گزارش مستند ایران سرای من است, گزارش مستند ایران سرای من است, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

صدو پنجاهمین شب فیلم/ ۲۲ اسفند ماه ۱۴۰۳ خورشیدی

نمایش فیلم «ایران سرای من است»از پرویز کیمیاوی در صدوپنجاهمین شب‌فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان، نقطه ختم خوبی برای پایان شب‌های فیلم سال ۱۴۰۳ بود. اثری برجسته در سینمای سوررئال که متاسفانه فرصت اکران عمومی نیافت و موجب خسران بسیاری در حوزه اقتصادی و فرهنگی شد. باور عمومی اهالی سینمای مستند بر این است که اگر در سال‌های قبل از انقلاب حضور فریدون رهنما و هم‌فکرانش موجب اعتلای سینما بود، در سال‌ های پس از انقلاب حضور مدیران میانی خوشفکر در دستگاه‌های متولی سینما در سال‌های شصت و هفتاد سده گذشته موجب رونق و امیدواری بود. هرچند با مصیبت‌ها و نامرادی‌های فراوان. فیلم «ایران سرای من است» محصول سال ۱۳۷۳ است. مجوز ساخت گرفت ولی فرصت اکران عمومی پیدا نکرد. به عقیده فرهاد ورهرام، «این فیلم در میان پنج فیلم برتر سینمای ایران در این ژانر است که بعد از انقلاب ساخته‌شد».

اما روایت هایده قریشی، مدیر تولید این فیلم هم جذاب است: «وقتی کیمیاوی پس از حدود بیست سال دوری از ایران، برگشت، همه خوشحال شدیم. و وقتی کلید تولید این فیلم را زدیم، بسیار شادان و امیدوار بودیم. هرچند عاقبت کار چندان دلچسب نبود». قریشی به سبک‌و سیاق رضا سرهنگی به عنوان تهیه‌کننده این فیلم و مجموعه ۵۳ قسمتی «کودکان سرزمین ایران» اشاره می‌کند و می‌گوید: «او در تهیه‌کنندگی آثار، همیشه طرف کارگردان را می‌گرفت. معتقدبود باید هرچه کارگردان می‌خواهد فراهم شود. در مجموعه کودکان سرزمین بسیاری از برجستگان سینمای ایران در کنار تعدادی فیلم‌اولی‌ها کار کردند و همه این‌ها از دید محمدرضا سرهنگی احترام یکسان و شایسته داشتند». به گفته قریشی، سرهنگی هرگز در کار کارگردان دخالت نمی‌کرد و اصل را بر این گذاشته‌بود که وظیفه تهیه‌کننده تامین خواست‌ها و نیازهای کارگردان است، نه بیشتر. متاسفانه این شخصیت محترم زودتر از آن‌که تصور می‌شد از این جهان رفت، ولی یادگارهای پرارزشی از گنجینه ناب سینمای ایران را برای ماه به یادگار گذاشت. مجموعه کودکان سرزمین از این دست است.

روزهای خوش و . .

در پرانتز اعلام کنیم اگر سرهنگی به دلیل عدم اکران عمومی «ایران سرای من است» دچار خسارت‌های سنگین مالی‌وشخصی شد، پاداشش ازساخت مجموعه کودکان سرزمین بسیار خوب بود. هایده قریشی به یاد می‌آورد «وقتی نخستین فیلم‌های مجموعه وارد چرخه نمایش شدند،دراغلب جشنواره‌های‌ملی‌و جهانی مورد اقبال بسیار فراوان واقع شدند. در یکی از رویداد های داخلی تعداد تندیس و جایزه آن‌قدر زیاد بودکه از راننده‌مان کمک خواستیم آن‌ها را به ماشین برساند».

این مدیر تولید محترم با سرور اعلام می‌کند، «ساخت این مجموعه سبب شد تقریبا تمام کنج‌وگوشه ایران را بگردیم و لوکیشن‌ها را انتخاب کنیم. حتی سفرهایی به عراق و افغانستان داشتیم. از سویی در میان عشایر و ایلات فیلم ساختیم، از سوی دیگر در سواحل گیلان و مازندران. تجربه بسیار آموزنده و خوبی بود».

