گزارش مستند بندر هجیج, گزارش مستند بندر هجیج, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

صدو پنجاه و ششمین شب فیلم/ ۷ خرداد ماه ۱۴۰۴ خورشیدی

درمیان اهالی و کارشناسان صنایع دستی ایران، هجیج که روستایی بود و الان شده «بندر»! مرکز اصلی تولید دست‌بافت‌های کاربردی‌و کفش «کلاش» بود. به باور فرهاد ورهرام «اگر هجیج به روال مالوف خود رشد می‌کرد و صنوف بومی خود را حفظ می‌کرد، امروز نه فقط غرب کشور، بلکه بخش بزرگی از سرزمین عراق را زیر پوشش کالاهای خود می‌برد.» امروز، به دلایل مختلف، از این اقتصاد بومی و محلی خبری نیست. نه تنها صنوف و حرف چند دهه پیش از بین رفته، رفتار و منش مردم هم کاملا تغییر کرده. مستند بندر هجیح ساخته فرهاد ورهرام که در صدوپنجاه و ششمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان دیدیم، قصه این تغییر است. ساختار این مستند بر پایه دو مستند دیگر است که یکی در سال ۱۳۵۴ با نام «آنها شش نفر بودند» ساخته شده، دومی در سال۱۳۷۸ به نام «سرزمین خانه خورشید». ورهرام از این دو مستند به عنوان شاهد استفاده کرده. به دقت و ظرافت تمام. به نقل از ورهرام سال‌های چهل و پنجاه سده گذشته سال‌های پربار مونوگرافی بود.بر اساس برخی از این تک‌نگاری‌ها در سال‌های بعد مستندهای خوبی تهیه شد.فیلم سرزمین خانه خورشید کار فرهاد ورهرام است.

 مستند بندر هجیج، در حقیقت ادامه داستان دو مستند قبلی است. این فیلم در مجموعه «خاطرات روستا» ساخته شده که سرجمع شامل ۱۳ مستند می‌شود. این‌ها عموما بر مبنای منوگرافی‌های چنددهه پیش ساخته شده‌اند. در خصوص نام مستند «آن‌ها شش نفر بودند» ذکر این افسانه یا اسطوره مفید است‌که به‌اعتقاد مردم اورامانات در ابتدا شش نفر از اهالی روستاهای اطراف بودند که آمدند و هجیج را بنا کردند. این مستند اثری بسیار مغتنم در تبارشناسی به‌اصطلاح بندر هجیج است. اما مستند دومی که در فیلم «بندر هجیج» مورد استناد و استفاده ورهرام قرار گرفته، داستان دو اصفهانی است که با قابق کایاک خود رودخانه سیروان را از سرچشمه آن تا نقطه مرزی عراق را طی می‌کنند و با مردم و آثار اطراف این رودخانه آشنا می‌شوند. سیروان نهایتا به دریاچه دربندیخان در عراق می‌ریخت که با زدن سد بر روی آن دیگر به عراق سرازیر نمی‌شود!

جغرافیا و آدم‌ها

ورهرام در جریان ساخت سرزمین خانه خورشید، با نکته‌های جالبی در زیست مردم غرب کشور، از جمله کرمانشاه آشنا می‌شود که وسوسه برگشتن به منطقه را در او زنده نگه می‌دارد. از جمله داستان پلی که بر روی سیروان در اطراف هجیج, که بارها طعمه آب می‌شود، دوباره ساخته می‌شود و باز می‌افتد و الی آخر. بخشی از این قصه‌ها را در مستند «بندر هجیج» آورده. ورهرام درباره نام «بندر» هجیج به این نکته اشاره می‌کند که آب پشت سد چنان وسیع و طولانی است که در عرف محل «دریاچه» نامیده می‌شود و به همین خاطر روستای هجیج که الان افتخار شهر شدن را پیدا کرده، به عنوان بندر شناخته می‌شود. او اضافه می‌کند مردم با زدن سد مخالف بودند، به ویژه به این دلیل که چشمه «بِل» به زیر آب می‌رفت. این چشمه که بسیار پرآب است، نزد مردم منطقه نوعی تقدس دارد. تقاضا برای احیای این چشمه که با آبگیری سد حدود هشتاد متر در عمق دریاچه قرار می‌گرفت، چنان بالا بود که مهندسان زمین‌شناس و دیگران با بهره گیری از فناوری خاص مظهر چشمه را منحرف کردند و الان چشمه دیده می‌شود و به دریاچه می‌ریزد. این یکی از شگفتی‌های این ساخت و ساز در هجیج است.

