دارد و از جمله اشاره میکند به دشت طبس. «حلوان در نزدیکی طبس با این روش تبدیل به یک نخلستان بزرگ شدهاست. اگر در گذر از نزدیکی طبس دقت کنیم، خاکریزهای آبخوان را کاملا عریان و آشکار میبینیم. دنباله کار دکتر کوثر».
شاعرانگیِ گفتار
در تمام طول فیلم، در پسزمینه تصاویر، گفتار نرم و ملایمی داریم که خود سیدی میخواند. یارمحمدلو، با اشاره به این گفتار، معتقد است، «حرف درستی است که هرچه از عمر ساختهشدن مستند بگذرد، زیباتر میشود. فیلم سیدی هم از این دست مستندها است.
نحوه ارائه متن گفتار، نشان میدهد کارگردان توانسته ارتباط درست و زیبا با موضوع برقرار کند. نوعی شاعرانگی در آن است که در بسیاری از آثار مستند نمیبینیم. نحوه ارائه گفتار نشان میدهد فیلمساز عرق و علاقه خاصی برای کار دارد. علاوه بر جذابیت گفتار، دکتر کوثر هم خیلی خوب حرف میزند».
مرجان یشایایی، با اشاره به سابقه فعالیتش در نشریه سلامت، معتقد است «اهمیت و ارزش این فیلم بدین خاطر است که نمایندگی میکند بخش کارشناسی و علمی محیط زیست و دانش بومی ما را. دکتر کوثر دانشآموخته آمریکا، آموختههایش را با دانش بومی میآمیزد و در برابر تفکر سازه، تفکری بومی قرار میدهد.» او تاکید دارد که «تفکر سازهای در دورهای طولانی در ایران تفکر غالب بود و امثال دکتر کوثر بالبال میزدند تا جلو این تفکر را در کشور بگیرند».
خرخاکی!
سیدی خاطره قشنگی از دکتر کوثر نقل میکند که نشان از تسلط او بر بوم و سرزمین دارد. میگوید: «در دفتر دکتر کوثر نشستهبودیم و گپ میزدیم. دکتر گفت اگر پول داشتهباشم، یک مجسمه یکمتری طلا از خرخاکی میسازم و در میدان اصلی شیراز نصب میکنم.» دکتر کوثر ادامه میدهد «در مرحله شروع کار، خاک پوک است و آب را به راحتی جذب میکند ولی به مرور، با رسوب کردن خاک همراه سیلاب وآب زمین سفت میشود و آب به زیر خاک نفوذ نمیکند.
اینجا است که خرخاکیها به داد ما میرسند. با سوراخ کردن زمین و درستکردن لانه، شبیه لانه تودرتوی مورچهها، به ما کمک میکنند آب را به درون خاک برسانیم.» سیدی بیاد میآورد تصویر یا مجسمهای از لانه پرشده خرخاکی با پروفین را دیده که دکتر کوثر برای درک شکلو عمق لانه خرخاکیها ارائه میکرد. چنین گزارههایی حاکی از آن است که دکتر کوثر نه فقط یک دانشمند کشاورزی بلکه دانا به رفتار زمین و ساکنان آن بوده. این ویژگی را در سرتاسر فیلم از زبان و رفتار او درک میکنیم. اصولا رفتن و اقامت در یک روستا شاهد این عرق و علاقه است.
عشق اگر عشق است . . .
در طول فیلم متوجه میشویم برای تامین ابزار و لوازم کار، دکترکوثر و تیمهمراهش چه سختیها کشیدهاند. ظاهرا سازمانها و نهادهای دولتی چندان شایق نبودند ابزار کار گروه را فرهم میکند. به نقل از دکتر کوثر، تمام کمکهاییکه در حوزه سختافزار از نهادهای دولتی دریافت کردند، ماشینآلات اسقاط بود. میگوید، مثلا تراکتوری که جهادکشاورزی در اختیار گذاشت، ماشین از کارافتادهای بود که در گوشه پارکینگ اداره پارک شدهبود.
