
صدو شصت و پنجمین شب فیلم/ ۲۹ مرداد ماه ۱۴۰۴ خورشیدی
روبرت صافاریان در ابتدای نشست فیلم «تهران در عکس»که در یکصدوشصت و پنجمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان نمایش دادهشد، میگوید: «ابتدا قرار بود نام فیلم «تاملات یک عکاس تهرانی» باشد ولی بعد شد «تهران در عکس». منطقیتر هم هست.
درست است من خیلی عکس میگیرم و اصولش را خوب بلدم، ولی «عکاس» نیستم. به نظرم عکاس کسی است که شغلش عکاسی باشد». او به نکات ظریف دیگری هم اشاره میکند از جمله به داشتن نظریه در عکاسی. به همین خاطر معتقد است «تهران در عکس را کسی ساخته که به نظریه تصویر علاقه دارد.» ولی چرا عکس جذاب است؟ چه عکسهایی باید بگیریم؟ اینها نکاتی است که از نظر صافاریان خیلی مهم است.
در عین حال او میداند تعهد داشته «تهران» را در عکس تعریف کند نه بررسی عکس و عکاسی از بعد نظری. «به همین خاطر باید دادهها و تصاویری از دورههای مختلف تهران را میآوردم و با نخ تسبیحی درست آنها را به هم میپیوستم.» با این حال، هر اثر هنری و فرهنگی ظرفیتی دارد و اگر بار بیشتری بر اثر تحمیل کنید، نتیجه منفی میشود.
«به همین خاطر کوشیدم مباحث نظری را هم در حد امکان وظرفیت فیلم به موضوع اضافه کنم در غیر این صورت فیلم تبدیل میشد به یک آلبوم عکسکه شاید جذاب هم میبود ولی فاقد ارزش ساختاری یک فیلم میشد». صافاریان درباره مونتاژ فیلم هم حرفهای جالبی دارد «میدانستم ندوین فیلم مستند با تدوین فیلم داستانی تفاوت بسیار دارد. با اینحال رفتم پیش آقای خرقهپوش که تدوینگر فیلمهای داستانی است و مشورتهایی با او داشتم. ازجمله اینکه عکسهای تاریخی چه وزن و نقشی در فیلم داشتهباشند». در تفاوت جنس تدوین مستند با داستانی، صافاریان به یک نکته جالب اشاره میکند: «دستمزد تدوینگر یک اثر سینمای داستانی ازکل هزینه یک مستند بیشتر است!». پس تکلیف روشن است. فیلم «تهران در عکس» را مجید عاشقی تدوین کردهاست. صافاریان میگوید «مدتی طولانی بود که فیلم خودم را ندیده بودم. امروز که دیدم، حس میکنم تدوین خوبی دارد»
کارگروهی! به نام کارگردان!
روبرت صافاریان علاقمنداست تاکید کند «ساخت یک مستند بر عهده یک گروه است، ولی اغلب با نام یک کارگردان شناخته میشود. من تاکید دارم بر کمک فیلمبردار خوب این فیلم، رضا تیموری، تدوینگر فیلم مجید عاشقی که اصلاح رنگ را هم به عهده گرفت و خانم نسیم نجفی دستیار کارگردان. مجموع کار این گروه وتعدادی دیگر منجر به تولیدفیلم من شدهاست».
امیرهادی ملک اسماعیلی علاقمند است بداند آیا سازمان فرهنگیهنری شهرداری،بهعنوان سرمایهگذار تاثیری بر لحن و فحوای فیلم داشتهاست یا نه. ضمن آنکه او معتقداست انسجام و پیوند بخشهای مختلف فیلم میتوانست قویتر باشد. کارگردان خیلی روشن و واضح توضیح میدهد «سرمایهگذار هیچ مداخله و نظری در روند تولید فیلم نداشت. حتی یک بار هم از من نخواستند توضیحی در رابطه محتوا و روند تولید ارائه کنم.» ظاهرا یکی از علل آزادگذاشتن فیلمساز آن است که «کل هزینهای که سازمان برای هرفیلم پرداخت، هشتمیلیون تومان بود. البته به نرخ ۱۳۸۶!» احتمالا فکر میکردند این رقمی نیست که نگرانش باشند، اگر نپسندیدند بایگانیش میکنند. این هم نوعی ایمنی برای هردو طرف معامله است!
برج میلاد!
در توضیح حرف صافاریان، فرهاد ورهرام علاقمند است به ایننکته اشاره کند«گاه در سازمانهای متولی فعالیت فرهنگی مدیری مینشیند که به صورت شخصی علاقمند است کاری درست انجام دهد. در چنین بزنگاههایی مستندهایی ساخته میشود که با معیارهای فرهنگی هنری سازگاری دارند و تبلیغات صرف نیستند».

