زندگی با شهر!

زندگی با شهر!

وقتی از کسی درباره کار و زندگی‌اش می‌پرسیم، معمول‌ترین پاسخ شبیه این است: «در شهر . . . زندگی می‌کنم و در یک جایی مشغول به کار هستم». درست است که ماها همیشه در مورد محل زندگی و کارمان با چنین کلماتی مطلب را ادا می‌کنیم، ولی به نظر می‌آید موضوع پیچیده‌تر از این حرف‌ها است. پرسش این است «در شهر» زندگی می‌‌کنیم یا «با شهر»! موضوع کمی عجیب به نظر می‌آید ولی اگر یکی‌دو تا مثال بزنیم قضیه روشن می‌شود. فرض کنیم فردا صبح قرار است با اهل‌وعیال برویم کوه‌نوردی. همه مقدمات آماده است و رویاهایی بافته‌ایم. به یک باره از نیمه‌شب برف سنگینی بر شهر می‌بارد و امکان تردد در شهر را از ما می‌گیرد و به طریق اولی رفتن به کوهستان هم غیرمنطقی می‌شود. یعنی ما و شهر در ارتباط متقابل باهم هستیم. ما بر شهر اثر می‌گذاریم شهر هم بر ما. یا مثلا قرار است به دیدار یک دوست برویم. چه ساعتی؟ با کدام وسیله؟ این‌ها بستگی دارد سنگینی ‌و سبکی ترافیک در ساعات مختلف روز چگونه باشد. و بستگی دارد به این‌که آیا با یک مسیر مترو می‌شود به مقصد رسید یا باید از مترو و اتوبوس استفاده کنیم و بخشی از راه را هم پیاده یا با تاکسی برویم. پس ممکن است کلا بی‌خیال این چند وسیله شویم و تاکسی دربست یا تلفنی بگیریم.