میگوید همان تراکتور را بیش از یک هفته طول کشید تا آقای کاشانی راه انداخت. ولی چنان فرسوده بود که فقط دو سه روز کار کرد و دوباره خوابید. مجددا آقای کاشانی و تراکتور معیوب و یک هفته تلاش تا شاید دوسه روز به ما سرویس دهد. در مورد بقیه ماشینآلات هم داستان همین بود. دکتر کوثر کلام آخررا میگوید: «اگر همین ماشینآلات اسقاط هم نبود، بالاخره بیل و کلنگ که بود. با همانها کار را ادامه میدادیم. قرار نبود کار متوقف شد. همین». این است رمز پیروزی.
جواد وطنی، نخست یادآور میشود که از آقای سیدی خواسته کپی فیلم را به او بدهد تا در موقعیتهای مختلف دیدهشود چون «این فیلم چند ترم آموزشی است». میگوید فیلم را به اهالی فیروزکوه نشان خواهدداد تا شاید از تخریب قناتها که تازگیها مد شده جلوگیری کند. «معلوم نیست چرا در فیروزکوه دارند آب قنات را به پشت سدها هدایت میکنند.
در حالی که قنات سامانه خاص خودش را دارد و سدهم سامانه خودش را». جواد وطنی، به ظرایف فنی فیلم هم توجه دارد. «فیلم شریفی بود. این همه دقت و ظرافت در فیلمبرداری و صداگذاری، با امکانات سال 1380 واقعا دست مریزاد دارد. همه اجزای فیلم در جای خود نشستهاند و ما احساس غریبی نمیکنیم»
مثبتنگر
ارد زند هم از فیلم خوشش آمده و حرف جواد وطنی را تکرار میکند: «فیلم شریفی بود». زند توضیح میدهد: «فیلم ساده است و مقثبتنگر. متاسفانه در بسیاری از فیلمهای حوزه محیط زیست، عموما از کمبودها و بدبختیها گفته میشود در همان نقطه میمانند و جلو نمیروند.
ولی این فیلم با نگرش نوین نشان میدهد چگونه یک عاشق وطن، بدون استفاده از سختافزار سنگین، میتواند یک محیط بایر بزرگ را آباد کند».
ارد زند در ادامه به یک نکته زیبای دیگر هم اشاره میکند که حاکی از تفکر توسعهگرای دکتر کوثر است. «میشد در همان بیابان چند چاه عمیق بزنند و آب را به سطح بیاورند و به اصطلاح محیط را سبز و آباد کنند. کاری که متاسفانه در بسیاری از کشورها و از جمله ایران طرفدارانی دارد. ولی این نوع آبادانی پایدار نیست. آب سفره زیرزمینی ته میکشد و بدبختی و بیآبی دوباره شروع میشود.»
زند به زندگی شخصی دکتر کوثر هم اشاره میکند: «او میتوانست در آمریکا بماند. یا حتی اگر میخواست در ایران باشد، میتوانست در بهترین دانشگاه پایتخت تدریس کند و زندگی راحتی هم داشتهباشد. ولی از همه این امکانات رفاهی دل میکند و میرود در یک روستای فقیر هشتاد هکتار زمین خشک و بایر را آباد میکندو مکتب تازهای در توسعه سرزمین را بنا مینهد. اینها همه موجب افتخار است.»
کار سیدی هم موجب افتخار است چون با امکانات محدود آن سالها این افتخار را برای ایران ثبت و جاودانه کردهاست. یکی از راههای تاثیر سینمای مستند، ماندگارکردن این نوع موضوعات و شخصیتها است. ساختن فیلم با انواع و اقسام ابزارهای پیشرفته و امکانات فنی، چندان افتخارآمیز نیست. وقتی فیلم سیدی را میبینیم، میپذیریم پشت این فیلم یک عشق نهفته است. مرحبا به این عشق».
مایه دلگرمی و البته افسوس!
