سلام

از نظر علمای شهرسازی و معماری، شاید هم ازدید همه فرهیختگانِ عالم، شهر به انسان زنده است. اساسا تصور شهر بدون انسان ممکن نیست. این یک گزاره غیر قابل کتمان است. اما موضوع به همین سادگی هم نیست. برای ورود به این «اما» پرسشی را طرح می‌کنیم: چرا یک روستا تخلیه می‌شود و جماعت راهی روستای دیگر یا شهر می‌شوند؟ عموما به این خاطر که توان آبی روستا ته می‌کشد و کار اصلی روستا که کشاورزی است از بین می‌رود. این پرسش هشیارمان می‌کند که عامل مانایی و ماندگاری یک زیستگاه، نه فقط انسان، که طبیعت هم هست.

طبیعت است که آب و غدای انسان را تامین می‌کند. مگر در این روزها درگیر تنش آبی نیستیم؟ مگر زعمای قوم و علمای جهان نابودی منابع آب و نابودی شهرها را انذار نمی‌دهند؟ پس هشیار باشیم. طبیعت را باید حفاظت کنیم. طبیعت سه جزء اصلی دارد: آب، خاک و هوا. اما این سه جزء ملات و ماهیچه‌هایی هم دارد: گیاهان و جانوران؛ و البته تفکر انسانی. باز برای این‌که موضوع ملات و ماهیچه اجزاء طبیعت را کمی راحت‌تر بیان کنیم، به یک موضوع دیگر اشاره می‌کنیم: تقریبا همه ما با کوچ عشایر و ییلاق‌ و قشلاق آشنا هستیم. اهالی یک ایل فصل گرما را در ییلاق می‌گذراندند و در فصل سرما به قشلاق می‌رفتند. طول مدت کوچ یکی دو ماه طول می‌کشید. اتفاق خاص و مهم طبیعی که در مسیر کوچ می‌افتاد فعال شدن چرخه تولید و باتولید پوشش گیاهی مسیر بود. دام در طول کوچ، از مراتع خودرو مسیر چرا می‌کرد و کود تولید می‌کرد و به زمین می‌داد. چرا باعث نوشدن گیاه می‌شد و زمین هم با کود حیوانی تقویت می‌شد. با همین چرخه، مسیر کوچ بازتولید و غنی می‌شد.

 

متاسفانه می‌دانیم که در دهه‌های گذشته، زعمای قوم با نیت سهولت انتقال ایل به ییلاق یا قشلاق، آن‌ها را با کامیون و در طول یک یا دو روز جابجا می‌کنند. نیت انشاالله که خیر است ولی همین نیت خیر سبب سترونی تدریجی پهنه‌های بزرگی از سرزمین می‌شود. چرا که چرخه طبیعی محیط دچار اختلال شده‌است.

از این موضوع، به نکته مورد نظرمان می‌رسیم. طبیعت شهر به سه جزء اصلی خلاصه نمی‌شود. پوشش گیاهی می‌خواهد، تنوع زیستی جانوری می‌خواهد تا زندگی انسانی روال منطقی داشته‌باشد. بی‌مورد نیست اهالی دوستدار طبیعت غصه کم‌شدن کلاغ در تهران دارند. همان‌گونه که بسیاری‌ها افسوس از بین رفتن درختان انار در تهران را دارند و فریاد می‌کنند «تهران انار ندارد». این‌جا است که پرسش اصلی رخ می‌نماید: چه کنیم که طبیعت به شهر و دیارمان بیاید؟ ما که نمی‌توانیم مثل صدسال پیش خانه‌های حیاط‌دار داشته‌باشیم، پس چاره چیست؟ شایید بتوان در گوشی زمزمه کرد: «رفتن به ارتفاع و رها و آزادکردن زمین خدا برای کاشت دار و درخت و گیاه، تنها راه گریز از چنبره سیاهی‌های پیشِ رو است. غفلت روا نیست!»

بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۲۹۱