باید حال شهر خوب شود!
اینکه میگوییم شهر باید فضاهای عمومی داشتهباشد، اینکه با تاکید دنبال تاریخچه میدان و میدانگاه درشهرهای تاریخی کشورمان هستیم و اینکه مرتب میگوییم شهر باید باشگاه و فضاهایی برای فعالیتهای فرهنگی داشتهباشد و شهر باید امکان تفریح عمومی مردم را فراهم کند، دنبال چه هستیم؟ اصولا، نهایت چیزی که از شهر میخواهیم چیست؟ اگر عامتر صحبت کنیم، پرسش ما به این شکل خواهدبود: ما آدمها از یک زیستگاه انسانی، کوچک یا بزرگ، روستا یا شهر، انتظار چه چیزی را داریم؟ آیا از یک شهر انتظارداریم مکان اشتغال برای ما داشتهباشد، آیا شهر کافی است مکان زیست و خواب ما را داشتهباشد؟ آیا شهر اگر خیابان و ساختمانهای کافی برای کار و آموزش و بهداشت داشتهباشد، کفاف میکند؟ گیریم که شهر تمام امکانات لازم برای کار، آموزش و بهداشت را داشتهباشد، موضوع حل است؟ یا شهر مبانی و راهبرد والاتر و گستردهتری دارد؟
خوشبختانه، امروز شهرسازان و معماران برای یک شهر اهداف بلندتر و مهمتری قائل هستند. خلاصه و سرجمع این اهداف یک جمله بسیار ساده و کوتاه است: «شهر باید اسباب شادی و شادمانی مردم را فراهم کند». این گزاره ظاهرا بسیار ساده و راحت است ولی دریا دریا حرف و حدیث در آن است. هم از این جهت که چرا شهرسازان و مدیران شهری به این نتیجه رسیدهاند، هم به این خاطر که اسباب شادی و شادمانی مردم چه میتواند باشد. ابتدا به چرایی رسیدن به این گزاره میپردازیم. البته به اختصار و با زبان عام و ساده.