سلام

وقتی از کسی درباره کار و زندگی‌اش می‌پرسیم، معمول‌ترین پاسخ شبیه این است: «در شهر . . . زندگی می‌کنم و در یک جایی مشغول به کار هستم». درست است که ماها همیشه در مورد محل زندگی و کارمان با چنین کلماتی مطلب را ادا می‌کنیم، ولی به نظر می‌آید موضوع پیچیده‌تر از این حرف‌ها است. پرسش این است «در شهر»  زندگی می‌‌کنیم یا «با شهر»! موضوع کمی عجیب به نظر می‌آید ولی اگر یکی‌دو تا مثال بزنیم قضیه روشن می‌شود. فرض کنیم فردا صبح قرار است با اهل‌وعیال برویم کوه‌نوردی. همه مقدمات آماده است و رویاهایی بافته‌ایم. به یک باره از نیمه‌شب برف سنگینی بر شهر می‌بارد و امکان تردد در شهر را از ما می‌گیرد و به طریق اولی رفتن به کوهستان هم غیرمنطقی می‌شود. یعنی ما و شهر در ارتباط متقابل باهم هستیم. ما بر شهر اثر می‌گذاریم شهر هم بر ما. یا مثلا قرار است به دیدار یک دوست برویم. چه ساعتی؟ با کدام وسیله؟ این‌ها بستگی دارد  سنگینی ‌و سبکی ترافیک در ساعات مختلف روز چگونه باشد. و بستگی دارد به این‌که آیا با یک مسیر مترو می‌شود به مقصد رسید یا باید از مترو و اتوبوس استفاده کنیم و بخشی از راه را هم پیاده یا با تاکسی برویم. پس ممکن است کلا بی‌خیال این چند وسیله شویم و تاکسی دربست یا تلفنی بگیریم. پس شهر بر نحوه عمل و زندگی ما تاثیر می‌گذارد و آن را تنظیم می‌کند. این امر در خصوص شهر نیست. در هرکجا که انسان زندگی کند مکان و فضا بر زندگی و عمل فرد اثر می‌گذارد.

 

مثلا روستایی زحمتکش با هزار آرزو و امید مزرعه بزرگ صیفی‌جات را پرورانده و منتظر است گوجه‌ها قرمزتر شوند تا بچیند و به بازار برساند. احتمالا کلی برنامه دارد که با پول محصول چه کند و کدام زخم زندگی را درمان کند. به‌ناگاه تگرک می‌زندو تمام محصول از بین می‌رود. این یعنی نابودی تمام برنامه‌های زندگی این زحمتکش روستایی. مثال زیاد است و نیاز به اطاله کلام نیست. ولی از این‌که «با» شهر زندگی می‌کنیم یا «در» شهر، چه نتیجه‌ای حاصل می‌شود؟ موضوع این است وقتی با شهر زندگی می‌کنیم، رابطه‌مان متقابل است و ما تعلق بیشتری به هم داریم تا در شهر. درست مثل آن است که با ما با کسی زندگی مشترک داریم و با کسی دیگر فقط هم‌شهری یا هم‌محله‌ای هستیم. طبعا رابطه با اولی بسیار عمیق‌تر و صمیمی‌تر است تا با دومی.

خلاصه کلام: اگر بپذیریم «با» شهر زندگی می‌کنیم، پس حتما در سلامت و حفاظت آن کوشا خواهیم بود. حتما شهر بصورت واقعی «مال ما» می‌شود، پس آزارش نمی‌دهیم، با مهربانی با آن برخورد می‌کنیم، تلاش می‌کنیم تمیز و سالم بماند و اگر زخمی بر آن افتد دنبال دوا و درمانش برویم. که اگر چنین حسی نسبت به شهر و روستای خودمان داشته‌باشیم، نه تنها با شهر و روستا بلکه با آدم‌ها هم مهربان می‌شویم چون باید باهم مکان زیست‌مان را حفظ کنیم.

بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۲۸۸