راه برویم و حرف بزنیم!
جملهمعروفی هستکه«شهر بدونحضور مردم درخیابانها میمیرد» و همین جمله، امروز سرمشق بسیاری از طرحهای کلان شهری است. حضور مردم در خیابان هم جنبه تفریحی و تفرجی دارد، هم جنبه ضروری و اجباری. علاوه بر اینها، حضور مردم در سطح شهر نوعی آرامش اجتماعی به بار میآورد. در جریان جنگهای شمال و جنوب آمریکا، به نقل از کتاب «تامپین» وقتی سردار پیروز به همراه فرماندهانش در شهرِ فتحشده قدم میزد، از اینکه در شهر کسی نیست و پرده همه پنجرهها کشیده است و درها بسته؛ به همراهانش میگوید «این وضع مرا میآزارد! نمیدانم پشت درها و پنجرههای بسته و پردههای آویخته چه میگذرد و چه میگویند. کاش همه مردم شهر الان در خیابان بودند!» این نگاه به حضور مردم در شهر نگاه حاکمیتی است و البته نوعی خرد و عاقبتاندیشی هم دارد. اما از نگاه معماران و شهرسازان، حضور مردم در خیابانها و کوچههای شهر نشان سرزندگی و حس تعلق مکان است. البته، مردم بخواهند یا نه به خیابان میآیند، چون باید نان و روزنامه بخرند و مدرسه و دکتر بروند؛ ولی این حضور، اجباری است.