اگر درست باشد، جمعیت تهران در عصر ناصری، حدود ۸۵۰ هزار نفر بود. امروز بیش از ده برابر آن زمان. حدود نه میلیون نفر. برای این افزایش جمعیت چه باید کرد؟ طبعا افزایش سطح محدوده قانونی شهر یکی از راهها است. ظاهرا سادهترین راه هم همان است. امروز مساحت تهران حدود ۷۳۰ کیلومتر مربع یا ۷۳ هزار هکتار است. پس تراکم جمعیت تهران حدود ۱۲۴ نفر در هکتار است. ببینیم در چند پایتخت آسیا وضع چگونه است. جاکارتا بیش از ۲۸ میلیون جمعیت دارد با مساحت حدود ۶۶۱ کیلومترمربع. یعنی حدود ۴۳۰ نفر در هکتار. در دهلی حدود ۱۹۳ نفر در هکتار. در کشورهای مختلف و در کلانشهرها عموما تراکم جمعیت بالاتر از تهران است. اگر تهران و جاکارتا را باهم مقایسه کنیم، در تهران شهرداری به ازای هر یک نفر ۸۱ مترمربع از شهر را باید نگهداری کند، در جاکارتا به ازای هر یک نفر ۲۳ مترمربع. یعنی نگهداری شهر تهران چندبرابر جاکارتا هزینه دارد. اگر بخواهیم موضوع را جمع کنیم، باید به این گزاره برسیم که گسترش افقی شهر به نفع هیچکس نیست. علاوه بر هزینههای نگهداری و خدمات شهر، افزایش سطح شهر یعنی زیر بار بتن و آسفالت رفتن هرچه بیشتر زمین خدا. یعنی کمترشدن نفس زمین. یعنی تخریب طبیعت به نفع ظاهری اسکان مردم. پس باید به ارتفاع برویم. علاوه بر آن باید زمینهای بلااستفاده داخل شهر را استحصال کنیم. در دل تهران پهنههای بسیار بزرگی هست که بلااستفاده رها شدهامد.
در میان برخی معماران و مدیران، هنوز مخالفت با برجسازی و رفتن به ارتفاع طرفدار زیاد دارد. اینان، گاه در حسرت خانههای حیاطدار قدیم هستند گاه در تکرار «مقیاس انسانی» برای ارتفاع شهر و خانه. اینان، متاسفانه، واقعیت افزایش جمعیت شهرها را نمیپذیرند. اینان از خانههایی استقبال میکنند که کمتر از هفتهشت واحد داشته باشد و بهاصطلاح «امکان مراودات چهرهبه چهره» افراد باهم فراهم آید. اینان هنوز بقالی سرکوچه را به واحدهای بزرگ فروش اقلام مورد نیاز مردم ترجیح میدهند، بااین استدلالکه با بقالمحله میشود رفاقت و سلاموعلیک کرد، با صندوقدار فروشگاه بزرگ نه.
اما، اینان اینرا کتمان میکنند که وقتی وارد یک فروشگاه بزرگ میشوید ازپیاز و گوجه تا آیینه حمام را میتوانی بخری و لازم نیست برای هرقلم از نیازها به مغازهای بروید. اینها هنوز در حسرت چانه زدن با فروشنده هستندو نمیپذیرند چقدر انسانی و امروزی است که صندوقدار فروشگاه بزرگ نه امکان گرانفروشی دارد نه امکانی برای چانهزدن. اینان میگویند وقتی سه یا چهار واحد در یک آپارتمان هستیم باهم رفیق میشویم، فارغاز اینکه این رفاقت بر سر چانهزنی درمورد شارژ آپارتمان باشد یا سر نظافت پلهها. اینان نمیپسندند که اگر دریچه چانهزنی بسته شود، همه اعضای یک مجتمع بزرگ مسکونی بیآنکه مساله شخصی با کسی داشتهباشند سر اصول و قواعد نگهداری ساختمان توافق میکنند و به روشی دموکراتیک مدیر ساختمان انتخاب میکنند و با چنین روندی، تمرین دموکراسی میکنند.