این متن به بررسی این پرسش میپردازد که در گذشته، پیش از وجود رسانههایی چون روزنامه و رادیو، مردم برای شنیدن اخبار و فرمانها کجا گرد میآمدند، بهویژه در معماری ایرانی که تا دوره صفوی “میدان” به معنای امروزیاش وجود نداشته است. برخلاف تمدن روم و یونان که میدان عنصر اصلی شهر بود، در ایران مردم لزوماً در فضاهای هندسی مشخص (مثل میدانهای دایرهای یا مستطیلی) گرد نمیآمدند.
نویسنده تأکید میکند که محل اجتماع مردم وابسته به «شان مکان» است، نه شکل فیزیکی آن. مثالی از دستفروشانی آورده میشود که با تجربه میدانند در کدام نقطه شهر فروش بهتری دارند. بههمین ترتیب، مکانهایی مانند بهارستان در دوره ملی شدن نفت یا میدان آزادی در تجمعات بزرگ، بهدلیل «شان» و اهمیت اجتماعی-تاریخیشان محل تجمع مردم میشوند.
در نهایت، نتیجه میگیرد که اجتماع یا تفرق مردم ناشی از هویت و ظرفیت معنایی فضاست، نه صرفاً شکل هندسی یا طراحی شهری آن.
به دنبال عبور از درگاه مسجد وارد فضای هشتی میشویم. این فضا از جهات گوناگون با فضاها و مراحل پیشین متفاوت و متضاد است. فضاهای پیشین ما را به عبور و آمدن فرا میخواندند، این فضا به لحاظ شکل هندسی منتظم و مرکزی خود به وقوف و مکث میخواند. سقف گنبدی آن این خصوصیت فضایی را مضاعف مینماید و تاریکی نسبی داخل فضا به محض ورود و جداشدن از فضای روشن بیرون، تاکیدی دوباره بر مکث و تامل است. پیش از آن به دریافتی از فضای هشیتی ورودی برسیم، تاریکی هشتی در قبال فضای روشن بیرون، موجب وقفه در قدرت بینایی و مکث ادراک ما میشود و برای آنکه چشم با فضای هشتی آشنا و بینایی به طور کامل دعوت شود، لازم است تا درنگ و توقفی در آنجا نماییم. پس از مشاهده هشتی، مختصات هندسی فضای آن نیز ما را به وقوف میخواند. این بار اگر به پشت سر خویش، به درگاه نظر بیندازیم، به جهت شدت نور بیرون چیزی از آنچه بیرون مسجد میگذرد نمیبینیم.
مسجد ارگ معماری ویژهای ندارد. نخست مسجدی تک شبستانی بود و بعدها در سال ۱۳۴۰ کمی توسعه یافت و شکل امروز را گرفت. توصیه به بازاریان برای ساخت این مسجد را آیتالله بروجردی مطرح کرد که مجتهد اول و یکه آن زمان بود. بعدها این مسجد مرکز اجتماع صنوفی از بازاریان شد که خط و ربط مشخصی داشتند. امروز نیز چنین است. البته تقریبا تمام مساجد کشور چنین خصلتی دارند. مردم، عموما، مسجد را به امام و پیشنماز آن میشناسند تا به مکان و شکل آن.
درست بعد از بازارچه مروی، چند قدم مانده به خیابان پامنار مسجد و مدرسه علمیه «آقا محمود» یا همان مسجد حکیم باشی با آجرهای باریک سرخ و زرد نمایان میشود. ورودی مسجد نیم طبقهای از ارتفاع پیادهرو کوتاهتر اســت؛ به نظر میرسد آسفالت و سنگفرشهای مداوی که به مرور زمان در این کوچه روی هم ســوار شــده، کف کوچه را بالا آورده.
« مســجد ســراج الملــک» از طرفــی رو بــه ســوی خیابان امیرکبیــر دارد و در دیگــرش رو به کوچه «ســراج الملک» باز میشــود. مسجدی قدیمی که کتیبه کاشیکاری شده ســردر آن بــرای اهالی و کاســبان قدیمی خیابان چراغ برق یا همان امیرکبیر شــعری آشنا است: «حســن توفیق بین که مسجد کرد/ سطح میخانه را سراج الملک» قصه این مســجد را هم که در دوره ناصرالدین شــاه ســاخته شده همین کاشــی نوشته قدیمی روایت میکند.