قصه عنکبوت پیر!
«هدایت چون مسافر مهمانی در این جهان زندگی کرد، بدون علاقه زن و فرزند و مال؛ برای آنکه آگاه بود که در دوران غداری به سر میبرد؛ آگاه بود میبایست تلاش کند، چون غریقی که بر تخته پارهای سوار باشد. هرلحظه زندگی این مرد همراه با تقلا و اضطراب بود، برای ادامه زندگی و حفظ تعادل میان خود و دنیای بیرون. اگر خود را کشت، برای آن بود که مقصد و حیات خود را از دسترفته دید و این از دست رفتن، بر اثر یاس عمیق و کاهش قوای جسمی و روحی پدید آمد. یکی از آشنایان او در پاریس نقل میکرد چندی پیش از مرگش گفتهبود: «خیال نوشتن قصهای دارم و آن سرگذشت عنکبوتی است که پیر و درمانده شده و دیگر حتی بزاق هم ندارد که با آن گرد خود تار تند و از حمله مهاجمانش در امان بماند.» عنکبوت پیر خود او بود. دیگر شیره حیاتش پایان گرفتهبود. زیرا بیشاز این سرِ نوشتن نداشت. نوشتن تنها نیروئی بود که او را زنده نگه میداشت. تردیدی نیست هدایت تصمیم به خودکشی نگرفت، مگر زمانی که برایش مسلم شد دیگر نیرو یا شوق نوشتن ندارد. مدتها با این واقعیت مهلک نبرد میکرد. سفرش به اروپا آخرین کوشش بود برای آنکه بتواند شعله زندگی را از نو در خود بیفروزد، باز با قلم پیوند کند. اروپا نیز نه تنها کششی برای او نیافت، بلکه سرخوردگی آورد. آخرین تکاپویش با شکست روبرو شد. راه دیگری جز مرگ نبود. هدایت مرگ را برنگزید. مگر برای عشقی که به زندگی داشت، لیکن عشق او به زندگی عاری از آلودگی بود، نه زندگیای که با خواری و نکبت همراه باشد. فراق چنین زندگیای بود که نوشتههای او را بارور کرد و امید بریدن از این زندگی او را به کام مرگ راند.
هدایت به فقر عمیق و معنوی و اخلاقی زمان خود پی بردهبود و امیدی به بهبود وضع نداشت. از نظر شخصی، توفیق بزرگ هدایت این بود که خود را در زندگی سبکبار و بیآلایش نگاه داشت. نه تنها لحظهای به آستانه زر و زور سر فرود نیاورد، بلکه هیچگاه از ابراز نفرت به آنچه قلب، سخیف و ظالمانه بود باز نایستاد. سرچشمه تشخص و طنطنه و تمول در نظر او، غالبا همین چیزهای قلب و سخیف و ظالمانه بود.
دلبستگی هدایت به طبقه فرودست برای آن بود که آنها را مظلوم میدید و هنوز اصالتی در آنها مییافت، هرچند زبونی و حالت تسلیم و خرافهپرستی آنها . . برایش تحملناپذیر و رنجآور بود.»
نوشتههای بیسرنوشت؛ محمدعلی اسلامی ندوشن؛ بنگاه انتشارات آرمان؛ چاپ چهارم ؛۱۳۷۶؛ ص ۱۹۳
(نوشتهها و ترجمههایی در طول حدود سیسال که نخستین چاپشان در یک جلد، سال ۱۳۵۶ بود. بعدها چاپها و اضافات دیگر.)