شصتمین شب شب فیلم/ 26 بهمن ۱۴۰۱ خورشیدی
هرسال ازنيمه بهمن، بهمدت دوهفته اهالي روستاي «هورامانتخت» کردستان مراسم سالگرد عروسی «پير»ي را با دختر پادشاه بخارا برگزار ميكنند. نام اين پير افسانهای «شهريار» استكه درگويش اورامي «پيرشاليار» ناميدهميشود. محمد رستمزاده متولي «پير شاليار» و ساكن روستاي «اورامان تخت» است.
پدر او احمدرستمزاده هفتادسال دارد و بهعلت كهولت سن، از ده سال پيش متوليگري را به پسرش محمد رستمزاده واگذار كرده و برگزاری مراسم با هدایت او و همکاری دیگر طوایف روستا برگزار میشود.
این قصه ساده، موضوع مستند «پیرشالیار» است. اثر فرهاد ورهرام،در شصتمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان. مخاطبان این مستند که عموما دغدغه مردمشناسانه دارند، سبب شد نشست پس از فیلم به فضایی چالشی و غنی تبدیل شود. فرصت مغتنمی بود برای آشنایی بیشتر مخاطبان با نقطه نظرات این هنرمند برجسته کشور. در ابتدای نشست، ورهرام از نصرالله کسرائیان یاد کرد و تاکید نمود قبل او کسی به سراغ پیر شالیار و حتی اورامان تخت نرفتهبود و او بود که به ورهرام توصیه کرد مستندی درباره این روستا و آیینهای آن ساخته شود.
توصیهای که دو سال بعد در سال 1371 کلید میخورد و نهایتا در سال 73 تبدیل به یک مستند تمامعیار میشود. به نقل از خود ورهرام، شانس به او رو میآورد و موزه مردمشناسی وین علاقمند میشود تهیه این مستند را به عهده بگیرد.
بدینتریب در سال 72، اینبار به پشتوانه این موزه اتریشی کار تهیه مستند به صورت جدی شروع میشود و دوسال بعد آماده نمایش و اکران عمومی میشود. این روستا بعدها تبدیل به مقصد بسیاری از تورهای داخلی و خارجی میشود و مراسمهای آیینی آن حسو حال تجاریو گردشگری پیدا میکند.
مثلا زنها جای مردان در اجرای آیینها را میگیرند و معمولا پیران طایفه دیگر رغبتی به اجرای آیین در برابر دوربینها و دیدگان کنجکاو نشان نمیدهند. جوانها میدان را به دست گرفتهاند.
زنها کجا هستند؟
یکی از مخاطبان که فعال حوزه مردمشناسی است مایل است بداند چرا زنها در این مستند حضور ندارند یا خیلی کمرنگ هستند. آیا در این روستا یا در این آیین زن هم میتواند «پیر» باشد؟
ورهرام به دو نکته در این باره اشاره دارد. نخست اینکه عدم حضور زن در این آیین ربطی به ضدزنبودن ندارد. این یک آیین تاریخی یا حتی باستانی است که طبق رسومی خاص برگزار میشود و تقسیم وظایف بیشتر بین طایفههای روستا است تا بین زن و مرد.
تقریبا مثل نقش و وظایفی که در اساطیر باستان به عهده ایزدان، الههها و خدایان است. علاوه بر آن، «پیر» لزوما انسان نیست. میتواند یک سنگ باشد یا یک نقطه در کوه. ممکن است درخت باشد. هرچند در برخی نقاط ایران «پیر بانو» داریم مثل یزد، ولی در هورامان و در این روستا، پیر معمولا مرد است.
در این زمینه شاید بتوان به پژوهش مفصل آقای سرکاراتی اشاره کرد که از پیربانوها سخن میگوید شاهد میآورد. بحثی مورد احترام و خوب.
ریشهها، سنتها و تغییرها
ورهرام در پاسخ یکی از مخاطبان که چرا مراسم و آیین پیر شالیار در سالهای اخیر تغییراتی داشته، معتقد است که آیین و مراسم اگر میخواهد ماندگار شود باید متناسب با زمان تغییر کند.
اما این تغییر باید درونزا و رو به آینده باشد نه مصرفی و برای تفریح. پیران حافظ سنت هستند و به همن خاطر الان حاضر نیستند در شرایطی که سلیقه جوانها وارد میدان شده، در مراسم شرکت کنند.
آیینها اگر تغییر نکنند میمیرند. این تغییر حتی ممکن است به خاطر تغییر حکومت یا نظام سیاسی باشد. ممکن است به خاطر تغییر نسل باشد یا تغییر روش زندگی. در این مورد خاص، برخی معتقدند این مراسم ریشه در آیین زردشتی دارد. بهویژه با این تاکید که زمان اجرای آن با مراسم جشن شده و مقدمات آن تقریبا یکیاست.
