گزارش مستند سینمای ایران: روح ناشناخته, گزارش مستند اکسدوس, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

صدو هفتادمین شب فیلم/ ۲ مهرماه ۱۴۰۴ خورشیدی

در غیابِ بهمن کیارستمی، کارگردان «اکسدوس»، در نشست پس‌از نمایش آن در صدوهفتادمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان، فرهاد ورهرام نکاتی درباره مستندهایی درباره افغان‌ها در ایران مطرح کرد. با این توضیح که پیش از انقلاب، افغان‌ها موضوعی برای مستند یا فیلم سینمایی ایران نبودند چون حضور مشخصی در جامعه ایران نداشتند، ولی پس از انقلاب و حضور کاملا محسوس آنان در تمام شهرهای کشور، طبعا پرداختن به این موضوع می‌توانست و می‌تواند برای فیلم‌سازان جذاب باشد. «مستند دو قسمتی پناهنده-۱ و پناهنده-۲، به کارگردانی پیروز کلانتری با همکاری روبرت صافاریان، از نخستین مستندهای ایرانی درباره اولین مهاجرت افعان‌ها از کشورشان بعد از حمله شیوروی است.» ورهرام درباره این مهاجرت و آثار آن بر ایران می‌گوید: «در خراسان منطقه  سبز و آبادی است به نام آهنگران. افغان‌ها وقتی به ایران کوچیدند، به دلیل موقعیت جغرافیایی و آب‌وهوایی این منطقه، با دام‌هایشان به آن‌جا آمدند و در سطحی وسیع مستقر شدند. 

تعداد زیاد دام و وسعت چرا چنان بود که تپه‌های آهنگران تبدیل به تپه‌های شنی شدند. به‌گونه‌ای که سازمان ملل توصیه کرد اقدامی برای تثبیت این تپه‌ها انجام‌شود، در غیر این‌صورت خسارت زیادی به معیشت و اقتصاد محل بار خواهدآمد».ظاهرا سازمان پناهندگان ملل متحد هم مستندی در این باره ساخته‌است. روند تولید فیلم درباره افغان‌ها تداوم داشت. مهوش شیخ‌الاسلامی چند مستند درباره زنان افغان ساخت. زنانی که در برگشت به کشورشان دچار مشکل شدند. 

مخملباف فیلم قندهار را ساخت. یک کارگردان نه‌چندان شاخته‌شده فیلمی از زندگی جوانان افغان ساخت. جوانانی که موسیقی زیرزمینی کار می‌کنند و زندگی کاملا متفاوت از آنی دارند که در افواه عمومی رایج است. به گفته ورهرام، آن‌قدر فیلم درباره افغان‌ها ساخته‌شده که با تجمیع آن‌ها یک دایره‌المعارف تصویری می‌توان درست کرد. اما، غالب این مستندها چهره‌ای مظلوم‌نما و درجه‌دو از افغان‌ها نشان می‌دهند و نمی‌توانند به عنوان سند تاریخی و قابل اتکا مورد استناد و استفاده قرار گیرند.  

مستندی روان و گویا

رسول پیروی معتقد است فیلم اکسدوس «فیلم خوب و قشنگی است. ریتم خوب دارد. تدوین بسیار خوبی دارد. قاب‌بندی‌ها و جانمایی دوربین‌ها بسیار زیبا و منطقی است. از نماهای بسته بسیار استفاده شده و این یکی از امتیازات فیلم است، به‌ویژه وقتی با نماهای باز و دور ترکیب می‌شوند و مخاطب را با زوایای مختلف موضوع درگیر می‌کند».مخاطبی دیگر با اشاره به این نماهای بسته، بر این باور است که کارگردان می‌خواست «آنان را مستقیم با مخاطب روبرو کند. 

