دوباره به سمت کوهستان!
«در ژانویه ۱۹۱۳ که هم صمصامالسلطنه از مقام ریاست وزرایی استعفا داده و هم سردار محتشم از وزارت جنگ کناره گرفتهبود و دیگر هیچ بختیاریای در کابینه حضور نداشت، شبهنظامیان بختیاری همچنان در تهران و در محدوده خیابان علاءالدوله ماندهبودند. هرچند برنامههایی در حال بررسی بود که برطبق آنها بنا بود سواران بختیاری وارد قوای ژاندارم شوند، ولی ژاندارمهای مستقر در تهران سرانجام رو در روی عشایر قرار گرفتند. در تابستان ۱۹۱۳ نبرد آنان به خیابانها، کوچهها و بازارهای تهران کشیدهشد. طبق گفته وزیرمختار بریتانیا، تاونلی، «موقعیت سادهای نبود، نه برای دولت که نمیتوانست یکباره تمام خدمات بختیاریها در طول نهضت مشروطه در ایران را از یاد ببرد و نه برای دو سفارتخانه که به لحاظ اخلاقی موظف بودند چنین مشاوره دهند که باید همهگونه پشتیبانی از نیروهای تحت امر ماموران بیگانه به عمل بیاید و این خود حتی با وجود بدنامی بختیاریها در کشور، به نحوی کابینه رامستعد موضعگیری به نفع آنان میکرد.» بختیاریها سرانجام در اوت ۱۹۱۳ در برابر فشارهای ژاندارمها و کابینه کمر خم کردند و همه مردان مسلح، به جز عده قلیلی که برای محافظت از خانها باقی ماندند، طبق دستور سردار اسعد که گفتهبود افراد ایل از رهنمودهای تاونلی پیروی کنند، در گروههای سینفره همزمان تهران را ترک کردند و به سوی کوههای زاگرس رفتند. در اصفهان هم از سویی بستگان ملازمان خانها به شهر آمدهبودند و طلب پول و مقام میکردند و آرزوی رسیدن به ریاست جایی را در سر داشتند و از سوی دیگر اشرار بختیاری انجمن مشروطه را به آتش کشیدهبودند و مردم میخواستند به نحوی از شر آنها خلاص شوند، لذا بزرگان شهر و در راس آنان، آقانجفی را فرستادند تا از عشایر بخواهند شهر را ترک کنند و به کوهستانهای خود بازگردند. . . . سواران بختیاری، زاده کوههای زاگرس، از فلات ایران گذشتند و برای تحقق مشروطه ایرانی جنگیدند. انقلاب برای عشایر فرصتی بود تا به قدرت سیاسی برسند و با زندگی در شهر و فرهنگ سیاست مدرن آشنا شوند. اما بختیاریها در اواخر ۱۹۱۱ دیگر دست از تجربه مشروطیت و سیاست مدرن کشیده و دوباره چشم به کوهستان دوختند!»
پیرامون مشروطه؛ آرش خازنی؛ ترجمه مارال لطیفی؛ نشر گام نو؛ چاپ دوم؛ ۱۴۰۲؛ ص ۴۹
(کتاب حاوی سه مقاله در باب مشروطه است. با دید «تاریخ انتقادی». نکات تازهای درباره مشروطه عشایر و کردستان دارد.)