سلام
در فرهنگ عمومی مردم، این باور هست که «رطوبت از صاحبخانه خجالت میکشد». یعنی تا خانه خالی نیست و کسی در آن زندگی میکند، سالم میماند و به محض آنکه خانه از ساکن خالی شد، روند تخریب و پوسیدگی شروع میشود. ظاهرا هیچ تردیدی در این مورد نیست. همه ما شاهدیم در همین محله چطور خانههای خالی به سرعت تخریب و تبدیل به ویرانه میشوند. حکم محله هم همین است. محله وقتی پر است و در همه خانهها زندگی جریان دارد، آباد میماند ولی وقتی کوچ مردم از محله شروع میشود، روند اضمحلال و فروپاشی شروع میشود. آنچه که امروز در محله اتفاق میافتد، همین جریان است. باید، جلو تخریب و ویرانی محله را گرفت.
باید فضایی به وجود آید که از یک سو روند کوچ متوقف شود و از سوی دیگر، دانههای خالی و متروک بافت، کمکم و با متانت پر شود. باید حرکتی کاملا محلهای بهوجود آید و از تخلیه خانهها و رهاکردن آنها جلوگیری شود. اما این امر، شدنی نیست مگر آنکه اهالی محل چنین بخواهند. ولی چگونه میتوان این «خواستن» را بهوجود آورد. شاید بتوان به شواهدی که در ایران و جهان هست، استناد کرد. در هرکجا که نطفه آبادانیِ حتی یک پلاک بستهشده، میل به ماندن در محله و آبادکردن خانهها شروع شده. در شهرهای تاریخی ما، مثل بوشهر، کاشان، اصفهان، شهمیرزاد و بسیاری جاهای دیگر، با آبادشدن یکدو پلاک در بافتهای ترکشده، موجی از اشتیاق به احیا و آبادی خانهها شروع شده. طبیعی است این روند چندان هم ساده و سریع نیست، ولی به زحمتش میارزد. دوسه دهه پیش بسیاری مناطق مرکزی کاشان و یزد جزو بیقیمتترین مناطق شهر بودند. ولی آیا امروز هم چنین اند؟ امروز این مناطق چنان ارج و قربی پیدا کردهاند که کوچ معکوس شروع شده و بسیاری از اهالی اصیل آنجاها دوباره برمیگردند و خانههای پدری را احیا میکنند. در بوشهر هم چنین شده. این برگشت به خانههای پدری در روستاها هم به صورت جریانی مستمر درآمده. ده سال پیش چنین نبود. خوشبختانه، در سالهای اخیر اقبال به بافتها و محلههای تاریخی شهرها زیاد شده و برگشت به این خانهها رواج پیدا میکند.
این جریان و روند، با چند انگیزه مهم اتفاق میافتد که یکی از مهمترینها، آرامشی است که این خانهها و محلهها دارند. مردم پس از یک دوره طولانی زندگی آپارتمانی در محلههای شلوغ شهر، دوباره در پی آرامشی هستند که در محلههای تاریخی و خانههای آن وجود دارد. این میل و اشتیاق را باید به فال نیک گرفت و موج برگشت به محله را تشویق کرد. مردم اگر علاقمند به برگشت باشند، خودشان راه خود را پیدا میکنند و میآیند. بهانه و غرزدن زمانی است که آدمی هنوز تصمیم نگرفته. وقتی، با هر استدلالی به این نتیجه برسد که باید به محله برگردد، خود، راهش را مییابد.