حتینوع حرکاتو مراسم هم شباهتهایی با سده دارد. راجع به این ریشه و سنت، کتابی در سلیمانیه بهزبان هورامی چاپ شده که معتقد است این روستا و این مراسم ریشه قدیم و زردشتی دارد. البته در کندوکاو بعدی متوجه شدیم که این ایده از «مردوخ» نقل شده که او نیز از یک متن صفوی آنرا وام گرفته. بر ایناساس، این کتاب هم چندان معتبر نیست و ازآن گذشته نشانههای زمینی و ملموس در منطقه نیافتیم.
هرچند همه میدانیم که قبل از اسلام تمام این مناطق احتمالا زردشتینشین بودند و بردن ریشه روستا به آن دوره چندان غریب نیست. ولی الان نشانهای زمینی وجود ندارد.
سناریو یا اتفاق زنده؟
ورهرام در پاسخ یکی از مخاطبان که میپرسد چقدر از فیلم از روی فیلمنامه است و چقدر برداشت زنده از اتفاق در حال اجرا، تاکید میکند همه فیلم را از اتفاق زنده و در حال وقوع گرفته و هیچ دخل و تصرفی در آن نداشته.
به همین خاطر گرفتن تمام ظرایف تصویری کمی مشکل بود چون برخلاف فیلمی که از روی فیلمنامه ساخته میشود و امکان تکرار برداشت وجود دارد، اینجا هیچ امکانی برای تکرار وجود نداشت. یا صحنه را میگیری یا هیچ.
ورهرام اشاره میکند که انتخاب زاویه دوربین و فاصله عمودی وافقی آن از هر صحنه ظرافت ودقت خاصی میطلبید که خوشبختانه انجام شد. فیلم در دو فصل گرفتهشده. بهمن ماه و تابستان. چون موضوع مستند هم در دو فصل اتفاق میافتد. در ضمن، به عقیده کارگردان، این مستند در دسته مستندهای مردمنگاری قرار میگیرد و نه حتی در رده مردمشناسی.
یک مونوگرافی است ولی با دقت و با استفاده از تصویر. با دادههای دقیق بدون قضاوت.
ورهرام به این نکته هم اشاره دارد که متاسفانه نسل جدید آشنایی زیاد و دقیق با عمق و قدمت این نوع آیینها ندارد و معمولا از اطلاعات ناقص تورلیدرها تغذیه میکند که قابل اتکا نیست.
در حالیکه مردم قاعدتا بهاین خاطر به دیدن مراسم میروندکه چیزی از ریشه و درونمایه آن آیین را پیدا کنند ولی وقتی نگاه توریستی به موضوع حاکم شود، متاسفانه امید چندانی به درک عمق و وسعت آیین نیست.
تقسیم کار دقیق!
از دید یکی از مخاطبان، تقسیم کار دقیقی که بین طایفهها دیده میشود، احیانا با هدف انسجام و اتحاد بین اهالی است. شاید هم بهانهای باشد برای رفع کدورتهای احتمالی. ما در مستند میبینیم که وقتی مراسم تمام میشود، برخی مردان روستا در لحظه خداحافظی باهم، خیلی گرم روبوسی میکنند و دست همدیگررا میفشارند.
اماکارگردان چندان این موضوع راجدی نمیبیند. ازدید او، اینجا فقط یکروستا است و اینها خانوادههای روستا هستند نه قبیلهها. در بین خودشان طایفه نامیده میشوند. هرچند همین برنامه هم که هر خانواده یا طایفه نقش و سهمی در اجرای مراسم دارد، بهخودی خود، نشانه مودت و رفاقت است و موجب انسجام.
در این مراسم، معمولا فقط اهالی خود روستا شرکت میکنند و فقط ممکناست دراویش از جاهای دیگر آمدهباشند. ورهرام در ارتباط با چنین مراسمهایی در کردستان به مراسم روستای «سنگ سراوا» اشاره میکند که در بهار اتفاق میافتد و مردم روستا برای اولین گروهیکه عزم رفتنبه ییلاق میکند مراسم بدرقه ترتیب میدهند و برایشان دلمه و دیگر مواد خوراکی آماده میکنند.
این یک جشن بهاره است و مستقل از مراسمهای دیگر. از جمله اینکه ارتباطی به پیر شالیار ندارد.
