درست است خیابان نماد جهان معاصر است و این هم درست است مردم نفَسِ خیابان هستند و تمام تلاش شهرسازان و مدیران شهری، در جوامع پیشرفته و متمدن آن است که هرچه بیشتر مردم را به خیابانها بکشانند. برای این کار روشهای مختلف و متفاوتی را مورد استفاده قرار میدهند. هدف این روشها، عموما، آن است که مردم امکان مکث و آرامش در خیابان داشتهباشند. علاوه بر این، علمای شهرسازی معنقد هستند با روشهای درست شهرسازی و طراحی شهری میتوان از بزه اجتماعی و تخلف فردی هم کاست. بر این اساس مبحث «جلوگیری از بزه از طریق طراحی شهری» یکی از مهمترین مباحث شهرسازی معاصر است. در این بحث، با اتکا به روانشناسی اجتماعی، عوامل کالبدی و کارکردی شهر چنان چیدمان و ساماندهی میشود که مخاطب را کسل و مضطرب نکند. مثلا توصیه میشود از کشیدن دیوارهای طولانی در جداره شهر اجتناب شود.توصیه میکنند معابر تردد پیاده چنان باشد که امکان بدهبستان فکری و اجتماعی افراد فراهم آید. خیابانهای شهر چنان باید سامان یابند که حس سلطه بر مخاطب ایجاد نشود، مقیاس جداره و بدنه و عرض معابر چنان باشد که مخاطب احساس زندان و حصار نداشته باشد. و بسیاری ظرایف دیگر.
نظر غالب علمای شهرسازی آن است که «خیابان» نشانه ورود به عصر مدرن است. اینامر بیشاز همه در کشورهایی مثل ایران صادق است. وقتی در تبریز خیابان صاحبالامر کشیدهشد و بر جداره آن دکانها نشستند، دور تازهای در تاریخ شهر رقم خورد. همینطور وقتی خیابان سپه در قزوین کشیدهشد. بیرونآمدن مغازهها و دکانها از بازارهای سرپوشیده و بازکردن ویترینو پنجره خود به روی مردم رهگذر مرحلهای از تاریخ اجتماعی شهر و کشور است. درست همانگونه که خانهها پنجره و بالکن به بیرون زدند و وارد گفتگو با خیابان و کوچه شدند. رفتهرفته خیابان کارکرد و نقش بزرگتر در زندگی مردم بازی کرد و با پذیرفتن فعالیتهای متنوعتر در جداره خود وارد مقوله اجتماعی فرهنگی شد. لازم است کمی بیشتر به این موضوع بپردازیم. اگر دکان و مغازههای بازارها را کمی دقیقتر و با دید تازه واکاویم، متوجه میشویم عموما و غالبا مربوط به نیازهای مادی و اولیه ما هستند. مثلا پوشاک، فرش، مصالح و غیره. در بازار بزرگ تهران یا بازارهای دیگر شهرهای تاریخی ما، حتی چلوکبابی هم به قدر بسیار ناچیزی وجود دارد. چون قرار نیست مردم در بیرون از خانه غذا بخورند. حتی چنین کارکردها هم مربوط به سده اخیر است.
گفتهشد نگاه واقعی و غیرموزهای به بافت، نخستین شرط موفقیت احیای بافتهای تاریخی است. این لازم است ولی کافی نیست. در بافت تاریخی باید «زندگی کرد». بر سر این جمله حرف و حدیث زیاد است. «زندگی کردن» با «زندگی را مصرفکردن» فرق دارد. متاسفانه، در این روزها، آنانی که در این بافتها سکونت دارند، عموما از دسته دوم هستند. با برنامهها و سیاستهایی که تا کنون در بافتهای تاریخی محقق شده، آن را تبدیل به محل زندگی اقشار درجه دو جامعه کرده. درجه دو یعنی شهرنشینانیکه به اجبار در آنجا هستند اگر امکان مالی کافی داشتهباشند به نقاط دیگر شهر کوچ میکنند. بخشی از این وضعیت معلول سیاستهای غلط مدیریت جامعه و مبانی نظری غلط معماران و شهرسازان است. در بافت تاریخی چنان باید کرد که مردم به زندگی درآنها فخر بفروشند. زندگی در بافت تاریخی باید تبدیل به تفاخر اجتماعی شود. پس باید در مرمت و احیای آن اصول و نکاتی را رعایت کرد که به نیازهای واقعی زندگی امروز پاسخ دهد. کجا انسان خوشفکر خانه حیاطدار را رها میکند و در یک جعبه به نام واحد آپارتمانی زندگی میکند؟ مشروط بر اینکه بافت را در زمان گذشته حبس و منجمد نکنیم. در تمام تاریخ مدنی کشور، بافتهایی که امروز صفت «تاریخی» پیدا کردهاند مکان زیست مردم بوده و متناسب با نیازهای روز تغییر و تکامل پیدا میکردند.
