
صدو شصتمین شب فیلم/ ۲۵ تیر ماه ۱۴۰۴ خورشیدی
ماسوله، روستای زیبای پلکانی، در روزگاری نهچندان دور، شهر بود و شهرداری داشت.نامش هم برازنده بود: ماسوله یعنی سرزمین ماه کوچک. این درونمایه فیلم مستندی است در قالب مجموعه مستندهای «خاطرات روستا» به کارگردانی بابک بهداد و تهیهکنندگی فرهاد ورهرام. بهداد میگوید: «سال ۱۳۹۷ وقتی موضوع ساخت این مجموعه طرح شد، من ماسوله را پیشنهاد کردم چون اهل گیلان هستم و آشنایی نسبی خوبی از ماسوله داشتم. سلسله مطالعات مکتوب قابل تاملی هم وجود داشت. ولی اساس کار را یک مونوگرافی قرار دادیمکه در سالهای پنجاه تهیه شدهبود. بهعنوان پایهای برای مقایسه با وضع موجود». در این فیلم، با تعدادی از اهالی صاحبنظر ماسوله گفتگو شده و گاه با آنها همقدمی شده و فضاها و آدمها معرفی شدهاند. در میان این افراد، نقش آقای حمزه تمدن شاخصتر است. او اطلاعات درست و خوبی از روستا دارد و چون مدتی شهردار ماسوله بود (آنزمانکه ماسوله شهر بود نه روستا) به برخی پیچیدگیهای مدیریتی شهر هم آشنا است.
بابک بهداد توضیح میدهد که «ابتدا قصدم این بود از گفتار متن استفاده کنم و اطلاعات لازم را بصورت یکپارچه و با نثر و ادبیات واحد ارائه کنم ولی توصیه فرهاد ورهرام را پذیرفتم که بهتر است اطلاعات از زبان خود مردم منتقل شود و در این رابطه بیشتر از همه حرفهای حمزه تمدن را استفاده کردم که در سالهای شصت شهردار ماسوله بود».
پیش از شروع طرح سوالات مخاطبان، بابک بهداد به یک نکته اشاره میکند: «متاسفانه نسخهایکه نمایش دادهشد نسخه خوبی نبود. نسخه خوب و تمیز را پیدا نکردم. در نسخه نمایش دادهشده در بعضی پلانها و سکانسها فضاها اصلاح رنگ نشدهاند و تصویر گویا نیست. بهویژه در سکانسهای آخر که نجار روستا در کوچهها میچرخد و درباره تعدادی از درها و پنجرهها توضیح میدهد که متاسفانه تصاویر روشن و واضح نبودند». با این توضیح، احتمالا لزومی برای گلایه از جانب مخاطبان نماند. چون این نقص در چند سکانس کاملا مشهود بود و به روانی و خوانایی فیلم لطمه شدید میزد. بهداد موضوع را از قبل روشن کرد.
احوالات میرزا
در تکهای از فیلم به حضور میرزاکوچکخان در ماسوله اشاره میشود و تصاویری از فیلم میرزاکوچکخان بهروز افخمی هم نشان داده میشود. نخستین پرسش از جانب مخاطبان مربوط به این است که آیا درباره حضور میرزا در ماسوله و چگونگی رفتار و تعامل مردم با او تحقیق خاصی انجام شده یا نه. بهداد اعلام میکند«پژوهش خاصی انجام نشده، چون آقای تمدن مکان زندگی (یا اختفای) میرزا در ماسوله را نشان میدهد و در مورد خروجیهای خانه توضیح میدهد، تکههایی از فیلم سینمایی را در فیلم گنجاندیم.» مخاطب دیگری حرف بهداد را ادامه میدهد و از یاری و حمایت اهالی ماسوله میگوید و اعلام میکند خان خلخال که یک بانو بود به «عظمتخانم»، لشکری از سواران برای حمایت از میرزا میفرستند ولی زمانی به ماسوله میرسند که میرزا کشته شدهبود. از نوشتهها و شنیدهها چنین برمیآید که اهالی ماسوله کاملا از او حمایت میکردند و در بسیاری مواقع فالگوش و مراقب میایستادند و خبرها را به میرزا اطلاع میدادند.
در این مستند، تکههایی هم از فیلم بهیادماندنی ناصر تقوایی را میبینیم: «ای ایران» با موضوع انقلاب ۵۷ و اتفاقات ماسوله با محور زندگی یک سرگروهبان.
نسل متکی به دولت!
مرجان یشایایی با اشاره به سال ساخت فیلم به نکته خاصی اشاره میکند و میگوید: «فیلم آخرین افراد نسلی را نشان میدهد که برای هر کاری، از جمله گردشگری، چشم به حمایت دولت دارند. امروز چنین نیست و افراد بومی خود تصمیم میگیرند وارد این عرصه بشوند یا نه. به عنوان یک حرفه و امر اقتصادی به آن نگاه میکنند. توسعه واحدهای بومگردی در کشور در این راستا است. امروز شبکههای اجتماعی ابزار مهم توسعه گردشگری پایدار هستند».
