پیاده‌راه‌های شهر!

پیاده‌راه‌های شهر!

بسیاری از ما ها «پیاده‌راه» را با «پیاده رو» اشتباه می‌کنیم. البته این خطا مختص ایران نیست. در بسیاری از کشورهای عالم، از اروپا و آمریکا تا آسیا و آفریقا، اصطلاح و مفهوم «پیاده‌راه» چندان تبیین و مشخص نشده‌است. خوشبختانه در ایران حدود سه دهه پیش این مفهوم شهرسازی وارد ادبیات شهری ما شد. باخبر هستیم که یک طرح مطالعاتی مقبول با مضمون «طرح مطالعات جامع پیاده‌راه‌های تهران» توسط مشاوری خوشنام انجام شد که نتایج خوبی هم داشت. اما همان زمان هم همه می‌دانستند تحقق و اجرایی‌شدن این مطالعه چندان قریب‌الوقوع نیست. در آن زمان تنها ۲۳ شهر اروپا چنین مطالعاتی داشتند و برخی از آن‌ها به مرحله اجرا رسیده‌بود. اما همین که چنین مفهومی وارد ادبیات معماری و شهرسازی ما شد، نتایجی هم به بار آورد. از جمله تعریف چند «پیاده‌راه» فرهنگی و گردشگری در شهر. مثلا فاصله بین میدان فردوسی و میدان انقلاب به دلیل وجود مراکز و کانون‌های فرهنگی و دانشگاهی متعدد درآن به عنوان «محور فرهنگی» تعریف شد و پیشنهادهایی هم برای ارتقای منزلت فرهنگی آن ارائه شد. مضمون طرح این بود که یک شهروند ایرانی می‌تواند در این محور حرکت کند و لذت فرهنگی ببرد. آن هم به دلیل وجود فعالیت‌های متنوع فرهنگی و هنری در آن محور. یا محور «تالار تا تالار» تعریف شد که پیاده‌راهی بود بین تالار رودکی و تالار شهر. و چند محور دیگر. اما فرق بین «پیاده‌راه» با «پیاده‌رو» چیست؟ پیاده‌رو یعنی خطی بین سواره و جداره. کارکردش جدا کردن مسیر پیاده از مسیر سواره است. اما «پیاده‌راه» محوری است که ابتدا و انتهای تعریف‌شده و معنادار دارد و برای رسیدن از این سر به آن سر، از ایستگاه‌هایی معنادار و مشخص رد می‌شویم.

راه برویم و حرف بزنیم!

راه برویم و حرف بزنیم!

جمله‌معروفی هست‌که«شهر بدون‌حضور مردم درخیابان‌ها می‌میرد» و همین جمله، امروز سرمشق بسیاری از طرح‌های کلان شهری است. حضور مردم در خیابان هم جنبه تفریحی و تفرجی دارد، هم جنبه ضروری و اجباری. علاوه بر این‌ها، حضور مردم در سطح شهر نوعی آرامش اجتماعی به بار می‌آورد. در جریان جنگ‌های شمال و جنوب آمریکا، به نقل از کتاب «تام‌پین» وقتی سردار پیروز به همراه فرماندهانش در شهرِ فتح‌شده قدم می‌زد، از این‌که در شهر کسی نیست و پرده همه پنجره‌ها کشیده است و درها بسته؛ به همراهانش می‌گوید «این وضع مرا می‌آزارد! نمی‌دانم پشت درها و پنجره‌های بسته و پرده‌های آویخته چه می‌گذرد و چه می‌گویند. کاش همه مردم شهر الان در خیابان بودند!» این نگاه به حضور مردم در شهر نگاه حاکمیتی است و البته نوعی خرد و عاقبت‌اندیشی هم دارد. اما از نگاه معماران و شهرسازان، حضور مردم در خیابان‌ها و کوچه‌های شهر نشان سرزندگی و حس تعلق مکان است. البته، مردم بخواهند یا نه به خیابان می‌آیند، چون باید نان و روزنامه بخرند و مدرسه و دکتر بروند؛ ولی این حضور، اجباری است.