نزدیک به دو دهه است که خوشبختانه تمنای احیای بافتهای تاریخی شهرها در میان مردم و مسئولان پیدا شده. حتی مدیرانی که از عوامل اصلی تخریب این بافتها به بهانه یا با تمسک به طرح توسعه شهری بودند، هواخواه احیای این بافتها شدهاند. با هر نیت و هدفی، فعلا، این تمنا را باید به فال نیک گرفت. اما باید کوشید این تمنا تبدیل به دلسردی نشود. ممکن است به دلیل عدم شناخت موضوع و اجرای برنامههای بیهدف، نتیجه مثبتی حاصل نشود و یاس و دلسردی جای تمنا را بگیرد. از دید ما، دو عامل مهم ممکن است تمنای احیای بافتهای تاریخی را به قهقرا بکشاند. نخستین عامل، نگاه موزهای و غیرواقعبینانه به بافت تاریخی است. باید این اصل مهم را پذیرفت که بافت تاریخی، در دستهبندی میراث و آثار فرهنگی جزو«نفایس» بهشمار نمیآید. بافت تاریخی در دسته آثاری چون تخت جمشید و چغازنبیل نیست. بافت تاریخی مانند موجودی زنده است که نیاز به مراقبت دارد و میتواند متناسب با نیازهای روز به رشد و تکامل برسد. ولی این رشد به معنای تغییر ماهیت نیست و نمیتوان مورفولوژی کلی آن را تغییر داد. همانگونهکه اندام انسان از اعضای مختلف با ابعادمتفاوت تشکیل شده، شهر هم اجزای خاص خود را دارد. اگر دست انسان نقص پیدا کند یا زخم شود نمیتوان به جای آن پا جوش زد. دست جای خود، پا و شکم هم جای خود. در شهر هم نمیتوان در بافت تاریخی برج ساخت همانگونه که در بخش نوساز و متراکم شهر هم ساختن خانه آجری دو طبقه مقبول نیست.
در میان بزرگان معماری و شهرسازی، بحث شدیدی هستکه آیا ما و معماری ما وارد دوره مدرن شدهایم یا نه. فراتر از این، برخی، حتی بر این باور هستند که معماری ایران دیگر وجود ندارد. اینان معتقدند معماری دوران قاجار آخرین دوره معماری ایران است و بعد از آن ما معماری نداریم. تعدادی از بزرگان هم معتقدند تا جریان اصلاحات ارضی و هجوم روستاییان به شهر، ما معماری قبول داشتیم ولی با روند گسترش شهرها برای اسکان نوآمدگان، معماری و شهرسازی ما رو به افول رفت چون ظرفیت لازم برای پاسخگویی به آن نیاز بزرگ را نداشت. از آن به بعد است که معماری ایران وجود ندارد. طبعا دیگرانی هم هستند که معتقد به حضور معماری مقبول در حال حاضر هستند و معتقدند معماری ایران هنوز هم قادر به خلق شاهکار است و نباید نگران آینده شد. در این میان آنچه که کاملا مبهم مانده تعریف کارشناسان مختلف از مفهوم «مدرن»و «معاصر» است. به کدام اثر میتوانیم عنوان مدرن بدهیم و به کدام دیگر عنوان معاصر؟ در میانه این بحث، غالبا، ظهور و بروز نشانههای معماری اروپا در ایران به مثابه نشانه مدرنشدن این معماری شمرده میشود. با اشاره به نمونههایی از موتیفها و شکلهای معماری اروپا در آثار معماری ایران، ورود مدرنیته به ایران را گواهی میدهند. ممکن است پذیرفتهشود که وجود این نشانهها مصادیقی هستند از آشنایی هنر و فرهنگ ایرانی با تمدن و فرهنگ اروپا، که حتما مغتنم است، ولی این تمام مساله نیست.