خاک جهالت، تعصب و خرافات!
«ما میگوییم ملت ایران را فقط نبودن علم و آزادی بدین خاک سیاه نشاندهاست. هر وضع ناگواری که میبینید، و هر حالت دلخراشی که مشاهده مینمایید، و هر ظلم و خرابی و پریشانی که در این حاک روی داده و میدهد همه نتیجه بیعلمی یعنی نابینایی مردم و نبودن آزادی فکر و عقیده است. سلطنتهای جسمانی و روحانی در ایران، یعنی دیوانیان و روحانیون این مرز و بوم، برای حفظ مقام تسلط و فرعونی و برای سیرکردن اژدهای حرص و طمع و شهوت خود ملت ایران را در گودال نادانی و پستی انداخته و با خاک جهالت و تعصب و خرافات و با دستهای خونین ظلم و وحشیگری و شقاوت خاکریز کرده، نگذاشتهاند نفسی به آزادی بکشد و به حال بیاید و نگاهی به اطراف خود کند. چنان که ظلمهای بیاندازه و وحشیانه پادشاهان که اغلب آنان در نتیجه کشتارهای خونین و حتی قتل فرزند و برادر، تاج و تخت را از یکدیگر غصب نمودهاند، هرگز مهلت ندادهاست مردمان مقتدر و توانا و صاحبان ذکاوت و فطانت به روی کار آمده استعداد خود را نشان و کارهای مهم را انجام داده، ملت ایران را به راه ترقی و تجدد بیندازد. این پادشاهان در هرکس حتی غیرت و حمیت و شجاعت و لیاقت سراغ گرفتهاند فوری آنان را به انواع شکنجه وغدرهای بیرحمانه و بیشرفانه به قتل رسانیده، مسموم کرده و یا محروم از نور بصر ساختهاند، بهطوری که صفحات تاریخ ایران از خون اینگونه مردان باکفایت و درایت رنگین و ننگین است. همچنین در میان توده ملت، آنهایی که استعداد تولید ثروت و تجارت داشتند و یا ثروتی اندوخته و مایل به آبادکردن مملکت بودند، از آنجایی که اطمینان بر جان و مال خود نداشته و خود را دستحوش پادشاهان و حکام و مامورین غارتگر دیدند کوشش در جمع مال و زحمتکشیدن در راه تزیید ثروت و آبادکردن مملکت و آوردن کارخانهها و ترقی دادن صنایع را بیهوده و وبال گردن و مایه جلب طمع و شهوت و چپاول حکومت دیده یا ترک مملکت گفته، در ممالک بیگانه رحل اقامت افکندند و به تدریج در چند پشت از حس ایرانیت هم محروم مانده، فرزندان بیحس و بیگانه با ایران که ایرانیت را برای خود ننگ میشمارند، بار آوردند و تمام ثروت خود را در دیار غربت در راه بیگانگان صرف نمودند که بدبختانه هنوز هم از این قبیل ایرانیان در ممالک خارجه دیده میشود و یا اینکه در داخل مملکت دست از اقدام به کارهای آیادی و ترقی کشیده و به پنهانکردن ثروت خود در زیر خاک و در ته صندوقها و یا به گذاشتن آن در بانکهای خارجه قانع شدند.»
آرمان ایرانشهر؛ گزیدهای از مقالات حسین کاظمزاده ایرانشهر؛ جهان کتاب؛ چاپ دوم؛ ۱۴۰۱؛ ص ۵۲
(ایرانشهر در سالهای آخر قاجار و اوایل پهلوی منتشر میشد و مبشر آزادیخواهی بود. خواندن این کتاب توصیه میشود..)