پهنه پر رمز و راز

پهنه هجیج مزیت و استعداد کشاورزی ندارد. با این حال مردم با زدن سد مخالف بودند چون رابطه روستا با ییلاقات ازجمله شاهو را می‌برید. عمده وسیله معاش مردم منطقه دامداری، صنایع دستی‌ و دست‌بافت‌ها بود. اصولا زندگی در این منطقه رازهای خاص خود را دارد. در صحنه‌هایی از فیلم که برشی از مستند سرزمین خانه خورشید را نشان می‌دهد شاهد تلاش مردمی هستیم که معبر فروریخته بر اثر سیلاب را با ابتدایی‌ترین ابزار دارند ترمیم می‌کنند. جالب است که در همراهی با این فعالیت شاهد ساز و دهل دراویش هستیم که گویی به فعالیت روستاییان نیرو می‌رسانند. ورهرام می‌گوید: «نزدیک آن محل روستایی هست به نام عباس‌آباد. تعداد اندکی خانوار دارد و همه‌اش خانگاه است. از دراویش قادری هستند. شیخ بزرگ آن‌جا شیخ کمال نام دارد. آن روز او از همه دراویش خواسته‌بود بیایند راه را ترمیم کنند. این کار اگر دست سازمان‌های دولتی بود شاید چهار پنج روز طول می‌کشید ولی این دراویش آن را در عرض شش ساعت راه انداختند و ماشین ما هم مسیر را ادامه داد. اتحاد و ابتکار این آدم‌ها فوق‌العاده بود. انگار داشتند یک امر مقدس یا مناسک مذهبی انجام می‌دادند.

گزارش مستند بندر هجیج, گزارش مستند بندر هجیج, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

نقشه ایران!

انصافا دانش ایران‌شناسی فرهاد ورهرام فوق‌العاده است. جواد وطنی می‌گوید «در این چند سال وقتی کارهای ورهرام را مرور می‌کنیم، انگار گوشه‌گوشه تاریخ‌و جامعه ایران را ورق می‌زنیم». مخاطب دیگری به نام حسین مددی می‌گوید «هروقت چهره ورهرام را می‌بینم، انگار دارم نقشه ایران را می‌بینم. این آدم تمام کنج و گوشه ایران را در کف دستش دارد».

محمود یارمحمدلو به شگردمهم ورهرام در این مستند اشاره می‌کند. ضمن این‌که توصیه می‌کند فروتنی ورهرام را نباید جدی گرفت. این فروتنی نشانه قامت بلند فرهنگی او است. او خیلی کار کرده. «به همین خاطر فیلم را چنان مسلط می‌سازد که مخاطب حس نمی‌کند فیلم می‌بیند. در همین مستند موضوع جغرافیا و اتفاقاتی که در آن می‌افتد با روایت و گفتگو به‌خوبی معرفی می‌شود بی‌آنکه نیازی به فیلم‌برداری هوایی و هلی‌شات باشد». یارمحمدلو علاقمند است سینمای ورهرام را سینمای «سهل و ممتنع» بداند. چون او با مهارت خاص خودش فیلم را چنان می‌سازد که مخاطب حضور کارگردان را احساس نمی‌کند. این، کار ساده‌ای نیست و از دست هرکسی برنمی‌آید. او اضافه می‌کند مستند «بندر هجیج» از نظر زیبایی‌شناسی فرم هم واجد ارزش است.

قاب‌های حساب‌شده و نور و سایه دقیق سبب می‌شود حس مورد نظر کارگردان به مخاطب منتقل می‌شود. ورهرام در ارتباط با حرف‌های یارمحمدلو بر این نکته تاکید دارد که استفاده از تکنیک بخودی خود نه مزیت یک فیلم است نه سبب مزمت آن. باید به‌موقع و درست باشد. وقتی شما شهر و آدم‌های آن را از بالا نگاه می‌کنی، باید دلیل داشته باشی. خداگونه ازبالا رعایارا نظرمی‌کنی؟دنبال کوچک نشان‌دادن مردم هستی؟ بنابراین، ابزار نباید تبدیل به معیار شود. هر دوره ابزارهای خودش را دارد.

 

 

وجوه توسعه

یکی از مخاطبان، با استناد به این فیلم معتقد است باید وجه خشونت توسعه را هم دید. توسعه‌ای که سبب افول و از بین‌رفتن اقتصاد محلی و بومی شود، توسعه مطلوبی نیست. بلایی که سر مردم بومی می‌آید، بی آن‌که بهره‌ای نصیبشان شود، وجه خشن توسعه است. در برابر، حسین مددی معتقد است، توسعه زمانی اتفاق می‌افتد که جامعه رمز آبادی و آبادانی را کشف کرده باشد. آماده توسعه باشد. در جامعه‌ای که هنوز به تمکین رفاه و رونق نرسیده، صحبت از توسعه چندان وجهی ندارد. مخاطب دیگری معتقد است «اصولا باید بین توسعه‌و رشد تفاوت قائل شد. اتفاقی‌که در بسیاری از وجوه زندگی ما می‌افتد از جنس رشد است نه از جنس توسعه. مثلا افزایش کلاس درس و دانش‌آموز در تعریف رشد است نه توسعه آموزش و پرورش. گسترش شهرها هم رشد است و همین‌طور تبدیل ‌شدن روستا به شهر. بنابه مستندات فیلم هجیج، ما نشانی از توسعه نمی‌بینیم. به همین دلیل است که عواقب خشن و نامطلوبی بر زندگی مردم دارد».

یکی دیگر از مخاطبان، بر این باور است که کارگردان مستند هجیج، انگار، سرنوشت محتوم روستاهای ما را قبول ندارد. تمام اهالی از گذشته روستایی خود تعریف می‌کنند و حسرت آن سال‌ها را می‌خورند. مرتب از زبان آن‌ها می‌شنویم «در آن زمان گاو و گوسفند داشتیم، بز و قاطر داشتیم. همه‌چی داشتیم». گویی برای آدمی داشتن این‌ها کافی است. صحبت از درس و دانشگاه و هنر و زیبایی نمی‌شود. آیا هریک از ما ها حاضر هستیم مثل آن سال‌ها در چادر زندگی کنیم و برای دفع حاجت به گوشه‌ای از باغ یا صحرا برویم؟ در این فیلم معلوم نمی‌شود از میان پیرمردانی که از گذشته تعریف می‌کنند چند نفرشان سواد دارندو در آن زمان امکان و فرصت داشته‌اند به مدرسه برود.

شیطنت‌های تصویری

یکی از مخاطبان به برخی ظرایف و شیطنت‌های فیلم اشاره دارد. مثلا گیوه‌دوز و جاجیم‌باف و دیگران، به خوبی مسیر رود سیروان را می‌شناسند. انگار استاد و کارشناس جغرافیا هستند. این امر نشان می‌دهد مردم چه تعلق خاطری به طبیعت اطراف خود دارند و وجوه مثبت و منفی آن را رصد می‌کنند. در ابتدای فیلم با جریان خروشان آب مواجه هستیم اما وقتی دوربین به نزدیکی آب می‌رسد، زلالی و شفافیت آب را می‌بینیم. گویی کارگردان می‌خواهد بگوید این پهنه از کشور،در عین خروشانی، کاملا زلال است. این موضوع را در صحنه‌هایی از قایق‌رانی‌های روی رود خروشان سیروان‌ می‌بینیم‌که در انتها به‌آرامش ‌بهشتی می‌رسد. 

در جای جای فیلم کارگردان این حس را به مخاطب منتقل می‌کند که با جامعه‌ای بکر، اصیل، خروشان ولی زلال و صادق طرف است. در عین حال وقتی حرف از رشد شهر و ساخت‌وساز می‌شود، با تیغه‌های زمخت بولدوزر و ماشین‌آلات سنگین روبرو می‌شود. همان وجه خشونت توسعه یا رشد. کارگردان شیطنت هم دارد. مثلا وقتی از مقبره «کوسه هجیج» صحبت می‌شود و سادگی اولیه آن، بنای سنگی و آجری دوره دوم آن را که توسط سازمان اوقاف ساخته شده نشان می‌دهد که الحق نشان چندانی از زیبایی‌شناسی ندارد. ولی جالب‌تر مرحله توسعه آن است که دیگر با آبگیری دریاچه تبدیل به عمارتی در ساحل شده. این‌بار از هرطرف فضاهایی باید به آن اضافه شود. 

کارگردان این ساخت‌وساز را چنان تصویر کرده که انگار امامزاده در قفس و حبس افتاده. از هرطرف تیر و ستون‌های بتنی آن را در میان گرفته‌اند. ورهرام این شیطنت‌ها را چنان ماهرانه انجام داده که هرگز شکل گل‌درشتی به خود نگیرد. انگار همه‌چیز خیلی عادی است! و همه خوشحالند! یا انگار جامعه بی‌حس شده!

زمان و زندگی

در یکی از سکانس‌ها تصویری از چند گردشگر بر تراس یک بومگردی را شاهدیم که دارند با دوربین دریاچه را نگاه می‌کنند. شاد و خندان و پرتحرک. دوربین از این قاب سر می‌خورد روی پشت بام یکی از خانه‌ها. سه تا زن محلی ایستاده‌اند بدون هیچ ادا و تحرکی. در قاب‌های بسیار دیگری هم اهالی روستا را می‌بینیم که در جایی ایستاده‌اند، مثلا در یک میدانگاه، بدون انجام کاری یا تحرکی. مخاطب به‌خودی خود به این پرسش می‌رسد مردم این آبادی اوقات فراغت خود را چگونه می‌گذرانند؟ نه سینمایی، نه ورزشگاهی و نه هیچ جمع و باشگاه و رویدادی! چرا این مردم حق ندارند یا امکان ندارند یک فیلم را در پرده بزرگ ببینند؟ چرا ماها باید در شهرهای بزرگ کشور با تمام امکانات زندگی کنیم و اهالی روستاها یا آبادی‌های‌ خرد برای ما گندم بکارند و گیوه بدوزند.

گزارش مستند بندر هجیج, گزارش مستند بندر هجیج, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

در دوسه صحنه مردم می‌گویند زمانی گاو داشتیم، گوسفند و بز داشتیم و قاطر. الان هیچ‌چی نداریم. پس از این حرف‌ها صدای مسجد واذان می‌آید. بدیل چیزهایی که داشتند و ندارند. حلقه بسته زندگی روستایی. زمین و دام و آسمان و آخرت. ورهرام خوب توانسته به دل مردم هجیج برود و تصویرشان را ثبت کند. در بسیاری جاها هم گفتار متن را خودش اجرا می‌کند که فیلم را جذاب‌تر می‌کند. می‌گوید «ممکن است یک گوینده حرفه‌ای ده‌ها ایراد به نحوه گفتار من بگیرد، ولی من می‌خواستم هم با مردم و هم با مخاطب خودمانی باشم. از خیر گویندگی حرفه‌ای گذشتم و خودم حرف زدم، ضمن این‌که در پلان‌هایی خودم هم در تصویر حضور دارم. بگذریم. مستند زیبایی بود.