در سری تازه «شبهای مستند خانه اردیبهشت اودلاجان»، موضوعی تازه پیش رو داریم؛ مجموعهای از فیلمهای مستند با عنوان «کودکان سرزمین ایران» که طی ۸ هفته به نمایش درخواهد آمد. این مجموعه که در سال ۱۳۷۴ به تهیهکنندگی محمدرضا سرهنگی ساخته شد، با حضور کارگردانان برجستهای چون ناصر تقوایی، محمدرضا اصلانی، خسرو سینایی، کامبوزیا پرتوی، فرشاد فدائیان، پیروز کلانتری، مسعود کرامتی، ابراهیم مختاری و دیگران، تصویری ناب از کودکان ایرانزمین ارائه میدهد و جریان تازهای در سینمای کودک ایران پدید آورد. در پایان این مجموعه، بزرگداشتی نیز برای محمدرضا سرهنگی برگزار خواهد شد.
فراموشی گذشته، بهویژه درباره تهران، شهری با تاریخی پرفرازونشیب و نقشآفرین در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، امری رایج است. با ورود دوربینها، روایتهای مستند از زندگی پایتخت جان گرفتند و بسیاری از مستندهای دهههای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی، امروز بهعنوان اسناد تاریخی شناخته میشوند. این آثار، تصویری از شکافهای طبقاتی، فشارها و رشد اعتراضات اجتماعی را در کنار توسعه صنعتی آن زمان نشان میدهند؛ روندی دوگانه که نهایتاً به انقلاب ۱۳۵۷ انجامید. برنامه «پرسه در تهران» فرصتی است برای بازنگری در آن دوران از طریق تماشای مستندهایی که گذشته پایتخت را بازگو میکنند؛ آثاری که برخی سازندگانشان دیگر در میان ما نیستند و برخی همچنان به روایت ادامه میدهند.
منوچهر مشیری، پرترهپرداز سینمای مستند ایران، دو مستند پرتره از شخصیت برجسته فرهنگ ایران، خانم بدرالزمان قریب ساخته، اولی در سال ۱۳۷۷ و دومی در سال ۱۳۹۳٫ با نام «با زبان خاموش»، بدرالزمان قریب بانوی زبانشناس مشهور ایرانی است که سالها در فرهنگستان زبان و ادب فارسی خدمت میکرد و ۱۳۹۹ از میان ما رفت. در مستند «با زبان خاموش» علاوه بر مرور زندگی شخصی و دغدغههای ملی این بانو، تصاویری کمتر دیده شده از کتبیههای باستانی به نمایش در میآید که خانم قریب بخشهایی از آنها را میخواند و ترجمه میکند. دکتر قریب معرف زبان سُغدی در دنیا است. وی برای نخستین بار فرهنگ لغات سُغدی را به زبان فارسی و انگلیسی تدوین کردهاست. همچنین وی اولین دانشمند ایرانی بوده که موفق به خواندن، رمزگشایی و ترجمه کتیبه باستانی خشایارشاه در سال ۱۳۴۵ شده است.
در یکصدو شصت و هفتمین شب فیلم فیم خانه اردیبهشت اودلاجان، هر دو مستند را به تماشا مینشینیم.
در میان برخی معماران و مدیران، هنوز مخالفت با برجسازی و رفتن به ارتفاع طرفدار زیاد دارد. اینان، گاه در حسرت خانههای حیاطدار قدیم هستند گاه در تکرار «مقیاس انسانی» برای ارتفاع شهر و خانه. اینان، متاسفانه، واقعیت افزایش جمعیت شهرها را نمیپذیرند. اینان از خانههایی استقبال میکنند که کمتر از هفتهشت واحد داشته باشد و بهاصطلاح «امکان مراودات چهرهبه چهره» افراد باهم فراهم آید. اینان هنوز بقالی سرکوچه را به واحدهای بزرگ فروش اقلام مورد نیاز مردم ترجیح میدهند، بااین استدلالکه با بقالمحله میشود رفاقت و سلاموعلیک کرد، با صندوقدار فروشگاه بزرگ نه.
اما، اینان اینرا کتمان میکنند که وقتی وارد یک فروشگاه بزرگ میشوید ازپیاز و گوجه تا آیینه حمام را میتوانی بخری و لازم نیست برای هرقلم از نیازها به مغازهای بروید. اینها هنوز در حسرت چانه زدن با فروشنده هستندو نمیپذیرند چقدر انسانی و امروزی است که صندوقدار فروشگاه بزرگ نه امکان گرانفروشی دارد نه امکانی برای چانهزدن. اینان میگویند وقتی سه یا چهار واحد در یک آپارتمان هستیم باهم رفیق میشویم، فارغاز اینکه این رفاقت بر سر چانهزنی درمورد شارژ آپارتمان باشد یا سر نظافت پلهها. اینان نمیپسندند که اگر دریچه چانهزنی بسته شود، همه اعضای یک مجتمع بزرگ مسکونی بیآنکه مساله شخصی با کسی داشتهباشند سر اصول و قواعد نگهداری ساختمان توافق میکنند و به روشی دموکراتیک مدیر ساختمان انتخاب میکنند و با چنین روندی، تمرین دموکراسی میکنند.
امروز در خیلی از خیابانها و چهارراهها نوازندههای جوان و پیری را میبینیم که فارغ از بالا و پایین جهان، سازی میزنند و ترانهای میخوانند، هم روح و روان خود را میپالایند هم نوایی دلنشین در محیط میپراکنند.
حال، اگر بخواهید این اجراها را با مجوز یک اداره انجام دهید باید کفش آهنی بپوشید و صبر ایوب داشتهباشید تا مگر توفیقی حاصل شود.
داستان «والسی برای تهران» تلاش یک موزیسین تمام عیار است برای تشکیل تیمی از نوازندگان برای اجرای خیابانی. او خود استاد موسیقی است و سالها در خیابانها آکاردئون نواخته. او میتواند در سالنها و تالارها برنامه اجرا کند ولی حسی که در اجراهای خیابانی دارد، حسی دیگرگونه است.
به این دلیل دنبال تشکیل یک گروه است. از دوستان و غیر دوستان. میخواهد حس خوب خود را به دیگران منتقل کند.