افسوسِ چه چیزی را باید بخوریم؟
یکی از حاضران میگوید «این فیلم یک مستند ماندگار است چون مراسمی را به تصویر کشیده که ناب و تک است. ولی ما در این روزها با مواهب و نماد و نمودهای تازهای سروکار داریم و از ابزارهای جدید و متنوعی استفاده میکنیم مثل گوشی موبایل و ارتباطهای دیجیتال متنوع. در این شرایط، افسوس چه چیزی را از مراسمهایی مثل پیر شالیار بخوریم؟ آیا اساسا باید به نبود یا کمرمق شدن این نوع مراسم و آیینها افسوس بخوریم؟ شما بهعنوان کارگردان حسرت کدام بخش ازاین آیین و مراسم را میخورید».
کارگردان تاکید دارد که «من مخالف تغییر و تحول نیستم، ولی چیزی که در مورد آیینهای ایرانی مورد توجه من هست، آن است که ما باید، بهرسم جهانی، حتی اگر مراسم یا آیین را توریستی میکنیم، جوهر و بنمایه آن را فراموش نکنیم. آیینها را میتوان با استفاده از فناوریهای روز جذابتر کرد به گونهای که بهتر دیده شوند، بهتر شنیده شوند و موثر تر و کاراتر شوند.
ولی متاسفانه چنین نمیکنیم. مثلا تعزیه یکی از اصلیترین مایههای هنر نمایش است و شناخت درست آن میتواند راه را برای نمایش و تئاتر ایران هموارتر کند ولی وقتی میبینیم درنمایش شبیهخوانی شمر با دوچرخه وارد صحنه میشود، این نشانه بهرهمندی از فناوری نیست، مضحکه است.
وقتی میبینیم مراسم زار را در صحنه تئاتر اجرا میکنند نشان از این دارد که این آدمها اصلا زار را نمیشناسند. این مراسم برای درمان یک بیماری است نه مراسم عادی سالانه و ماهانه.
یا مثلا وقتی داستان شمس را تئاتری میکنیم و آن را از حس و حال اصلی تهی میکنیم و تبدیل به رقصی فرمال میکنیم، باید متوجه باشیم که هر چیزی را به هرشکلی نمیتوان تغییر داد و اجرا کرد. اصول دارد. ندیدهگرفتن این اصول استکه حاجیفیروزکه نمادی تاریخی است تبدیل به ابزار گدایی در چهارراههای شهر میشود و ارزش تاریخیاش از بین میرود.»
ورهرام در تدقیق این نکات، به استفاده درست و خوب هنرمندان اروپایی از مراسمهای کلیسایی اشاره میکند که بعدها درقالب ارکسترهای کر و همخوانی نمایش داده میشود. در حقیقت، هنرمند این مراسم را دراماتیزه میکند و به آن شخصیت هنری میدهد. با این نوع استفاده از سنتها میتوان به پایداریو ماندگاری مراسمهاو سنتها امیدوار بود.
صدای کودکان و تصویر کوههای بلند
در صحنههایی از مستند، قاب تصویر به تمامی در اشغال منظری کامل از کوهستان ابرپوش منطقه است و صدای کودکان ده شنیده میشود بیآنکه خود آنها دیده شوند. همینطور در صحنهای دیگر، صدای اهالی روستا را در این پسزمینه میشنویم.
این نوع تصاویر، از دید یکی از مخاطبان، نشانه آمیختگی زندگی مردم با طبیعت سخت و کوهستانی منطقه است.
متناظر این تصاویر، به شکلی دیگر نمایش مراسم در پشتبام خانهها است از زاویه و تراز پایین. هرلحظه بیننده بیم آن دارد که این افراد سقوط کنند. چون خیلی به لبه بام نزدیک هستند. انگاری مردم با تمام کنجوگوشه روستا آشنا و اخت هستند و میدانند قدمهایشان را کجا باید بکوبند. انگار روستا و مردم تن واحد هستند و همدیگر را حمایت میکنند. آیا کارگردان هم چنین دیدی دارد؟ پاسخ ورهرام خیلی جالب است. میگوید «من هرگز فکر نکردم ممکن است مثلا بام خانه زیر بار این همه مرد که بهصورت متناوب پا میکوبند فروبریزد. اطمینان حسی و ذاتی داشتم که همه چیز محکم و است و باکی نیست. در انتهای نشست، ورهرام تاکید دارد که این مستند یک مردمنگاری است نه بیشتر. وظیفه اصلیش آن استکه آنچه را در مراسم شاهد بوده درست ضبط کند. داده غلط به بیننده ندهد.
نشست قابل تامل دیگری بود در خانه عودلاجان.
سپاس ها از بانیان این مجموعه و اکران کمتر دیده شده های بسیار ارزشمند.
ممنون به خاطر گزارش. فیلم را قبلا دیده بودم. از اینکه در جریان گفتگوی بعد از فیلم هم قرار گرفتم خوشحالم و سپاسگزار.