خسرو سینایی، یادش بخیر، فیلمساز متفکری بود. در مستند «قطره، قطره، آبشار» سراغ روستایی مهجور در شوشتر رفته. روستایی که مردمش با قطره قطره آبی که از لای سنگهای کوه میچکد، زندگی میکنند. اما کودک نه ساله قهرمان سینایی، این حقارت را برنمیتابد. شیطنت خود را دارد. برای پرندهها لانه میسازد، مارمولک شکار میکند و از اینها بالاتر، هرروز ده کیلومتر فاصله روستا تا شوشتر را طی میکند و به مدرسه میرود. تکواندو هم کار میکند. دوست دارد قهرمان شود و مدال بیاورد. «وای! چه میشود اگر با مدال بر سینه به روستا بیاید!» و از آن بالاتر: «چه شود وقتی از قهرمان میپرسند اصل و نسبش چیست، بگوید بچه روستای «توک توکاب» است!!»
در کنار این فیلم، مستندی هم از مهوش شیخالاسلامی خواهیم دید به نام «سپیدجامگان». در روستای ورزنه، دختر نوجوانی که نمیخواهد تن به ازدواج زودهنگام بدهد، به کمک برادرش برای ادامه تحصیل دست به مبارزهای خاموش میزند.
این دو مستند، از مجموعه «کودکان سرزمین ایران» هستند که تهیهکنندهاش زندهیاد محمدرضا سرهنگی است.
همه ماها پذیرفتهایم که عصر «مکتبخانه»ها به سر آمده. از اواسط دوره پهلوی اول که مدارس نوین، تقریبا ملی و در سطح کشور گسترده شدند، عمر مکتبخانه سر آمد. اما در سال ۱۳۷۴ ابراهیم مختاری، مستندساز خوشفکر، سراغ «ملاخدیجه» در مهریز یزد رفته که هنوز مکتب دارد و اهالی دوست دارند، حداقل در تعطیلات تابستان، بچههای خود را پیش او ببرند. داستان این پیرزن خوشاخلاق به بچهها موضوع مستند «ملاخدیجه و بچهها» است.
در مستندی دیگر همراه میشویم با یک کودک بلوچ که آرزوهای بلندی دارد و باهم سر میگذاریم به بیابان پهناور و بیانتها. آرزوها، همچون بیابان، پهناور و گسترده است. تا کجا باید رفت؟ کدام اقالیم را باید درنوردید؟ «یوسف! کجا؟»
با یوسف و کامبوزیا پرتوی به این سیر و سیاحت میرویم.
ناصر تقوایی فرزند جنوب است. آداب و اصول آنجا را خوب میشناسد. در مستند «پیش» سراغ یکی از رایجترین و رازآلودترین دستبافتهای میناب رفته. حصیر با برگهای نخل. رازآلودبودن این هنر دستی زاده ریزبینی و دقت نظر کارگردان است. زنان و دختران میناب در همپوشانی ریسههای برگ نخل برای بافت این حصیر آرزوها، حسرتها و عشقهای خود را مایه میگذارند. به همین خاطر است که این حصیر تنها یک زیرانداز یا سایهبان نیست. کتاب زندگی زنان و مردان جنوب کشور است. فیلم در سال ۱۳۷۴ ساختهشد. یکی از اجزای «کودکان سرزمین ایران» که تهیهکنندهاش زندهیاد محمدرضا سرهنگی بود. الان نه او در کنار ما است نه ناصر تقوایی. به یادشان هستیم.
در دومین شب «کودکان سرزمین ایران» دو مستند کوتاه خواهیم دید. یکی «راویان کوچک روستای غریب» و دیگری «عروسکهای کمس».
*
بچههای سی سال پیش چه رویاها و آرزوهایی داشتند؟ انشاهای آنها چه متن و مزهای داشت؟ اگر ازشان میخواستیم درباره روستایشان، درباره دوست و فامیلشان بنویسند، چه از آب درمیآید؟ این دغدغه پیروز کلانتری بود برای ساختن مستند «راویان کوچک روستای غریب». چه انشاهای رنگوارنگی نوشتهشد. چه اتفاقاتی تعریف شد. آنها که برای ادامه درس به شهر رفتند. آنها که فرزند پدرانی هستند که در ذوب آهن کار میکنند.
*
تصور کنید، عروسکهایی را که با نوای لالایی در گهواره به خواب میروند. تصور کنید دخترکانی را که بر سر مزار عروسک مرده شیون میکنند و دعا میخوانند. تصور کنید عروسکانی را که وقتی در روستا جشن و سروری برپاست، جامه سیاه از تن بیرون میکنند. و دهها قصه دیگر. اینها در روستای کردنشین کرمبست اتفاق میافتد که به زبان محلی کمس نامیده میشود. مستند «عروسکهای کمس» روایت این زیباییها است. کاری از بهرام عظیمپور.
تماشای فیلمی که سی سال پیش، توسط محمدرضا اصلانی کارگردانی شده، فیلمبردارش مرتضی پورصمدی است و کامران شیردل آن را تدوین کرده و منوچهر انور گفتارش را خوانده، چه لذتی دارد! فیلمی که زندهیاد محمدرضا سرهنگی تهیهکنندهاش است. این فیلم که در مجموعه «کودکان سرزمین ایران» ساخته شده، داستان بافتن «چیق» است در میان عشایر ایران. البته وقتی این موضوع دستمایه ساخت فیلم برای محمدرضا اصلانی میشود، میتوانیم روایت اسطورهای آن را ببینیم و شعر زندگی مردان و زنان عشایر را بخوانیم. در اینکه «چیق» چه ارزشهای اقتصادی و رفاهی در زندگی عشایر دارد، شکی نیست، ولی روایت سینمایی آن جذابتر است. محمدرضا اصلانی دست روی محصولی گذاشته که هم وظیفه حفاظتی در زندگی عشایر دارد، هم مظهر ذوق و سلیقه این مردم است. زندگی و زیباییشناسی عشایر از زبان اصلانی.