یکی از مخاطبان دیدن این نوع مستندها را مایه دلگرمی و افتخار میداند. ضمن آنکه افسوس خود را کتمان نمیکند که چرا این کارها در کشور تداوم پیدا نمیکند. چرا دنباله کار دکتر کوثر، به جز دو سه مورد محسوس گرفته نمیشود و دوباره برمیگردیم به سمت چاههای عمیق و ویرانی سرزمین. او تاکید میکند حتما چنین شخصیتهایی در کشور هستند که کارهای بزرگ و ماندگار انجام میدهند، ولی چرا راه و روش آنها تداوم نمییاید. مثلا چرا مکتب محمد بهمنبیگی یا مکتب توران میرهادی ادامه نمییابد. مگر اینها موفق نبودند و در جهت پیشرفت و توسعه جامعه نبودند! گلایه و حرف حقی است!
یکی دیگر از مخاطبان میگوید: «افسوس میخورم از این غفلتها. قبل از انقلاب 9600 روستا داشتیم. الان 6700 روستا داریم. آنهم با جمعیت اندک. روستاها براثر جنگ، کمآبی و فقر دارند تخلیه میشوند. بیش از هشت سالاست در اصفهان و 12 استان دیگر پدیده خشکسالی بیداد میکند.
هیچوقت هیچ مسئولی نیامده از تجربه دکتر کوثر استفاده کند. این در شرایطی است که کار او اصالت بومی دارد. ترجمعه دانش فنی دوهزار ساله ایرانیان را به خدمت گرفته با دانش امروز». این مخاطب به یکی از وجوه فنی فیلم هم اشاره میکند: «اگر با نگاه عکاسی به فیلم نگاه کنیم، نه غروب دیدیم، نه سایه. فیلمساز نخواسته چیزی از خودش را به ساختار فیلم تحمیل کند. و این خیلی خوب است».
در ادامه، جواد وطنی به نکته دیگر اشاره میکند. «در مستند با شخصیت جذاب دکتر کوثر مواجه هستیم که با جذابیت کار سیدی، سبب میشود اثر از یک پرتره شخصی درباره دکتر کوثر فراتر رود و فعالیتها و زندگی اجتماعی او را هم به تصویر بکشد. این کار بزرگ و یک اثر ماندگار در سینما است.
شخصیت دورنگر
اعظم ارجح از تجربه کار با دکتر کوثر میگوید: «ما در کار تهیه مستند درباره آبخیزداری و آبخوانداری بودیم. در مواردی، دکتر کوثر به ما سر میزد. شاهد بودیم که امکانات و بودجه به دکتر نمیدادند و با دادن عنوانهایی چون پدر آبخوانداری به او موضوع را لوث میکردند، در حالیکه دکتر نیاز به امکانات برای توسعه فعالیتش داشت.
حتی میتوان گفت قبل از اینکه پسر دکتر کوثر به خارج از کشور برود و فعالیت و سروصدا کند، خیلیها حتی اسم دکتر کوثر را نشنیده بودند.تازه مردم فهمیدند با چه شخصیت بزرگ مواجه هستند.» ارجح به یکی دیگر از کارها و فعالیتهای دکتر کوثر هم اشاره میکند: «دکتر کوثر به موضوع آب مجازی خیلی حساس بود. شاید به همین خاطر بود که توصیه میکرد کشت و کاشت هندوانه ممنوع شود.
در عین حال، از آنجا که تقریبا اطمینان داشت کسی گوشش به این حرفها بدهکار نیست، موضوع کشت دیم هندوانه را مطرح کرد و خیلی هم بر آن اصرار داشت.اکنون پس از چندین سال، موضوع آب مجازی نقل محافل شده و همه خود را سردمدار طرح آن میدانند.»
اینکه دکتر کوثر انسان توسعهگرا و آیندهنگر بود تردیدی نیست. ولی هنوز این پرسش پابرجا است که چرا راه و روش او در این سرزمین تداوم پیدا نمیکند مگر آدمیزاد چندبار باید از یک سوراخ گزیدهشود! آرزوی «آرمانشهر» او محقق نشد. امکانات ندادند. شاید هم در تعریف پروژه اشکل بوده. مثلا تبلیغ خانههای خشتی و گلی برای این سکونتگاه آرمانشهری. شاید هم دلایل دیگر. به هرحال، دکتر کوثر رد و اثر خود را بر ایران گذاشتهاست!