مخاطب دیگری به اطلاعات ارائهشده در فیلم اشاره میکند و از اینکه در آن از ترک زبالههای گردشگران در محیط روستا صحبت میشود، معتقد است: «خود مردم روستا هم کمتقصیر نیستند. باید فرهنگسازی شود. باید بدانند چگونه رفتار کنند.

در این رابطه، تورها و تورلیدرها نقش مهمی دارند. راهنماها باید پیش از حرکت و ورود به فضا، هم اطلاعات لازم را به افراد منتقل کنند، هم تذکر لازم را در خصوص حفظ محیط زیست بدهند». به هرحال، موضوع محیط زیست و حفاظت از آن برای مخاطبان شبهای فیلم موضوع مهم و ثابت در نشستها است، بخصوص اگر موضوع ماسوله در میان باشد که خیلی حساس است.
ثبت جهانی
یکیاز دغدغههای طبیعتگردان و گردشگران، امکان تضمین حفاظت از ارزشهای طبیعی و تاریخی است. ثبت جهانی فضا یا مکان تاریخی و طبیعی، بهصورت خودکار تضمین خوبی برای حفاظت آن است. ماسوله، چندسال پیش در لیست متقاضیان ثبت جهانی قرار گرفت ولی به دلیل برآوردهنشدن خواستها و احکام سازمان جهانی میراث فرهنگی این امکان فراهم نشد.
یکی از شرایط مهم و لازم برای ثبت جهانی یک اثر یا یک محوطه، حذف الحاقات در آناست. ماسوله در فهرست متقاضیان ثبت در «منظر فرهنگی» بود. تجربهای که قبلا در مورد بم اتفاق افتاد و مجموعه «بم و بروات» به عنوان منظر فرهنگی جهانی به ثبت رسید. اما ماسوله ایین امکان را نیافت، از جمله به این خاطر که مدیریت محلی و کشوری حاظر نشد ساختمان امامزاده را تخریب و به شکل اصلی و سابق بازسازی کند.
الحق باید اذعان کرد در طول حدود چهارسالی که پرونده ماسوله در سازمان جهانی میراث فرهنگی باز بود، اقدام تخریبی در ماسوله اتفاق نیفتاد. همینکه همه منتظر بودند شاید به ثبت جهانی برسد، خیلی مراقب بودند. ولی نشد که نشد. امروز متاسفانه این مراقبت کم شده. راوی فیلم به ساختمان محقر و فاقد ارزش معماریای اشاره میکند که با بتن ساخته شده که هیچ مزیتی به ساختمان با مصالح بومی ندارد. یکی از مخاطبان تاکید میکند «ماسوله از نظر مصالح ساختمانی کاملا بومآورد است. در اینجا برای تیرپوش سقف از یک چوب استفاده میکنند، برای در و پنجره از چوب دیگر. برای کفپوش هم چوب دیگری مورد استفاده قرار میگیرد و همه این درختها در محدوده ماسوله وجود دارد. در مورد خاک هم این تنوع وجود دارد. خاکی که برای کاهگل استفاده میشود با خاکی که برای کف استفاده میشود، فرق دارد».
صنایع دستی
بابک بهداد میخواهد بداند آیا تاکید او بر صنایع دستی ماسوله در مستند مورد توجه مخاطبان قرار گرفته یا نه. خود او علاقمند است این بخش از اقتصاد ماسوله فراموش نشود. بخصوص صنایع دستی اصیل و کاملا بومی ماسوله.
در فیلم، در سکانسی، راوی قفسهها و دیوار پر از صنایع دستی مغازه را نشان میدهد و با اشاره به چند دستساخت محدود، اعلام میکند به غیر از این چند صنایع دستی، همه وارداتی هستند و عمومااز چین! این درحالی استکه کارگردان میکوشد زیباییها و ظرافت تولید «چموش» را برجسته کند و افسوس خود را از رو به افول بودن آن کتمان نمیکند. یکی از مخاطبان، در برابر، به کوشش ژاپنیها اشاره میکندکه تبلیغو تلاش بسیاری برای حفاظت و احیای صنایع دستی خود میکند. در نکته مقابل، مخاطب دیگری بر این عقیده است که صنایع و هنرهای دستی محتوم به افول است چون هر روز کمتر از روز قبل در تولید ناخالص ملی اثر دارد.
بهعبارتی دیگر، زور صنایع دستی بسیار کمتر از آن است که بتواند خود را در این بازار بزرگ و آشفته جهانی حفظ کند. او معتقد است «تنها روزنه امید برای هنرهای دستی ارتقای فنی و هنری آن است، بهگونهای که تبدیل به آثاری هنری و خاص شوند و مورد اقبال بخش مرفه جامعه قرار بگیرند».
مخاطب دیگری علت اصلی افول صنایع دستی را پیشرفت فنی جامعه میداند و معتقد است «بسیاری از اقلامی که امروز به عنوان صنایع دستی و عموما تزیینی میشناسیم، در روزگاری نهچندان دور، صنایع مصرفی بودند. از گلیم و فرش تا کوزه و گمج و صراحی و ظروف سفالی. با افزایش جمعیت و تغییر سلیقه و فرهنگی عمومی، اقلام دیگری جای آنها را در سبد مصرف خانواده گرفت و طبیعی است تقاضا برای آنها هر روز کمتر شده و خواهدشد».
تولید فرهنگ!
ارد عطارپور معتقداست مشکل ماسوله درثبت جهانی دارد، مشکل عمومی کشور است. مشکلی که مانع ثبت جهانی فلکالافلاک یا محوطه باستانی سیراف میشود. عطارپور در ارتباط با موضوع فرهنگسازی بر این نکته تاکید دارد که «هرکس و هر جریانی به روش خود میتواند در تولید فرهنگ عمومی و حفاظت از ارزشها عمل کند. همینکه فرهاد ورهرام تعدادی مستندساز برجسته را دور یک پروژه به نام «خاطرات روستا» جمع میکند و این فیلمها را میسازد، کمک به جریان فرهنگی و مدنی جامعه است. جریانی سالم و بیهیاهو در جهت ارتقای فرهنگ عمومی توسعه عرق ملی و ارزشهای ملی، تاریخی و فرهنگی».
مهدی باقری به وجه دیگری از فرهنگ عمومی اشاره میکند و با مصداق ماسوله میگوید «به نظر میرسد در این روستا یک نظام پذیرفتهشده بومی وجود دارد. مثلا وقتی برای فیلمبرداری رفتهبودیم، طبق معمول برای اعلام حضور به نیروی انتظامی مراجعه کردیم. به ما گفتند بروید پیش فلانیها، از اهالی روستا.
یعنی خود اهالی مسئولیت این نوع کارها را به عهده دارند و در ملاقات با آن اشخاص، گفتند با نیروی انتظامی توافق کردهاند وارد روستا نشوند و کاری اگر دارند به این افراد بسپارند.» به اعتقاد باقری، «این امر نشان میدهد نوعی نظام اجتماعی در ماسوله وجود دارد. این یعنی فرهنگ جمعگرای عمومی، که مهم است».
یکی از مخاطبان با اشاره به پیشینه ماسوله که حلقه ارتباط شمال غرب کشور با گیلان و سواحل دریای مازندران بوده، معتقد است وقتی یک شهر از مسیر و محور مواصلاتی کنار گذاشته میشود، بهخودی خود رو به افول میگذارد. نشانههای اخیر آن لوشان و منجیل است و نشانههای تاریخی هم زیاد دارد از جمله بسطام در شمال و فیرزآباد در جنوب.
تابستان و زمستان!
فرهاد ورهرام پیشنهاد میکند برای دیدن جاهایی چون ماسوله یا مثلا ابیانه باید در زمستان به آنجا رفت. «چهره واقعی ماسوله در زمستان عیان است. در خود فیلم هم راوی میگوید رونق ماسوله فقط در سه ماه تابستان است و ایام عید. همین.» به باور ورهرام، «آنچه که ما در سفرهای توریستی به ماسوله و دیگر شهرها و آبادیهای گردشگر پذیر میبینیم دکور و تابلو توخالی آن است. هیچ آیا در سفر به ابیانه وارد کوچههای آن شدهاید؟ معبر اصلی با آن پوشش رنگی ناشی از جنس خاک آنجا، زیبا است و دلفریب، ولی همینکه وارد یک کوچه میشوید هیچ از این تلالو و زیبایی خبری نیست. در ماسوله آیا پی این پرسش رفتهایم که زبالهها را کجا باید بریزیم؟ اصل ظرف زباله در ماسوله هست؟ و آیا بهموقع تخلیه و تمیز میشود؟» ورهرام به مثال ابیانه برمیگردد. «در سفر سال ۹۷ متوجه شدم، ابیانهکه زمانی دبیرستان مختلط داشت، الان فقط یک مدرسه دارد با ۱۱ دانشآموز که ۴ نفرشان از اتباع هستند!»

در امتداد حرفهای ورهرام یکیاز مخاطبان معتقداست افول روستاها قطعی است و به بابک بهداد پیشنهاد میکند کاش فیلم با مراسم عزاداری تمام میشد. در سکانس قبل از عزاداری یک پیرمرد محلی میگوید در سالی که ایران ۱۷ میلیون جمعیت داشت، ماسوله ۲۵ هزار داشت. الان ایران ۸۰ میلیون جمعیت دارد ولی ماسوله به ۳ هزار نفر کاهش پیدا کرده. به باور این مخاطب سکانسهای بعد از عزاداری را میشد به قبل از عزاداری آورد و حرفهای این پیرمرد و مراسم عزاداری به عنوان مجلس ختم ماسوله در انتها گذاشتهشود. کاملا گویا میشد!