مصائب بزرگترین موزیسین جهان!
«شنوائیم در سه سال اخیر مرتبا بدتر شده. میگویند علتش معدهام است که همانطورکه میدانی هیچوقت وضع درستی نداشت و هرروز هم وخیمتر میشود. از اسهال و وضعیت عمومی رنج میبرم. دکتر فرانک میخواست با داروهای مقوی مزاجم را تقویت کند و شنوائیم را با روغن بادام بهبود بخشد. ولی فایده نبخشید. شنوائیم بدتر شده و وضع معدهام تغییری نکرده. تا پاییز گذشته این وضع ادامه داشت و اغلب دچار یاس و نومیدی میشدم. تا اینکه سروکله یک پزشک ابله پیدا شد و حمام آب سرد تجویر کرد، حال آنکه حمامهای آبگرم دانوب بهتر بود. این حمامها واقعا معجزه کرد. وضع رودههایم بهتر شد، ولی شنوائیم تغییری نکرد و شاید هم بدتر شد. در طول زمستان واقعا بدبخت بودم. درد شدید قولنج پیدا کردم و دوباره به وضع سابق برگشتم. و این وضع تا چهار هفته پیش که نزد فرینگ رفتم، ادامه داشت. فکر میکردم به جراح نیاز دارم و به هرینگ هم اعتماد کامل داشتم. اسهال لعنتی را کاملا خوب کرد و حمام آبگرم دانوب تجویز کرد و گفت هربار یک بطر شربت مقوی داخل آب بریزم. تا چهار هفته پیش که برای معدهام قرص و برای گوشم یک جور چای تجویز کرد، هیچ دارویی به من نداد. از آن وقت تا حالا قویتر شدهام و حالم بهتر است. فقط گوشم شب و روز همچنان سوت میکشد و وزوز میکند. زندگی نکبتباری دارم. دو سال است از جمع گریزانم. آخر نمیتوانم به مردم بگویم «کرم». اگر کار و حرفه دیگری داشتم، تحمل این درد راحتتر بود. ولی با این حرفه من واقعا وحشتانگیز است. وحشتانگیزتر دشمنانم هستند که تعدادشان کم نیست. آنها چه میگویند؟ برای اینکه وضع خاص شنوائیم را بهتر درک کنی، باید بگویم در تئاتر و اپرا باید نزدیک ارکستر بنشینم تا صدای بازیگران و خوانندگان را بشنوم. اگر کمی دورتر بروم، اصلا صدایی نمیشنوم. اغلب همهمه گفتگوها را میشنوم، ولی کلمات را نمیتوانم تشخیص بدهم و اگر کسی فریاد بزند، نمیتوانم تحملش کنم. جالب استکه حین صحبت گاهی بعضیها اصلا متوجه وضعم نمیشوند. فکر میکنند به حواسپرتی دچارم. .»
سلوک روحی بتهوون؛ ج.و.ن. سالیوان؛ ترجمه کامران فانی؛ انتشارات آگاه؛ چاپ دوم؛ ۱۳۶۸؛ ص ۸۸
(تکهای از نامه بتهوون به دوست پزشکشوگلر. وحشتناکاست این آهنگساز بیهمتا، که این همه مشکل جسمی و شنوایی دارد)