سلام
یکی از موضوعات جذاب و چالش برانگیز در مطالعات معماری ایران بحث پرسروصدای «تابستاننشین» و «زمستاننشین» در خانههای تاریخی ایران است. عدهایاز علمای معماری ایران معتقدند خانههای تاریخی ایران دو بخش داشته. بخشی برای زندگی تابستانه و بخش دیگر برای سکونت زمستانی. تقریبا در تمام تورهای گردشگری و در تمام سخنرانیهای بهاصطلاح علمای معماری، با افتخار از این دو بخش در هر خانه ایران سخن میرود. اما تاکنون، شاید کسی فرصت یا حوصله نداشته این پرسش را به میان بکشد که آیا چنین تدبیری با خرد و تدبر ایرانیها سازگار است. آیا مردم ایران آنقدر ولخرج و بیخیال بودهاند که نصفی از خانه را در نصفی از سال بدون استفاده رها کنند؟ وارد جزییات هم نمیشویم که آیا در این جابجایی کلیه وسایل و لوازم خانه را هم جابجا میکردند یا هردو بخش خانه همیشه مجهز و تکمیل بود و فقط مردم جابجا میشدند؟ اصولا در سرزمینی که برای صرفهجویی در مصرف آب کنار باغچه دست میشستند و وضو میگرفتند که آب وضو هدر نرود، حاضر بودند این همه مصالح و انرژی صرف کنند و شش ماه سال عاطل و باطل رها کنند؟ اما از همه این پرسشها که بگذریم، یک نکته مهم وجود دارد که بسیار مهمتر از موضوع صرفهجویی و اقتصاد است. وقتی ما در خانههای خود بخشی را برای تابستان و بخشی را برای زمستان میسازیم بدین معنا است که معماری ما در برابر اقلیم و آبوهوا عاجز و بیسواد است.
یعنی ما نمیتوانیم خانههایی بسازیم که در تابستان و زمستان در برابر شرایط محیطی و اقلیمی مامن ما باشد. این بزرگترین اهانت به معماری است. این در حالی است که در سوی دیگر ماجرا، همیشه از خاصیت و امتیاز خشت و خاک مثنویها میسراییم و از مزیت حوضخانه و زیرزمینها و سردابهای خانهها داد سخن میدهیم. این آشفتگی فکری نشان میدهد ما هنوز راه بسیار درازی برای شناخت معماریمان داریم. در ادبیات معماری ما اصطلاحات و مفاهیمی رایج و ورد زبان است که متاسفانه هرگز با متر و منطق علمی سنجیده نشدهاند. مثل همین تابستاننشین و زمستاننشین. یا موضوع گودالباغچهها که گویا مردم خاک را از زمین زیر پا میکندند و خشت میزدند و با آن خشت خانه میساختند و بدین ترتیب زمین کنده و گودشده تبدیل به گودالباغچه میشده! هرگز از خودمان نپرسیدهایم این خاک زیرپا چه بوده؟ خاک کشاورزی یا خاک رس؟ اگر خاک باغچه بود که قابلیت خشت شدن نداشت و اگر رس بوده امکان کشت نداشته. پس یکی از دو وجه معادله غلط یا ناقص است و ما این فرض را در کتابهای معماری میخوانیم و به دیگران منتقل میکنیم و افتخار میکنیم به دانایی در معماری ایران! ولی نمیدانیم با این تعریفها و مفهومسازیها بزرگترین اهانت را به دانش معماری ایران روا میداریم.