باید حال شهر خوب شود!

باید حال شهر خوب شود!

این‌که می‌گوییم شهر باید فضاهای عمومی داشته‌باشد، این‌که با تاکید دنبال تاریخچه میدان و میدانگاه درشهرهای تاریخی‌ کشورمان هستیم و این‌که مرتب می‌گوییم شهر باید باشگاه و فضاهایی برای فعالیت‌های فرهنگی داشته‌باشد و شهر باید امکان تفریح عمومی مردم را فراهم کند، دنبال چه هستیم؟ اصولا، نهایت چیزی که از شهر می‌خواهیم چیست؟ اگر عام‌تر صحبت کنیم، پرسش ما به این شکل خواهدبود: ما آدم‌ها از یک زیستگاه انسانی، کوچک یا بزرگ، روستا یا شهر، انتظار چه چیزی را داریم؟ آیا از یک شهر انتظارداریم مکان اشتغال برای ما داشته‌باشد، آیا شهر کافی است مکان زیست و خواب ما را داشته‌باشد؟ آیا شهر اگر خیابان و ساختمان‌های کافی برای کار و آموزش و بهداشت داشته‌باشد، کفاف می‌کند؟ گیریم که شهر تمام امکانات لازم برای کار، آموزش و بهداشت را داشته‌باشد، موضوع حل است؟ یا شهر مبانی و راهبرد والاتر و گسترده‌تری دارد؟
خوشبختانه، امروز شهرسازان و معماران برای یک شهر اهداف بلندتر و مهم‌تری قائل هستند. خلاصه و سرجمع این اهداف یک جمله بسیار ساده و کوتاه است: «شهر باید اسباب شادی و شادمانی مردم را فراهم کند». این گزاره ظاهرا بسیار ساده و راحت است ولی دریا دریا حرف و حدیث در آن است. هم از این جهت که چرا شهرسازان و مدیران شهری به این نتیجه رسیده‌اند، هم به این خاطر که اسباب شادی و شادمانی مردم چه می‌تواند باشد. ابتدا به چرایی رسیدن به این گزاره می‌پردازیم. البته به اختصار و با زبان عام و ساده.

مردم کجا جمع می‌شوند!

مردم کجا جمع می‌شوند!

این متن به بررسی این پرسش می‌پردازد که در گذشته، پیش از وجود رسانه‌هایی چون روزنامه و رادیو، مردم برای شنیدن اخبار و فرمان‌ها کجا گرد می‌آمدند، به‌ویژه در معماری ایرانی که تا دوره صفوی “میدان” به معنای امروزی‌اش وجود نداشته است. برخلاف تمدن روم و یونان که میدان عنصر اصلی شهر بود، در ایران مردم لزوماً در فضاهای هندسی مشخص (مثل میدان‌های دایره‌ای یا مستطیلی) گرد نمی‌آمدند.

نویسنده تأکید می‌کند که محل اجتماع مردم وابسته به «شان مکان» است، نه شکل فیزیکی آن. مثالی از دستفروشانی آورده می‌شود که با تجربه می‌دانند در کدام نقطه شهر فروش بهتری دارند. به‌همین ترتیب، مکان‌هایی مانند بهارستان در دوره ملی شدن نفت یا میدان آزادی در تجمعات بزرگ، به‌دلیل «شان» و اهمیت اجتماعی-تاریخی‌شان محل تجمع مردم می‌شوند.

در نهایت، نتیجه می‌گیرد که اجتماع یا تفرق مردم ناشی از هویت و ظرفیت معنایی فضاست، نه صرفاً شکل هندسی یا طراحی شهری آن.

میدان، میدانگاه، فلکه!

میدان، میدانگاه، فلکه!

امروز در تمام کشورهای عالم، میدان بخشی مهم از ساختار یک شهر است. ظاهرا در عصر باستانِ اروپا هم میدان یکی از عناصر تشکیل‌دهنده شهر بوده. یعنی اگر در ادبیات معماری ایران، چهار عنصر بازار، مسجد، حمام و مقر حکومتی اجزای اصلی شهر بودند، در تمدن‌هایی مثل رم و یونان علاوه‌بر این چهار عنصر مهم، میدان هم جزو اجزای اصلی یک شهر به حساب می‌آمد. ظاهرا، تا ظهور میدان نقش جهان (میدان شاه) اصفهان در عصر صفوی، ما در شهرهای خود میدان نداشته‌ایم. حداقل حافظه مستند و مکتوب ما چنین نشان می‌دهد که میدان یا حتی میدانگاه در شهرهای ما رایج نبوده. تا عصر صفوی. اگر چنین باشد، پرسش مهم آن است که مردم برای اجتماعات عمومی و مدنی خود به کجا می‌رفتند؟ ممکن است فوری پاسخ داده‌شود: مسجد. ولی این پاسخ قانع‌کننده نیست.