
صدو شصت و یکمین شب فیلم/ ۱ مرادماه ۱۴۰۴ خورشیدی
مستند «طهرانیه» اثر حسن نقاشی در یکصدوشصت و یکمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان به نمایش درآمد. روایتی ازنخستین روزهای پایتختشدن تهران تا آخر سلطنت پهلوی. با تصویری از تاج شروع میشود و سرهایی که این تاج بر آنها گذاشتهشده. روایتی تمثیلی، متکی بر عکسها و فیلمهای آرشیوی. محمود یارمحمدلو، در ابتدای سخنش درباره فیلم، یادآور میشود از دیدن فیلم در خانه اردیبهشت اودلاجان راضی و خشنود است چون در نشست بعد از نمایش فیلم، به مضمون و محتوای فیلم پرداخته میشود نه شکل و ساختار فنی آن. و این نوع برخورد به کارگردان کمک کند تاثیر فیلم بر مخاطب را درک کند. او در خصوص مستند «طهرانیه» هم معتقد است «ساختن این نوع فیلمها کار سختی است. این همه عکس و فیلم را درست در کنار هم چیدن و ساختار واحدی به فیلم دادن، کار سادهای نیست.
ترکیب درست اینها کار سختی است. در کنار مشکل چیدمان درست تصاویر، تطبیق دقیق گفتار با متن هم معضل بزرگی است. حسن نقاشی توانسته از پس این مشکل و معضل برآید.
او علاوه بر دقت در چیدمان تصاویر و تطابق گفتار با آن، در جای جای فیلم از
طنز فاخر و ظریف هم بهره برده، مثل داستان کج گذاشتهشدن تاج بر سر
محمدعلیشاه». یارمحمدلو با اشاره به ریتم این فیلم میگوید: «در فیلمهای متکی بر آرشیو، بهتر است هرچه به انتهای فیلم نزدیک میشویم، ریتم تندتر شود». نکته دیگری که توجه یارمحمدلو را جلب کرده، راوی فیلم است. «راوی این فیلم یکی از بازماندگان جنگ دوم جهانی است و به زبانی ساده و غیر کارشناسانه خاطرات شخصی خود را از آن روزها بیان میکند و وقتی به دوره آخر روایت خود میرسد و صحبتش کمی رنگ غیرشخصی میگیرد، بلافاصله میگوید اینها دیگر تاریخ است نه خاطره، که همه از آنها خبر دارند.» این نوع برخورد با روایت یک دوران روال درستی است. جالب است که وقتی روایت از روال شخصی خارج میشود، ریتم گفتار هم کند میشود، به نشانه اینکه «بس است دیگر». این یکی از ظرایف کار حسن نقاشی در این فیلم مستند است.
از شهر چه خبر؟
مخاطبی که دغدغه معماری دارد، میگوید «استفاده از تکنولوژی در ترکیب عکس، فیلم و انیمیشن در این فیلم، از نقاط مثبت آن است. فرایند تاریخی خوب و روان روایت میشود.» به باور او، «فیلم نکته خاص و تازه در مورد شهر ندارد. در حوزه هنر هم فقط به دوربین عکاسی و فیلمبرداری اشاره میکند و وارد بطن مسائل هنری نمیشود». در کنار این نقطه نظر، این مخاطب افسوس میخورد چرا «جاده تهران بغداد که نقش بزرگی از نقل و انتقال نیرو و کالا در جنگ داشت، پس از پایان جنگ توسط متفقین تخریب میشود». که اگر میماند به ثروت ملی ایران اضافه میشد. این مخاطب معتقد است «کاش حسن نقاشی در مورد راهآهن تهران هم اطلاعات بیشتری در فیلمش میآورد، همینطور بهتر میبود اگر در نمایش تندیسها با گفتار یا زیرنویس، اطلاعاتی از آنها ارائه میشد.» در مجموع، فیلم توانسته نظر این مخاطب را جلب کند و راضی است از تماشای آن در این آتمسفر.واقعیت آن است که روایت تاریخ یک شهر از سوی یک هنرمند، ممکن است شائبه سوگیری داشتهباشد. ولی گریزی در این نیست. هنرمند مثل هر کس دیگر نظر و باورهایی دارد که طبعا در روایتش اثر میگذارد.
تاج و تهران؟
رویا نیساری معتقد است فیلم بسیار «عالی و تاثیرگذار بود و نقطهعطفها و بزنگاههای خاص تاریخ تهران را درست و دقیق بیان میکند.» او ادامه میدهد «این نوع مستندها، که متکی بر اسناد و منابع بایگانیها هستند، حتیاگر بارهاو بارها دیدهشوند، سبب میشوند بیشتر عاشق تهران شویم!» رویا نیساری این پرسش را هم مطرح میکند: «آیا سرنوشت تهران به سرنوشت تاج گره خوردهاست؟» یکی از مخاطبان، در پاسخ به این مخاطب به تکهای از سکانس آخر اشاره میکند که میگوید: «تاج رفت، ولی تهران ماند». این تکه یعنی تهران و سرنوشتش منوط و متکی بر تاج نیست. شهر میماند و میبالد و افراد میروند.امیرهادی ملکاسماعیلی معتقد است «این مستند در قیاس با کارنامه و آثار قوی حسن نقاشی، به نظر خیلی قوی نیست. گاه عکسها با گفتار تطابقندارد. موضوع اصلی فیلم هم چندان روشن و دقیق نیست. مخاطب متوجه نمیشود موضوع فیلم تاج است یا حکومتها. در جاهایی، موضوع تاج رها میشود و بعد دوباره با موضوعی دیگر سر بر میآورد.» او میگوید، برخلاف سند این فیلم، دوربین اولین بار به محمدعلی میرزا توسط روسها هدیه میشود، در تبریز.

حسن نقاشیِ بزرگ!
یکی از مخاطبان که بهاعتبار خود حسن نقاشی به دیدن این فیلم آمده و معتقد است حسن نقاشی چهره مهمی در سینمای مستند است، از این مستند راضی و خوشحال نیست چون «حسن نقاشی مستندساز مهم و بزرگی است و مخاطب انتظار زیادی از او دارد.» از دید این مخاطب، محور قراردادن تاج برای تعریف تاریخ تهران چندان منطقی و کافی نیست.
هرچند در حد همین محوریت نکات زیبا و تازهای را مطرح میکند ولی همه اینها آنی نیست که از حسن نقاشی انتظار میرود. در کارهای قبلی او آثار درخشان و قوی کم نیست». مخاطب دیگری هم به برخی نقاط ضعف فیلم اشاره میکندو حدس میزندشاید فشار تهیهکننده و سرمایهگذار (سازمان فرهنگی شهرداری تهران) سبب این ضعف باشد. او دو هفته پیش مستند دماوند، اثر فرهاد ورهرام را درخانه اردیبهشت اودلاجان دیده و معتقد است آثار سینمای مستند باید با مقیاس آن فیلم سنجیده شوند.
«امروز این مستند در آن حد نبود. کنار هم چیدن تعدادی عکس و فیلم آرشیوی کمکی به شکلگیری یک مستند قوی نمیکند. از دید ادبیات هم متاسفانه نمیتوان از فیلم راضی بود». او به ناشناختهبودن راوی هم اشاره دارد و معتقد است باید از یک کارشناس شناختهشده برای این هدف بهره گرفته میشد.حرفهای این مخاطب، موافق و مخالف دارد. فخرالدین سیدی شهادت میدهد «تهیهکننده مستند هیچ فشار و نقشی در فیلم ندارد. در یک دوره کوتاه مدیریت سازمان فرهنگیهنری شهرداری تهران سفارش ساخت ده فیلم مستند با موضوع تهران را به مستندسازان میدهد و تعدادی از فیلمسازان طرحهایی را پیشنهاد میکنند و کاملا آزاد و مستقل، بدون هیچ قیدی از جانب شهرداری فیلم میسازند». سیدی هم در این مجموعه «قصه آب تهران» را میسازد.
کارشناس؟
موضوع راوی در این مستند، مورد بحث مخاطبان است. یکی از مخاطبان، معتقد است «انتخاب کسی که هیچ نام و نشانی شناختهشده در رسانه ندارد و تنها به عنوان «یکی از بازماندگان جنگ جهانی» معرفی میشود، تصادفا، یکی از نقاط مثبت این فیلم است. کارگردان میخواهد حالوهوای اجتماعی شهر را شرح دهد.نمیخواهد تحلیل تاریخی انجامدهد.نتیجهگیری و تحلیل را به عهده مخاطب میگذارد و به همین خاطر وقتی راوی از شرح قصه شخصی خود به شرح تاریخ میرسد (لابد به خواست کارگردان) اعلام میکند اینها دیگر تاریخ هستند نه خاطره؛ و موضوع را جمع میکند». جالب است که یکی از مخاطبان وجه تسمیه «طهرانیه» را میپرسد. چرا طهران یا طهرانی نه، طهرانیه؟ مخاطب دیگری در پاسخ این کنجکاوی معتقد است «طهرانیه یعنی سلسله بحثهایی درباره طهران». و یکی دیگر معتقد است در «ه» آخر این کلمه نوعی طنز و هجو وجود دارد». از همه اینها گذشته جالب است طهرانیه نام محلهای است درمنطقه یافتآباد تهران در کنار مرکز تعویض پلاک خودرو الغدیر و بوستان قائم. و جالبتر آنکه «طهرانیه، نام روستایی است در دهستان شاوور شهرستان کرخه در خوزستان».
یکی از حاضران میگوید: «در مجموع فیلم را دوست داشتم. مخصوصا بیستدقیقه اول را. بعدش کمی شلو رها میشود». این مخاطب یکی از نکات جذاب مستند را چنین بیان میکند: «مضحک است شاه مملکت به سفر اروپا برود و در برگشت میلی به ماندن در کشورش نداشتهباشد!» او در ارتباط با راوی هم معتقد است، «ممکن است راوی و کلام او قدرت لازم را به فیلم ندهد، ولی با استفاده درست از گفتار در لابلای روایت این نقص پوشانده شدهاست». درباره این ده فیلم سفارشی شهرداری تهران و شخصیت سینمایی حسن نقاشی به حرفهای ورهرام گوش میکنیم.
اهمیت اسناد
فرهاد ورهرام، توضیح میدهد: «او یزد و زرتشتیها را بسیار خوب میشناسد و مستندهایی ارزشمند هم با محور یزد و زرتشتیها ساختهکه ازآثار ماندگار سینمای مستند ایران هستند. دغدغه او درباره زرتشتیان ایران چنان است که گاه سازمانهایی چون تلویزیون به او کار نمیدادند که احیانا زرتشتی است!» ورهرام به این وجه از شخصیت سینمایی نقاشی اشاره میکند که «حسن نقاشی تنها فیلمسازی است که روایتهای تاریخی را به روش قصهگویی میسازد.
مستند مهمی چون فرصتالدوله شیرازی (آثارعجم) یکی از بهترین فیلمهای معاصر ایران است.» علاقه به جمعآوری اسناد و مدارک، یکی از دلمشغولیهای حسن نقاشی است. او حتی گاه سفال و آبگینههم جمع میکند. «به همین خاطر، مستند طهرانیه، به سبب نمایش اسناد دیدهنشده یا کمدیدهشده، فیلم خاصی است».شفق متولی، کنشگر شهری، معتقد است در این فیلم، «تاریخ معماری و شهرسازی تهران بسیار گنگ است و اطلاعات لازم را ندارد. تصاویری که از تهران میبینیم، عموما همانهایی هستند که قبلترها در جاهای دیگر دیدهایم. تصاویری از چند خیابان و چند ماشین و تعدادی ساختمان. بدون اینکه وارد بحث در جزییات شود». مخاطبی، در ارتباط با حرفهای متولی معتقد است فیلم توانسته حالوهوای شهر تهران را در مقاطع مختلف نشان دهد. بویژه تصاویر مربوط به مقطع جنگ جهانی دوم و حضور نیروهای متفقین در شهر و تبعات آن بسیار کمککننده برای شناخت شهر در آن مقطع حساس است. وقتی پروپاگاندای متفقین آن است که با حضور متفقین در شهر، هیچکس گرسنه سر به بالین نمیگذارد، سیل افراد از شهرستانها به تهران جاری میشود. ولی چه نصیبشان میشود: وبا، قحطی، بیخانمانی و بدبختی. این تصویر شهر نیست؟
فقط سیاست و حکومت؟
پرسش یکی از حاضران آن است که آیا کلیت یک شهر در تعریف سیاست و حکومت خلاصه میشود؟ خود شهر چه میشود؟ با این نگاه، یکی دیگر از مخاطبان معتقد است «ساختن فیلم درباره تهران بر اساس آرشیو دیگر جایی ندارد. این عکسها و تصاویر بارها دیده شده و داده تازهای برای مخاطب ندارند». هرچند این واقعیت دارد داستان یک شهر در شرح رفت و آمدهای سیاسی خلاصه نمیشود، ولی اگر تصاویر و منابع درست چیده شود، عیار شهر و زندگی به دست میآید. یکی از مخاطبان با این نگاه معتقد است: «حسن نقاشی خیلی ظریف و دقیق فروپاشی درونی یک نظام را به نمایش میگذارد.

فیلمهایی آرشیوی میبینیم از ورود تانکها و لشکرهای خارجی به کشور و سپس به تهران، انگار نه انگار این کشور صاحب دارد (که نداشته!). شاه فقط خودش را داشت و هیچ یار و یاوری که بتواند جای او را پر کند، حضور ندارد. همه را از دور خارج کردهبود». این مخاطب در ادامه به فروپاشی فرهنگی و اجتماعی جامعه اشاره میکند که در فیلم بخوبی بیان میشود. «تانکهای خارجی در خیابانهای پایتخت رژه میروند و تمام مردم شهر برای دیدنش صف کشیدهاند. انگار جشن ورود یک قهرمان یا هنرمند است! این میراثی است که پهلوی اول از خود بهجا میگذارد؟ کشور و جامعه فرسوده و پاشیدهای که سران سه دولت جهانی در قلب آن کنفرانس تهران را تشکیل میدهند و درباره تهران و ایران تصمیم میگیرند ولی نه شاه ایران در آن دعوت شده نه احدی دیگر از ایران!» فیلم حسن نقاشی خیلی خوب این فروپاشی را تصویر میکند.
با سلام و تشکر از خانه اردیبهشت ؛ و بویژه بهروز مرباغی ارجمند برای فراهم ساختن شانس دیدار آثار فاخر سینمای مستند ایران.
در شرایط زیستی ما که همواره شرایط بیقراری است؛ حضور در فضاهای فرهنگی؛ و در جوار انسانهای بافرهنگ و فرهیخته؛ قرار ادامه زندگی را فراهم ساخته و امید به آینده را افزون میسازد.
بویژه که تماشای فیلمهای مستند که مروری بر تاریخ این سرزمین است؛ توان آدمی و دانش مرور بر تحلیل ریشه های اتفاقات و حوادث تاریخی را افزوده و همواره یادآوری میکند که راه آینده روشن است.
دست مریزاد و همواره برقرار باشید.