این را هم باید اضافه کرد مستند مثل یک کتاب نیست که تولید شود و فروختهشود و سرمایه ناشر برگردد. مستند فروختنی نیست و امکان گیشه هم ندارد. بهخودی خود باید سازمانها و نهادهایی که دغدغه فرهنگی دارند متولی این نوع سینما باشند. گاه این متولی کاملا با فیلمساز موافق است گاه نه کامل! صافاریان توضیح میدهد: «برخی دوستان تاکید من بر برج میلاد در این مستند را تاثیر شهرداری بر من عنوان کردهاند. ولی چنین نیست. من از تولید این مستند استفاده کردم نظر خودم را کامل درباره این برج به مخاطب منتقل کنم. هرچه گفتم نظر شخصی و دقیق خودم بود». این هم نکته خوبی بود. کارگردان، برخلاف بسیاریها برج میلاد را با برج آزادی مقایسه نمیکند. هریک جایگاه خودش را دارد و هیچیک جای آن یکی را تنگ نمیکند.
باغات تهران کجا هستند!
یکی از مخاطبان با تاکید میگوید: «وقتی فیلم را تماشا کردم متوجه شدم چه کار دشواری است ساختن چنین مستندهایی. ولی دوست داشتم از باغات تهران هم چیزی میدیدم در اینفیلم».کارگردان معتقد است این فیلم «درباره تهران به صورت عام نیست. رابطه تهران و عکس مدنظر است. هر آنجا که تهران در عکس نشسته، کوشیدم در فیلم معرفی شود.» او بدون اینکه مورد خطاب حاضران درباره برخی مکانها و عکسها باشد، علاقمند است بگوید: «گاه میپرسند آیا انتخاب میدان و مترو هفتتیر و آوردن فیلم و عکس از آنجا عمدی و آگاهانه بوده؟ میگویم نه. هر چند بانک ملی میدان هفت تیر برای من به صورت شخصی مهم بود. روز ۱۴ آبان ۵۷ این بانک را آتش زدند و آن روز من آنجا بودم و مقالهای نوشتم با نام «۱۴ آبان، روز آتش». ولی آمدن میدان و مترو هفت تیر در این فیلم حامل هیچ نکته و پیامی نیست».
یکی از مخاطبان درباره چرایی انتخاب عکسها و چیدمان آنها میپرسد. صافاریان پاسخ میدهد: «من اصراری نداشتم عکسهای تاریخی تهران را برجسته کنم. نمیخواستم نگاه حسرتآلود به آن دوره داشتهباشم. آن دوره به تاریخ پیوسته. شاید به همین دلیل عکسهای غیر نوستالژیک از آن دوره هم در فیلم آوردم. مثل صحنههای نه چندان زیبای زندگی مردم عادی یا عکسهای اعدام در میدان محمدیه یا توپخانه. خواستم روایت تهران تاریخی با عکسهای به اصطلاح جذاب، روایت یکطرفه نباشد». یکی از مخاطبان پس از این حرفها میگوید: «سکانسهای بسیار جذابی بود، مثل سکانس ذرهبینها و حساسیت در مورد سرنوشت افراد داخل عکسها. ولی با دیدن این عکسها غمی بر دلم نشست. من تهران گذشته را جور دیگری میخواستم. غمگین شدم. بسیار».
سنگینی برخی بخشها
رویا نیساری معتقد است «عکس و فیلمهای بخش مربوط به انقلاب خیلی سنگین هستند. بهویژه عکس و فیلمهای میدان ژاله. در مقابل تصویر درباره دوره دوم پهلوی خیلی کم است». او به نکته دیگری هم اشاره دارد: «شما در فیلم حرکت را معادل اضطراب تصویر میکنید، در حالیکه در یک جا، خودتان هم تایید میکنید حرکت یعنی زندگی. این تضاد از کجا ناشی میشود». کارگردان معتقداست «تضادی نیست. حرکت هم اضطراب است هم زندگی. یک مسیر راحت یکطرفه نیست. اصولا زندگی و جهان جمع اضداد است. همین تضاد ذاتی زندگی و جامعه است که موجب حرکت میشود.» در مورد سنگینی برخی بخشها هم کارگردان پاسخی ندارد. «متناسب با داشتهها و امکانات این فیلم ساختهشده. میدانیم از دوره بسیار متلاطم و مهم سالهای بیست، متاسفانه فیلم و عکس آنچنانی در اختیار نیست».
جلال حسینی جای عکسها و نام برخی بزرگان و عکاسان برجسته را در این فیلم خالی میبیند، مثل شفائیه و کاوه گلستان و دیگران. کارگردان ضمن تایید این مطلب، اعلام میکند «قرار نبود این فیلم درباره عکاسان باشد. علاوه بر آن، موضوع حقوق مولف هم مزید بر علت بود. برخی عکاسان عزیز برای عکس خود درخواست وجه میکردند که درست هم بود ولی ما امکانش را نداشتیم. در مواردی هم تقلب کردیم. مثلا عکس موردنظر را از آلبوم چاپشده عکاسی و استفاده کردیم و نامش را هم آوردیم». او به تعدادی از عکاسان جوان اشاره میکندکه بیمزد و منت عکس و فیلم در اختیار گذاشتند. «هرچند یکی از این جوانها هم حاضر نشد بدون پول عکس در اختیار ما بگذارد». دو سه نفر از این عکاسان جوان در سکانسهایی از مستند «تهران در عکس» حضور دارند.
