پلی که به هفتاد و دو ساعت آباد، به سه ثانیه ویران!
«سال ۷۴ یا ۷۵، خصوصیسازی در واقع فقط نقاب بود. میخواستن کارخونه رو زمین بزنن. دیگه نمیخواستن کارخونه تولید داشتهباشه. کارخونه مال خودشون که نبود. میخواستن با خاک یکسانش کنن. چندسالی بود که تحمل نداشتن تعداد کارگرای کارخونه زیاد باشه. فکر میکردن هرچقدر تعداد کارگرا کمتر باشه، کنترلش راحتتره. کارخونه بعد از انقلاب ۱۲۵۰ کارگر داشت. توی خاورمیانه حرف اول را میزد. مهندس عبادیان، روحش شاد، هفت تا امتیاز چیتسازی گرفتهبود. کارخونه اولش پارچه عرض هشتاد و نود تولید میکرد، ولی آقای عبادیان که دید این جوری صرف نمیکند، صدتا دستگاه بافندگی عرض صدوهشتاد آورد. پارچههایی که این دستگاها تولید میکردن آبرفت هم نداشت. این دستگاها رو قبل از سال ۱۳۷۰ از آلمان و ترکیه آوردن و تا موقعی که کارخونه خوابید، هنوز کار میکردن. یه حساب و کتاب ساده کن؛ الان یه خونه میخوای بسازی، پنجشیش سال طول میکشه. اما تصور کن، کلنگ کارخونه رو سال ۱۳۱۴ زدن و در عرض سه سال راه افتاد. قسمت بافندگی ۱۲۰۰ تا دستگاه داشت. چیز کمی نیست. شیشصد دستگاه سمت راست، شیشصد دستگاه سمت چپ. توی سه سال، کارخونه به این عظمت ساختن. هربار که به دوربرگردون خیابون امام میرسم و چشمم به کارخونه میافته، نمیدونی چه حالی میشم. سقف تمام ساختمونهای کارخونه یه شیب اصولی و حسابشده داشت. چرا؟ برای اینکه برف و بارون روی سقف واینسته، بریزه. الان شما معماری تک و توک ساختمون باقیمونده رو نگاه کنی، متوجه شیب مناسب سقفشون میشی. طوری طراحی کردهبودنش که بالای صدسال عمر کنه، نه فقط ده بیست سال. . مرداد ۸۳ داشتیم بابا رو میبردیم بیمارستان امام که بستری بشه. با همون حال زارش، چشمش به ساختمون کارخونه افتاد که داشتن تخریبش میکردن. خیلی ناراحت شد. آخرین نگاه رو کرد و گفت اینجا تاریخ بود. این جا قدمت بود. بابا سال ۶۳ مدیر چیتسازی شد و سال ۷۳ هم استعفا داد. برام تعریف کردهبود که سال ۶۷ یا ۶۸ از طرف شرکت آلمانی بابکوف اومده بودن که دیگ بخار کارخونه رو بخرن. البته در مزایدهای که چیتسازی برای فروش آن برگزار کرده. . »
خاک کارخانه؛ پارچههای ناتمام چیتسازی بهشهر وسرگذشت آخرینکارگران؛ شیوا خادمی؛ نشر اطراف؛ چاپدوم؛۱۴۰۲؛ص ۱۹۴
(کتاب بسیار خواندنی و روان از سرگذشت کارخانه چیت بهشهر که پس از هفتادسال کار و ثروتآفرینی به خاک سیاه نشاندهشد!)