گزارش مستند ایران سرای من است, گزارش مستند ایران سرای من است, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

محمود یارمحمدلو، معتقد است «یکی از ویژگی‌های مهم یک فیلم خوب آن است که وقتی می‌خواهید آن را به دیگری تعریف کنید، هرچه از قصه و ساختارش بگویید بازهم حق مطلب ادا نمی‌شود و سر آخر می‌گویید بایدخودت فیلم را ببینی! فیلم کیمیاوی هم این خاصیت‌را دارد. تعریف‌کردنی نیست. دیدنی‌است».

سینمای خاص

بابک بهداد هم معتقد است پرویز کیمیاوی فیلم‌ساز خاص و یگانه‌ای است. آثار درخشانی برای سینمای ایران ساخته. «جالب است راننده قسمت‌های آخر فیلم خود کیمیاوی است در سال ۱۳۷۳!». بهداد به دیگر یادگار محمدرضا سرهنگی هم اشاره می‌کند «وقتی فیلم‌های کودکان سرزمین اکران می‌شدند، برای ما که در آن زمان دانشجو یا تازه‌کار بودیم بسیار آموزنده و تشویق‌کننده بود». به یاد بیاوریم در آن مجموعه کسانی چون محمدرضا اصلانی، خسرو سینایی، پیروز کلانتری، فرشاد فداییان، مهوش شیخ‌الاسلامی، ابراهیم مختاری، کامبوزیا پرتوی، ناصر تقوایی و خیلی‌های دیگر فیلم ساختند. فیلم‌ها به سفارش شبکه دو تلویزیون تولید شدند. آثاری جاودانه و ناب. 

رسول پیروی درباره فیلم ایران سرای من است، معتقد است یکی از امتیازات مهم فیلم فیلم‌برداری آن است که کار آلادپوش است. با این‌حال، به باور این تدوینگر «در بخش‌هایی از فیلم آشفتگی‌هایی وجود دارد. شاید به دلیل کثرت مسائل و موضوعاتی است‌که کارگردان در پی طرح آن‌ها در همین یک فیلم است. شاید اگر امکان تماس نزدیک با کیمیاوی وجود داشت ظرایف فیلم را بیشتر و بهتر متوجه می‌شدیم».

نبوغ کارگردان!

فرهاد ورهرام توضیح می‌دهد: «کیمیاوی در یکی از بهترین دانشکده‌های سینمایی جهان- ایدک- درس خوانده. در تجربه شخصی با او، می‌شد فهمید او به تمام اجزای سینما اشراف دارد؛ از دانش و مهارت تدارکاتچی تا کارگردانی، فیلم‌برداری و تدوین. او یک نابغه بی‌نظیر در سینمای ایران است.» ورهرام تاسف خود را کتمان نمی‌کندکه «متاسفانه آثار این کارگردان بزرگ یا اصلا دیده‌نشدند یا کم دیده‌شدند. حتی برخی مواقع اطلاعات غلط درباره فیلم‌های او سبب بروز اتفاقات ناگوار شد. 

مثلا پس از یک هفته نمایش فیلم مغول‌ها در سینما کاپری، مردم صندلی‌ها را پاره و تخریب کردند، چون تبلغات تلویزیون درباره این فیلم به گونه‌ای بودکه مخابان تصور داشتند به دیدن فیلمی تاریخی و اکشن درباره مغول‌ها می‌روند و در عمل با یک فیلم عمیق اجتماعی روبرو شدند» ورهرام به چند نقطه مشترک فیلم‌های کیمیاوی هم اشاره می‌کند که درون‌مایه فیلم‌های او هستند هرچند از جنس و قماش متفاوت.

«در فیلم مغول‌ها هجوم تلویزیون به خانه‌ها و ذهنیات مردم مطرح است که در نظر کیمیاوی مثل حمله مغول‌ها به فرهنگ ایران است و در فیلم «ایران سرای من است» سانسور حاکم بر فضای فرهنگی این سرزمین مورد اشاره کیمیاوی است.ظاهرا این دو موضوع ارتباط زیاد باهم ندارند، ولی کیمیاوی در هردو فیلم دغدغه فرهنگ ایران را دارد. هرکدام به شکلی». فرهاد ورهرام به دیگرویژگی خاص فیلم‌های کیمیاوی می‌پردازد. «کیمیاوی فیلمی می‌سازد که ظاهرا اول و آخر مشخصی ندارد. روال سینمای داستانی ندارد، ولی او این ناداستان را چنان روایت می‌کند که انسجام خاص خودش را دارد و باورپذیر است. مثل سردرآوردن قهرمان این فیلم از تونل مترو تهران، در حالی که او را وارد کانال قنات کویر کرده‌بودیم با آن فاصله».

طنز و مطائبه

فرزانه قریشی معتقد است: «کیمیاوی بی‌میل نیست همه و همه‌چیز را به طنز بکشد. در همین فیلم او را می‌بینیم که زن و شراب و شعر و شاعر را به طنز و هجو می‌کشد. او هرگز ضد زن نیست. همین‌طور ضد ادبیات و شعر کلاسیک ایران نیست ولی چنان اشعاری از بزرگ‌ترین شعرای کشور را نقل می‌کند که انگار می‌خواهد تابوشکنی کند. ما می‌دانیم و در بخش‌های دیگر فیلم شاهدیم که فردوسی در ستایش زنان حرف و شعر زیاد دارد، ولی در آن سکانس مشخص شعر ضد زن او برزبان او می‌نشیند. همین‌طور بقیه شاعران. چنین به نظر می‌رسد کیمیاوی همه شاعران را به شوخی می‌کشد. این طنز را در تصاویر تهران هم داریم و از شاعران بزرگ کشور فقط نام‌شان را بر خیابان‌ها داریم. آن هم در نقل‌های طنزآمیز، مثلا خاقانی از شمال به جنوب بسته است و امثال آن».

مخاطبی دیگر به برخی نقاط جذاب فیلم اشاره دارد. مثلا «وقتی کارمند ارشاد اسامی شاعران را می‌خواند که وارد اتاق مدیر ارشاد شوند، ردیفی بلند از نام‌ها را می‌شنویم با صفی طولانی از خود شاعران. بیننده تعجب می‌کند از این‌که این همه شاعر در این کشور داریم. یا وقتی این شاعران قدیم را می‌بینیم که در کریدور اداره ارشاد از این اتاق به آن اتاق در تردد هستند و به‌اصطلاح شده‌اند توپ فوتبال بین مدیران».

مخاطب دیگر به پلان درخت کتاب اشاره می‌کند که تداعی درختی ازباغ سنگی است. این‌بار به‌جای آن که سنگ از شاخه‌ها آویزان باشد، کتاب‌ها را آویخته‌اند.

هایده قریشی علاقمند است تاکید کند «کیمیاوی آدم فوق‌العاده باهوش، باسواد و مدیر است. او نبوغ خاصی دارد. می‌تواند از هیچ همه خلق کند. ذهن بسیارفعال و سیال دارد و کوچک‌ترین موضوع را می‌تواند به یک روایت پیچیده و در عین‌حال باورپذیر تبدیل کند».

تنوع موضوع

از نظرِ ساقی سلیمانی «کمی بعد از نمایش مغولها پرویز کیمیاوی از ایران می‌رود و بعد از مدتی طولانی برمی‌گردد و فیلم «ایران سرای من است» را می‌سازد. انگار می‌خواسته در این‌برگشت، همه حرف‌های ناگفته خود را در یک فیلم بگوید. همین امر ممکن‌است کمی  مخاطب‌را سردرگم کند، ولی کیمیاوی توانسته صغری و کبری را درست بچیند. اولا طراحی لباس‌ها بسیار دقیق و هنرمندانه است. لباس‌ها صرفا قدیمی نیستند. هریک شخصیت خاص خود را دارند. پشتوانه پژوهشی دارند. البته این دقت نیازمند صرف هزینه هم هست.» به‌باور سلیمانی «کیمیاوی فرم‌را خیلی‌خوب می‌شناسد و می‌تواند به اشکال مختلف از آن‌ها بهره بگیرد. او می‌تواند فرم‌های رایج در اروپا را بردارد و ایرانیزه کند. اومی‌تواندفرم‌های اساطیری‌ را به‌شکل ‌مدرن استفاده کند. می‌تواند به فرم‌ها مفهوم بخشد. 

 در این فیلم در کانال قنات تکه‌های کتاب، شعر و اسطرلاب را می‌بینیم و وقتی سهراب در انتها از تونل مترو سر درمی‌آورد، لوله و داربست و بتن می‌بینیم.

این نوع بازی با فرم و مفهوم رگه‌های سینمای موج نو دارند. در موج نو اروپا از این شیطنت ‌ها زیاد داریم. کیمیاوی حتی در عمل هم شیطنت دارد. با لباس و چادر زنانه وارد حرم امام‌رضا می‌شود تا با زنان چادری حرف بزند و تصویر بگیرد برای فیلم ضامن آهو».

یکی‌از مخاطبان به رنگ لباس‌های شاعران اشاره دارد که تقریبا همه به رنگ خاک و خشت هستند. وقتی این‌ها را در محوطه مثلا کاروانسرا می‌بینیم از نظر رنگ و بافت، انگار جزئی از خاک هستند. انگار این‌ها از همان خاک «روئیده‌اند». خارج از فضا و اقلیم نیستند. علاوه براین،اغلب لوکیشن‌ها فضاها و محوطه فرم‌ها و حجم منحنی و نرم دارند. انگار در یک عالم بی‌تشتت و آرام قرار داریم. درست مثل شعر فارسی.

شوخی یا شیطنت؟

کیمیاوی در جای‌جای فیلم، تکه‌های طنز و هجو کم ندارد. مثلا ورود عبید زاکانی به صف شاعران و طرد شدنش توسط مامور ارشاد، آغاز شوخی‌های کارگردان با مخاطب و با تاریخ است. در نظر بگیریم این شوخی در سکانسی دیگر با گفتگوی سهراب با دخترک شاعر تکرار می‌شود. دخترک می‌گوید شعر قدیم ایران را نمی‌تواند بفهمد. مثال‌هایی هم می‌آورد. ولی در جواب کنجکاوی سهراب معلوم می‌شود همین دخترک شاعر است و با مادرش آمده اداره ارشاد تا مجوز چاپ کتابش را بگیرد. زبان شوخی کیمیاوی در مراسم‌های آیینی اهالی کرمان هم کاملا محسوس است. وقتی داستان عروس چاه را بیان می‌کند و تصاویرش را می‌آورد، به ناگاه متوجه سرریزشدن آب قنات از مظهر هستیم. ناخودآگاه به نتیجه می‌رسیم که عروس چاه موفق بوده.

گزارش مستند ایران سرای من است, گزارش مستند ایران سرای من است, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

ولی وقتی زنان را می‌بینیم دور حوضچه مظهر قنات دارند لباس می‌شویند، مردی از قنات بیرون می‌زند که معلوم‌مان می‌شود از لایروبی قنات برمی‌گردد. مرد دوم و سوم هم همین‌طور. با چنین شگردهایی ذهن و تشخیص ما را به شوخی می‌گیرد و خرافات را وارد دنیای واقع نمی‌کند. ماجرای روستایی نوازنده که عجله دارد تا به مراسم عروس چاه برسد و شیپور بنوازد هم از این دست است. او حتی قهرمان اصلی‌را هم به شوخی می‌گیرد. آن‌جا که در برابر مامور ممیزی ارشاد کم می‌آورد و مامور با نمونه و مثال‌های خود حرف غلط خود را به کرسی می‌نشاند.ازهمه جالب‌ترمراجعه سهراب‌به فرش‌فروش برای تامین مالی انتشار کتابش است که طنز تلخ و سیاهی علیه منطق سود بازار و بازاریان است.