و در این روبرویی «متوجه می‌شویم انگار اینان از هویت شخصی خود تهی شده‌اند. مهم نیست نام‌شان چه ثبت شود. وقتی مامور پشت گیشه، بازجو، اسم طرف را می‌پرسد و وقتی متوجه می‌شود او در دفعات قبلیِ روبرو شدن با این سوال اسم دیگری گفته‌است، تذکر می‌دهد ولی برای افغان فرقی ندارد کدام اسم‌را برایش بنویسد. تراژدی آن‌جاست که برای مامور هم مهم نیست نام این فرد افغان چه باشد!» اوج قضیه آن‌جا است که حتی سن و سال فرد هم نه برای خودش و نه برای مامور مهم است. هرچه گفته‌شود قبول است. چه فرقی دارد؟ این نهایت بی‌مکانی فرد است.

چرا اکسدوس؟

نام فیلم کنجکاوی پیروی و برخی دیگر از مخاطبان را در پی دارد. به‌ویژه وقتی توجه کنیم که کیارستمی موسیقی متن فیلم هالیودی اکسدوس را برای فیلم برگزیده. ظاهرا کارگردان به‌تاسی ازنام کشتی معروفی به‌نام اکسدوس که یهودیان را به آمریکا می‌برد، این نام را انتخاب کرده. ولی یکی از مخاطبان این کلمه را یونانیِ واژه معروف exit می‌داند که نشان از خروج افغان‌ها از کشور ایران دارد. نظر فرهاد ورهرام هم جالب است: «مهاجرت یعنی رفتن از کشور و وطن خود به مکان و کشوری جدید. در این فیلم افغان‌ها را در حال بازگشت به موطن خودشان می‌بینیم. پس چرا اکسدوس؟!». به هرحال، این مستند قصه دقیقی است از حالات و روحیات افغان‌هایی که برای کار به ایران می‌آیند و بهمن کیارستمی دریک نقطه مرزی خروج اینان از ایران را به تصویر می‌کشد. به گفته یکی از مخاطبان. «برخورد ماموران و سین‌جیم‌های آنان از این افراد چنان است که گویی این نقطه مرزی نماد پل صراط است! طرف را بیش از این‌که موضوع خدمات مرزی قرار دهد، موضوع بازجویی می‌شناسد و انگار سرنوشت آتی آن‌ها دست این ماموران است.»

گزارش مستند سینمای ایران: روح ناشناخته, گزارش مستند اکسدوس, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

انتشار بدون اجازه تصویر

فخرالدین سیدی منتقد این مستند است و آن را فیلم «خوب» توصیف نمی‌کند. می‌گوید: «وقتی فیلم را دیدم، ناراحت شدم. به احتمال زیاد، فیلم‌برداری را بدون اطلاع و اجازه این افراد انجام داده‌اند. به ویژه آن صحنه آخری که آن افغان زجرکشیده را نشان می‌داد. حدس می‌زنم دوربین‌ها چنان کاشته شده‌اند که مثل دوربین مخفی عمل کنند». 

نکته‌ای را که سیدی می‌گوید مورد کنجکاوی متفاوت مخاطبان است. برخی بر این عقیده هستند که اگر از یک روند یا رویداد در حال اتفاق، قرار باشد ضبط و ثبت صحنه با اطلاع حاضران در صحنه باشد، قطعا خلوص و واقعی‌بودن صحنه و حرف از بین می‌رود و افراد در برابر دوربین نقش بازی می‌کنند. در همین فیلم اگر همه افرادی که تصویرشان ضبط می‌شود، با اطلاع قبلی و آمادگی پیشین پشت دوربین قرار می‌گرفتند، حتما چنین راحت و واقعی حرف نمی‌زدند. به هرحال این موضوعی است که بحث مبسوطی می‌طلبد.

یکی از مخاطبان می‌گوید «فیلم بسیار رنج‌آوری بود. دیدن و احساس رنج و محنتی که این آدم‌ها می‌کشند واقعا دردآور است. اینان چنان در رنج و غم غوطه‌ور هستند که دیگر تن‌و ذهن‌شان کرخت شده. مردی که یک انگشتش را در جریان کار از دست داده و به قول خودش ناقص شده، و برای ازدواج به کشورش می‌رود، در برابر پرسش مامور که اگر نامزدت بفهمد ناقص هستی و قرار را به هم بزند چه؟ فقط می‌خندد! این اوج درماندگی در برابر رنج است». مخاطب دیگری چنین نمی‌اندیشد. رفتارهای این افراد را نوعی تمسخر روند سوال‌وجواب تلقی می‌کند. 

او معنقد است «اینان در روند کار و زندگی در بدترین شرایط در ایران، دیگر روئین‌تن شده‌اند و حاضرند همه‌چیز را به ریشخند بگیرند، ازجمله پرسش‌های مامور و حتی نام خود را».

دسته‌بندی مسائل

یکی از خانم‌های حاضر در نشست، فیلم اکسدوس را موفق می‌داند. «ما عموما زندگی افغان‌ها در ایران را منفی می‌دانیم. اما بهمن کیارستمی آمده در این فیلم تمام مشکلات افغان‌ها را دسته‌بندی و مطرح کرده. بدون قضاوت. فصل به فصل، مسائل را با شاهدان کافی مطرح می‌کند. در یک فصل مسائل شغلی را، در فصلی دیگر مسائل شخصی را. در فصلی مسائل خانوادگی را و الی آخر. برای شکافتن هریک از این فصل‌ها هم به گفته یک یا دو نفر اکتفا نکرده. تعداد کافی از افراد و شاهدها مقابل ما قرار می‌گیرند و حرف و سخن‌شان را می‌گویند. تعداد چنان است که نکته ناگفته کم باشد.» این مخاطب به مهارت کارگردان در وصل‌کردن این فصل‌ها هم اشاره می‌کند. «طبعا زمان فیلم طولانی می‌شود. ولی کارگردان چنان دقیق و ماهرانه این فصل‌ها را به هم می‌دوزد که مخاطب احساس خستگی نکند». با این حال، این مخاطب گله کوچکی هم از کارگردان دارد: «برخی سکانس‌ها و پلان‌ها این شائبه را دارند که انگار قرار است ماموران مرزی تطهیر شوند. امیدوارم چنین قصدی نبوده».

یکی از مخاطبان آرزو می‌کند این فیلم اکران عمومی شود یا در تلویزیون پخش شود. در این مستند خروج ارادی و آزادانه نیروی کار افغان از ایران را شاهدیم. خروجی که ناشی از بالارفتن قیمت دلار در ایران و کاهش قدرت خرید این نیروی کار است، پس ماندن در ایران برایشان صرف نمی‌کند. امروز که موضوع اخراج افغان‌ها در ایران مساله روز است، دیدن این فیلم ممکن است روش‌های بهتری برای این امر طرح کند. اصولا دلیل آمدن نیروی کار افغان به ایران یک مقوله فرابخشی و ملی است. ناشی از بحران اقتصادی در افغانستان و کمبود نیروی کار در ایران است. باید مشکل نیروی کار ایرانی را حل کرد نه اخراج افغان‌ها.

دوربین مخفی نیست

یکی از مخاطبان معتقد است دوربین فیلم‌برداری مخفی نیست. در برابر چشمان افراد است. در موارد زیادی وقتی از آنان خواسته می‌شود برای تشخیص هویت به دوربین نگاه کنند، صورت‌شان و نگاه‌شان به سمت دوربین فیلم‌برداری می‌چرخد نه دوربین مامور. یعنی این‌ها متوجه دوربین فیلم‌برداری هستند.ورهرام توضیح می‌دهد «در این مستند، به نظر می‌رسد، سه تا دوربین استفاده شده. دوربین اول در داخل اتاق مامور و به طرف بیرون دریچه. دومی کنار صندلی افراد و رو به مامور و سومی سیار در محوطه. بنابراین نمی‌توان گفت فیلم‌برداری به‌صورت مخفیانه انجام شده‌است». 

یکی از مخاطبان معتقد است «ممکن است وجود دوربین در کنار افراد و مکان را به افراد اعلام کرده‌باشند و گفته‌باشند دوربینی است مجاز ازطرف اداره مرزبانی‌و مورد خاصی نیست.به این ترتیب آرامش و پذیرشی برای افراد به وجود می‌آید و سبب می‌شود در برابر دوربین عادی برخورد کنند. نظر یک مخاطب دیگر هم جالب است. «افراد می‌بینند دوربین‌های ثابتی در دور و اطراف هست و بی آن‌که شخص خاصی از پشت آن‌ها افراد را ببیند و پرسشی کند. به این ترتیب وجود دوربین موجب سوال و اضطراب نمی‌شود. ضمن آن‌که به صورت مداوم و از همه افراد، بدون گزینش، فیلم می‌گیرد، پس عادی است. دوربین مسلط بر فرد نیست. ناظری بی‌صدا و بی‌آزار است. بگذار کارش را بکند و فیلم بگیرد.»یکی از مخاطبان معتقد است برخی صحنه‌های مستندبسیار گویا هستند. مثل واکنش نوجوانی که در برابر پرسش‌های مکرر مامور تاکید دارد که راست می‌گوید ولی چشمانش و حرکت صورتش حاکی از آن است که انگار هرلحظه ممکن است لو برود. کارگردان تمام این واکنش‌ها را به خوبی شکار و استفاده کرده.

اخلاق؟

یکی از مخاطبان معتقد است نقش و خواست مامور مبنی بر رعایت اخلاق و «راست‌گفتن» کاملا ناموجه و بی‌مورد است. واکنش آن‌ها هم جالب است. در سکانسی یک مرد جوان از مامور می‌خواهد چشمش را به او بدوزد و حرف بزندو پس ازآن به مامور می‌گوید «دروغ می‌گویی، دروغ». وقتی برای مامور مرزی وضع مالی و حتی سلامت افغان مطرح نیست، انتظار اخلاق از آنان داشتن کاملا بی‌ریط است. راست و دروغ‌گفتن‌هایش هیچ ربطی به تفکر یا خواست مامور ندارد. چیزی نداردکه برای ازدست‌دادنش نگران باشد. این صحنه‌ها از نظر اجتماعی و فرهنگی بسیار مهم و تاثیرگذار هستند. وقتی در کنج افتاده‌اید، نخستین هدف شما خلاصی از این گرفتاری است نه لزوما رعایت موازین اخلاقی. آن هم اخلاقی که طرف حاکم بر تو منادی آن است که لزوما موردتایید تو هم نیست.

گزارش مستند سینمای ایران: روح ناشناخته, گزارش مستند اکسدوس, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

مامور از یک خانم که قصد دارد پس از تدارک کارش در افغانستان به لندن برود، می‌پرسد آن‌جا که برسی روسری از سر برمی‌داری؟ این پرسش و پاسخ آن کدام درد و مشکل آن خانم را حل می‌کند. طبیعی است او موکدا پاسخ خواهدداد نه. صرفا برای این‌که مامور را راضی کند دست از سرش بردارد.

 این پلان‌ها را بهتر است آن ماموران ببینند. شاید متوجه شوند چه روند اشتباهی در پیش دارند و مردم را وادار می‌کنند دروغ بگویند. به جای آن‌که راه را برای رک‌وراست بودن مردم تسهیل کنند، آنان را به دروغ‌گویی برای خلاصی می‌کشانند. آیا نتیجه را تا کنون ندیده‌اند؟ این فیلم از چنین منظرهایی هم جالب و ماندگار است. امید که چنین آثاری بیشتر ساخته و دیده شوند.