حیف از آن بایگانیها
فرهاد ورهرام به بایگانیهایی اشاره میکند که در جریان انقلاب و جابجایی ها از دست رفتند. شاید هم در جایی هنوز هستند. «مثلا بایگانی کانون خبرنگاران که بایگانی بسیار بزرگ و مهمی بود، ظاهرا، از بین رفت. یا بایگانی سازمان ملی جنگلها و مراتع، که خود من یکی از عکاسان و فیلمبرداران آن بودم، از بین رفت. همینطور بایگانی عکس و فیلم موسسه مطالعات اجتماعی دانشگاه تهران که اسناد و مدارک بسیار ارزشمند داشتند همراه با عکس و فیلم. کسانی چون دکتر نادر افشارنادری و دکتر روحالامینی بالا سر این مجموعه بودند. ولی متاسفانه بایگانی از بین رفت».
با اینحال، در این فیلم سکانسهاییاز سازمان اسناد انقلاب اسلامی را میبینیم که چگونه فیلمها و تکهفیلمها را احیا و ترمیم میکنند و چه مخزن و بایگانی عظیمی دارند. مرجان یشایایی با اشاره به تصاویر این سازمان معتقد است: «خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم بالاخره سازمان بزرگی هست که دارد یادگارهای گذشته را جمعآوری و احیا میکند».
او معتقد است «فیلم تهران در عکس فیلمی مهربان و نرم است. خشن نیست. لگد به صورت آدم نمیزند. غمگین نمیکند. نوع نگاه به برج میلاد هم جالب بود و از کلیشههای روز فاصله گرفتهبود». مرجان یشایایی اضافه میکند «تهران شلوغ امروز خیلی بهتر از آن تهران خلوت است. چهره شهر و آدمها امروز نظیفتر و مرفهتر از آن زمان است. بیجهت سنگ گذشته را به سینه نزنیم. چشممان به آینده باشد نه گذشته».یکیاز امتیازات اینمستند زدودن برخی نوستالژیهای بیمورد و رایج به گذشته است. تاریخ گذشته ما در عکاسشدن ناصرالدینشاه و سفرهای مظفرالدینشاه خلاصه نمیشود. جویهای کثیف آب آشامیدنی در کوچهها و بیماریهای کشنده هم هست. زیاد.
کارنامه
صافاریان، شاید، بیش از فیلمسازی، در حوزههای نقد ونشر کار کردهاست. ازجمله دوجلد کتاب درباره عباس کیارستمی. با اینحال مستند تهران در عکس دومین کار سینمایی او است. قبل از آن، مستند وارونگی را ساخت درباره هوای تهران. درباره انقلاب و حواشی آن هم فیلم ساخته.

«یک روز خاص» انقلاب که داستان ۱۴ آبان ۱۳۵۷ است و مستند «با انقلاب» که درباره تاثیر انقلاب بر زندگی عادی مردم. دو تا فیلم هم درباره شمالایران ساخته ازجمله«راههای شمال». از مستندی که درباره مسعود کیمیایی با نام «جفت شیش» ساخته، هم راضی است هم خاطراتی دارد. میگوید کیمیایی میدانست من (و میر احسان) هوادار سبک و فیلم او نیستیم.ولی هوشمندانه پذیرفت که پرتره او را ما بسازیم. چون همینکه ببینند مخالفین او پرتره او را ساختهاند، نشانه اهمیت و بزرگی شخصی او تلقی میشود. صافاریان تاکید میکند، نخواستیم نظر شخصی ما بر فیلم غالب باشد. مصاحبههای زیادی گرفتیم از افراد مختلف.
روبرت صافاریان دو فیلم مستند شخصی هم ساخته. با هزینه خودش. یکی پرتره «آزاد ماتیان» شاعر بلندآوازه ارمنی که دیوان حافظ را به ارمنی ترجمه کرده، دیگری مستند «میان دو کوچ» درباره سرنوشت ارامنه که پیوسته در حال کوچ جمعی و اجباری بودند و هستند. میگوید «اسم این فیلم موجب سوءتفاهم شد. برخیها کوچ را در رده کوچ عشایری تلقی کردند.». آخرین اثر روبرت صافاریان تا به امروز مستند «یک مکالمه» است که مصاحبه بلندی است با «ایمان افسریان» نقاش جوان. او سردبیر نشریه «حرفه هنرمند» است.