سلام

گاه، هم در ادبیات تخصصی، هم در ادبیات عوام مفاهیمی اشتباه و غیراصولی جا می‌افتدکه زدودنش ممکن است کار آسانی نباشد. یکی از این مفاهیم که در سال‌های اخیر نقل محافل است و عموما با نگاهی منفی برخورد می‌شود، موضوع «برج» و «برج‌سازی» در شهر است. هم بخشی از معماران و شهرسازان، هم بخشی از مدیران شهر و هم بخش بزرگی از شهروندان مخالف برج‌سازی هستند. غالب این مخالفت‌ها درون‌مایه سیاسی یا ایدئولوژیک دارد. این گزاره که برای برپاشدن هر برج خون عده‌ای از مردم به شیشه شده، یکی از این نوع برخوردها است. بیاییم مساله را نه از منظر سیاسی یا اجتماعی بل از نگاه شهرسازی بررسی کنیم. با نمونه‌ای فرضی ولی کاملا دقیق. فرض‌کنیم قرار است ۴۰۰ خانواده را درکنار هم اسکان بدهیم. اگر این چهارصد خانواده را به روش دیرین و سنتی در خانه‌های کوچک مستقر کنیم و برای هر خانواده فقط دویست مترمربع در نظر بگیریم که حیاطی دارد و گل و بلبلی، با فرض این‌که این زمین برِ ده متری دارد و در هر جداره هم نصف این خانه‌ها قرار خواهند داشت، با یک حساب بسیار ساده، ما کوچه‌ای خواهیم داشت با دو کیلومتر طول و حدود ده متر عرض. کل زمین موردنظر برای این کار با احتساب عمق بیست‌متری هر پلاک، صدهزارمترمربع خواهد شد. بدون هیچ فضای پشتیبان از قبیل مدرسه و مسجد و مغازه. فقط خانه. حال اگر بیاییم این تعداد خانواده را در یک برج مسکونی میان‌طبقه جا بدهیم چند مترمربع لازم است؟ دور نرویم.

 

هر برج در شهرک اکباتان تهران حداقل ۳۲۰ و حداکثر ۷۲۰ واحد مسکونی دارد! آیا برج ۷۲۰ واحدی بیش از پنج هزار مترمربع اشغال کرده؟ هرگز. منطق شهرسازی حکم می‌کند به جای آن‌که چهارصد خانواده را در صدهزار مترمربع اسکان بدهیم بهتر است همه آن‌ها را در کم‌تر از پنج هزار مترمربع جا بدهیم. این راه‌حل علاوه بر صرفه‌جویی در زمین، از نظر اقتصاد شهری هم بسیار به صرفه است. زیرساخت‌های شهر در طول دو هزار متر گسترده نمی‌شود و در کم‌تر از یک چندم آن تمام انشعبات را تامین می‌کند. اما، یک نکته بسیار مهم‌تر هست. زمین خدا محدود است. جمعیت جهان هشت میلیارد باشد یا هشتاد میلیارد، خاک جهان همین است که هست. با افزایش جمعیت شهر یا کشور به مقدار خاک اضافه نمی‌شود. پس ما حق نداریم زمین خدا را به صرف این‌که دوست داریم در خانه‌های حیاط‌دار زندگی کنیم تلف کنیم و نفس زمین را در زیر پوشش بتن و آسفالت خفه کنیم. به باور بسیاری از مردم جهان، «زمین میراثی است از گذشتگان و عاریتی برای آیندگان». اما، چرا هنوز هم خانه حیاط‌دار بیشتر مورد اقبال است؟ چرا زندگی در آپارتمان‌های شهر لذت زندگی در خانه‌ها را ندارد؟ حال که با محدودیت مشخص زمین مواجه هستیم چه باید بکنیم که از زندگی در برج و مجتمع‌های آپارتمانی هم لذت ببریم؟

بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۲۲۹

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx