سلام

برخی از تاریخ‌نویسان و پژوهشگران حوزه جامعه و حکومت بر این باور هستندکه «ایران کشور گسست‌ها وثبات‌های کوتاه‌مدت» است. شاهد مدعای این محققان عدم تداوم کالبدی و اجتماعی کشور با تغییر حکومت‌ها و سلسله‌ها است. مثال می‌آورند تخریب یادگارهای صفوی توسط سلسله‌های بعدی و محو هرآن‌چه قجری می‌نمود توسط حکومت پهلوی. و البته رفتار جمهوری اسلامی با یادگارهای دولت پهلوی. این‌ها شاید درست به نظر بیایند ولی دال بر رفتار ذاتی مردم ایران نیستند. این‌ها نتایج حکومت فردی هستند. چرا در کشورهایی که دهه‌ها است بر مدار «سیستم» می‌چرخند نه فرد، چنین اتفاقاتی نمی‌افتد؟ رفتار شاهان و سلاطین را نباید به پای مردم نوشت. برعکس، آن‌چه که تا کنون از یادگارهای گذشتگان داریم، نتیجه مراقبت‌های خود مردم است. مردم به ریشه و اصالت خود وفادار هستند. اگر هم نباشند، بازتاب رفتار حاکمیت است. وقتی مردم می‌بینند حاکمیت علاقه و تعصبی به داشته‌های تاریخی و میراث فرهنگی کشور ندارد، طبیعی است که آن راه را به ثواب بداند و راه حاکمان را در پیش گیرد. اما، با تمام این تفاصیل، مردم ما می‌تواند این نقطه ضعف را داشته‌باشد که حساب خود را از سلیقه حاکمیت در نگهداشت میراث کشور جدا نکند. علاوه بر آن، تعصب یا علاقه به آثار و میراث فرهنگی و تاریخی خصلتی مادرزادی نیست.

مردم در طول زندگی و آموزش‌هایی که می‌بینند به این درک می‌رسند. این آموزش‌ها هم شامل آموزش‌های رسمی است هم آموزش‌های مدنی. پس نیمی از بی‌علاقگی مردم به نگهداشت این آثار متوجه نظام رسمی آموزشی است نیمی دیگر متوجه تک‌تک ما ایرانیان. در همین کشور و جامعه با همین نظام آموزشی رسمی افراد و سازمان‌ های بسیاری هستند که داوطلبانه و بی‌هیچ مزد و منتی در تلاش برای حفظ داشته‌های فرهنگی کشور هستند. پس آنانی که تقصیرات را گردن دیگران، از جمله حکومت می‌اندارند، هم در حق خود جفا می‌کنند هم در حق مردم و کشور. همه ما موظفیم تحت هر شرایطی تمام آثار و نشانه‌های تاریخی‌مان را حفاظت کنیم. این‌ها سند موجودیت ما هستند. درست مثل قباله مالکیت خانه‌مان. در این مسیر هرکس در حد وسع خود عمل می‌کند و نباید از همه افراد انتظار یکسان وحداکثری داشت. اگر چنین نباشد، جامعه و ارزش‌های آن رو به افول می‌گذارد. به عبارتی ساده‌تر، ضلع سوم مثلث افول یک جامعه، دوری از ریشه‌ها و نابودکردن پیوند با گذشته و تاریخ است. امروز حتی در صنعتی‌ترین کشورهای جهان تمنای بازگشت به ریشه و اصالت مطرح است. در بسیاری از جوامع عالم دوری از میراث را گام اول افول اجتماعی می‌دانند. در کشورهایی هم که به نظر نمی‌آیند تاریخ مدنی معتبری داشته‌باشند، هر کلوخ و خشتی را در قاب طلا می‌گذارند و برای خود تاریخ می‌سازند. . .

بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۲۵۲

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx