
صدو شصت و نهمین شب فیلم/ ۲۶ شهریور ماه ۱۴۰۴ خورشیدی
نمایش مستند «سینمای ایران: روح ناشناخته-۲» که به سینمای ایران پس از انقلاب میپردازد، خاطراتی را برای مخاطبان تداعی کرد. محمود یارمحمدلو به یاد میآورد وقتی در اوایل سالهای شصت در تیم دوبلاژ یک فیلم بود،در فاصلهایکه منتظر ورود دوبلور اصلی بودند، یکی از خانمها در گوشهای سیگار به لب داشت. مدیر سازمان فارابی با دیدن این صحنه دستور توقف دو ماهه داد. حالا، با دیدن این مستند خاطرهها زنده میشود. سعید عقیقی، کارگردان، هم معتقد است این بخش نسبت به بخش اول که درباره سینمای قبل از انقلاب بود، چون اغلب مخاطبان این سینما را بیشتر میشناسند.، جذابتر، حساستر و دیدنیتر است. به گفته دوستان، متاسفانه، تا کنون مستندهاییکه بتوانند سینمای ایران را کامل یا تقریبا کامل معرفی کنند، ساخته نشده. دو سه تا فیلم هست که چندان کامل نیستند. یا مستندها و گزارشهایی که موضوع خاصی از سینمای ایران را مطرح میکنند. مثل مستندهای درباره شخصیتها یا صنوف سینمایی.
مستند دوبخشی سعید عقیقی، مزیت ممتازی که دارد پشتوانه خوب پژوهشی آن است و در پی گرفتن پاسخ برای یک پرسش مشخص است: آیا سینمای ایران یک جریان پیوسته است یا گسسته؟ به همین خاطر، اصلا تلاش نکرده سری به وجوه مختلف سینمای ایران بزند و وارد حواشی شود.سعید عقیقی میگوید «در جریان ضبط ۳۶ مصاحبه، حرف و حدیثهای بسیاری را شنیدیم و ثبت کردیم. گاه، برخی از این حرفها ظرفیت تبدیلشدن به مستند مستقل را دارند.»
او به طنز یا به جد اعلام میکند از «راشهایی که برای این فیلم گرفتیم، میتوان چندینو چند مستند پرمحتوا ساخت با موضوعات مختلف». مثال میزند قصه دو نفری که یکی از کمیته انقلاب اسلامی آمده به سینما و دیگری از بخش تدارکات قبل از انقلاب. یکی جزو دستگیرکنندهها بود دیگری جزو دستگیرشدهها و الان ایندو سالها است شریک هستند و یکی از فعالترین استودیوهای تهیه فیلم در ایرانرا دارند. یا مثلا داستان ظهور و افول سازمان سینمایی فاربی میتواند موضوع یک مستند باشد. ولی عقیقی دنبال پرسش خود است.
قبل و بعد از انقلاب!
شاید طرحشدن این پرسش در ذهن هرکس چندان دور از ذهن نباشد که با محاسبه تمام وجوه احتمالی، آیا سینمای ایران در سالهای پس از انقلاب گام به پیش است یا هنوز در همان حال و هوا درجا میزند. خود کارگردان معتقد است این پرسش چندان دقیق و علمی نیست و «کسانی میتوانند به آن پاسخ دهند که اولا تقریبا تمام فیلمهای این دو دوره را دیده باشند و صلاحیت اظهارنظر کارشناسی داشتهباشند. فراموش نکنیم قبلاز انقلاب حدود ۱۲۰۰ فیلم سینمایی ساخته شدهاست. چه کسی تمام یا اکثریت غالب آنها را دیده است؟»
او به یک نکته دیگر هم معتقد است «این نوع پرسش، نوعی سادهسازی موضوع پژوهش است. طرف دوست دارد یک آری یا نه بشنود، یا یک خوب یا بد به هریک از این دو دوره بدهد و خلاص. در حالی که داستان سینمای ایران به همین راحتی قابل صفر و صد شدن ندارد». اما، یکی از مخاطبان معتقد است سینمای پیش از انقلاب ادعایی نداشت و به همین دلیل میتواند قابل دفاع باشد. ولی وقتی در دوره پس از انقلاب با ادعاهایی در جهت ارتقای سواد اجتماعی مواجهیم که محقق نمیشود، شک میکنیم.
سینمای مذهبی قبل از انقلاب!
جالب است که سعید عقیقی و تعدادی دیگر از حاضران معتقدند سینمای قبل از انقلاب مدعی بالابردن ایمان مردم بوده. سیامک یاسمی حتی گنج قارون را فیلمی برای رسیدن به خدا تلقی میکرده. یا اینهمه امام و امامزاده و آب توبهریختنها و تشرف در فیلمهای قبل از انقلاب برای چیست؟ بگذریم از فیلمهایی چون یوسف و زلیخا که با موضوع ویژه دینی بودند. ممکن است بر این عقیده باشیم که نحوه ارائه این مبانی درست و گویا نبوده، یا از ابزاری استفاده شده که با روح آن مبانی خوانا نیستند، ولی کارگردان ادعا داشته. رویا نیساری معتقد است «سینمای قبل از انقلاب، آیینه واقعیت زندگی ما بود. کسی با روسری به رختخواب نمیرفت. ضمن آنکه سطح فنی و محتوایی فیلمها از سالهای چهل به سمت مثبت تغییر کرد و در حال شکفتن سینمایی مدرن و موفق بودیم که نشد.» او معتقد است «بعد از انقلاب تاکید بر ایدئولوژیک کردن همه وجوه اجتماعی، از جمله سینما سبب افت کیفیت شد. ولی، پس از انقلاب این فرصتت را داشتیم که سینمای ایران جهانی شد و نام و آوازه معتبری پیدا کرد که باید سپاسگزار بود».

جهانِ در حالِ پیشرفت!
مرجان یشایایی معتقد است سنجیدن و نمرهدادن به سینمای قبل و بعد از انقلاب، «عجیب است. معلوم است آینده همیشه بهتر از گذشته است. فناوری و سواد عمومی رشد میکند و موضوعات جهانشمول میشوند. همانگونه که پزشکی امروز برتر و موثرتر از پزشکی پنجاه سال پیش است». توضیح او جالب است و میپرسد «آیا امروز کسی حاضر است موفقترین فیلم قبل از انقلاب، گنج قارون، را بنشیند و ببیند و از آن لذت ببرد؟ این فیلم از کدام فیلم دست چندم پساز انقلاب بالاتراست؟ همینطور دیگر فیلمهای موفق پیشین. معیار و سلیقه عوض شده».
هارون یشایایی، معتقد به تقسیم سینمای ایران به دو بخش نیست. «خطکشی بین سینمای قبل و بعد از انقلاب درست نیست. سینمای ایران مثل شعر ایران است. زندگی مستمر و مستقل دارد. بالا و پایین دارد. افت و خیز هم دارد. ولی سینمای ایران است. شبیه هیچ سینمای منطقه هم نیست. اصولا، در قیاس با سینمای ایران، کشورهای منطقه اصلا سینما ندارند. سینمای ما، بخواهیم یا نه، بدانیم یا نه، متکی بر فرهنگ غنی باستانی و تاریخی است. ریشه دارد»
فرهاد ورهرام هم معتقد است «قبل و بعد نداریم. این دستهبندی را بعد از انقلاب برخی رسانههای رسمی راه انداخنتد که مثلا ثابت کنند تمام وجوه فرهنگی و اجتماعی ما مال بعد از انقلاب است. اصلا گذشتهای وجود ندارد. یا انقلاب اسلامی یا هیچ. درست است که اگر خود من سه تا فیلم ایرانی را بخواهم معرفی کنم، هر سه بعد از انقلاب ساخته شدهاند، ولی این امر سبب دو دسته کردن سینمای ایران نمیشود.» ورهرام به یک موضوع مهم دیگر هم اشاره میکنند: «باید تهیهکنندگی را به عنوان شغل به رسمیت بشناسیم. و البته بازگشت سرمایه تهیهکننده را در نظربگیریم»
هنر و سینما و . . .
محمود یارمحمدلو معتقد است «به سینما، و از جمله سینمای ایران، باید دید منشوری داشت. انگار با منشور چندوجهی آن را میبینیم. بزرگی میگفت هنر و سینما مثل باد هستند. باد هم مفید و لازم است هم ویرانگر. هنر حکم رسانه دارد و سینما وجه تفریحی نیرومندی دارد. ایجاد تعادل بین این دو کار سادهای نیست.» یارمحمدلو به گفته اصغر فرهادی در این مستند اشاره میکند که هم باید مردم را داشت هم هنر را. فرهادی میگوید « من فیلم را برای مردم و برای دیدهشدن میسازم. از نظر من اگر قرار نیست مردم فیلم را ببینند، میشود از تولیدش صرفنظر کرد». یکی از مخاطبان، که اهل سینماست، میگوید «تمام فناوریها و فیلمهای موج نو یک طرف، ولی من حق را به گنج قارون میدهم به دختر لر میدهم». عقیقی یادآور میشود فیلم «دختر لر» اصلا ایرانی نیست! در هندوستان ساخته شده و دختری که بهاصطلاح لر است به لهجه کرمانی حرف میزند. او معتقد است باید سینمای ایران را بصورت پیوسته بررسی کرد. از دید او «فسیل ادامه همان گنج قارون است». با این حال برخی مخاطبان این استمرار را چندان نمیپذیرند. یکی از این دسته معتقد است «اگر ملاک ما کیفیت فنی و ساختار فیلم باشد، ممکن است سینمای قبل و بعد از انقلاب را در امتداد و مثل هم بدانیم، با این تفاوت که امکانات تولید فیلم بسیار متنوع و راحت شده، ولی اگر محتوا و درونمایه فکری و اجتماعی فیلمها مد نظر باشد، حتما میتوانیم تفاوت محسوسی بین این دو سینما قائل باشیم. این تفاوت عمق و محتوا حتی در بسیاری از فیلمهای جنگ که قطعا باید خطوط قرمز نظام فرهنگی حاکم را رعایت کنند، کاملا آشکار است. اصولا انقلاب، بخواهیم یا نه، بسیاری از الگوهای رفتاری کل جامعه را تحت تاثیر قرار داد».
چرا سالهای شصت؟
پرسش یکی دو تن مخاطبان از سعید عقیقی آن است که چرا به بررسی و کاوش سینمای سالهای شصت وزن سینگینی در این مستند داده شده. عقیقی معتقد است «از سال ۶۲ تا ۷۲، به عنوان دورهای خاص باید یاد کرد. دوره خاص مدیریت سینمای ایران. در این ده سال، مدیریتی ثابت با تفکری مشخص بالای سر سینما بود. انگار جزیرهای خارج از نظام عمومی کشور. این در حالی است که در آن سالها در نیستیم. در سینما هم پس از این دوره، شاهد دگرگونی و تغییرهای مختلف و متوالی هستیم. به طبع آن، خط فکری و سیاست مشخصی هم دنبال نمیشد. به همین خاطر این ده سال قابل شناسایی و بررسی است. ضمن آنکه تاثیر این مدیریت ده ساله بر سینمای ایران کاملا آشکار استو قابل کتماننیست.» رسول پیروی در ارتباط با این بحثها به نکته فنی مشخصی اشاره دارد و معتقد است «تکنیک ضبط سر صحنه، انقلابی در کیفیت فیلمهای ایران در این دوره است.» به همین خاطر او معتقد است «فیلمهای پس از انقلاب فیلمهای به مراتب بهتری نسبت به قبل هستند.
حتی وجود سازمانی بهنام فارابیکه الان آن را به نقد میکشیم و یکی از تهیهکنندگان در این مستند میگوید اصحاب فارابی معتقد بودند مردم چیزی نمیفهمند و فقط آنها هستند که میفهمند، ولی با این حال، همین فارابی در آنسالهای سنگین، مفری برای سینماگران بود. حداقل آنکه حاضر بودند حرف و سخن فیلمساز را بشنوند. در آن زمان همین هم یک غنیمت بود. الان را نباید با آن دوره قیاس کرد».
مخاطب دیگری به تنوع مضامین در سینمای امروز ایران اشاره دارد و معتقد است این کشور کاملا این ظرفیت را دارد که سینمایش جهانی شود.
بازار و حسینیه ارشاد
یکی از مخاطبان، در امتداد حرفهای کارگردان، بر این باور است که «سرنوشت سینمای پس از انقلاب شبیه سرنوشت و چالش بازار و حسینیه ارشاد است. هر دو یک حرف را میزنند ولی گاه همدیگر را تحمل نمیکنند». این مخاطب معتقد است، «به همین خاطر نمیتوان تنوع نگاه در سینمای ایران را انتظار داشت. همه فیلمها و کارگردانها مضمون و درونمایه معلوم و از پیش تعیینشدهای باید در آثار خود پیش ببرند». او به گفتهای از اصغر فرهادی در این مستند اشاره میکند که میگوید نمیتواند فیلمی درباره عشق بسازد. عشق بین دو انسان. عشق زمینی. چون برای بیان این عشق حالوهوا و امکاناتی لازم است که در حال حاضر در درون خط قرمزهای نظام قرار دارد.
در یکیاز صحبتهای مصاحبهشوندهها، گفته میشود «ما فیلم خوب داریم ولی سینمای خوب نداریم» این شاید کلیدواژه مناسبی باشد برای تعریف وضعیت فعلی سینمای ایران.

در کنار آثار فاخر و ارزشمندی که تولید کردهایم، همزمان با جهانیشدن تعداد زیادی از فیلمسازانمان، حال سینمای ایران خوب نیست. همه ناراضی هستند. انگار هیچکس از نتیجه کارش خوشنود نیست. حتی کارگردانهای گیشهای. برخی معتقدند سینمای ایران نیاز به تحول دارد. ولی کسی نمیگوید تحول یعنی چه. عقیقی میگوید: «عدهای معتقدند سینمای هالیوود از دوره گریفیث تا حالا هیچ تغییر و تحولی نداشت. حالا، ما وقتی از لزوم تحول میگوییم، منظورمان چیست؟» و این بحث شیرین همچنان ادامه دارد و ادامه خواهدداشت. خود همین بحثها در بدنه و حاشیه سینما، طلیعه تحول است.